رفتن به مطلب

ШHłTΞ ШФŁŦ

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    3040
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    1

تمامی مطالب نوشته شده توسط ШHłTΞ ШФŁŦ

  1. ۹ حقیقت جالب در مورد شتر‌ها که احتمالا نمی‌دانستید! شترها برای جلوگیری از گرد و غبار و شن، سه پلک و دو دسته مژه دارند. همچنین لب‌های ضخیم شتر به آن اجازه می‌دهد گیاهان خاردار را بخورد که حیوانات دیگر نمی‌توانند. آیا می‌دانستید که شتر‌ها می‌توانند روز‌ها و یا هفته‌ها را بدون خوردن و آشامیدن بگذرانند؟ شتر‌ها پستانداران بزرگ جثه و بومی مناطق گرم و خشک هستند که بیشتر به خاطر کوهانشان شناخته می‌شوند. سه گونه شتر وجود دارد: شتر یک کوهانه، دو کوهانه و شتر دوکوهانه وحشی. شتر یک کوهانه ۹۰ درصد از جمعیت شتر جهان را تشکیل می‌دهد. شتر‌های وحشی دوکوهانه به شدت در معرض خطر انقراض قرار دارند و تعدادشان کمتر از ۱۰۰۰ نفر است. زیستگاه شتر‌های اهلی دو کوهانه در آسیای مرکزی است. شتر‌های یک کوهانه ساکن خاورمیانه و مرکز استرالیا و شتر‌های وحشی دو کوهانه در مناطقی از چین و مغولستان پراکنده هستند. در این گزارش ویژگی‌های منحصر به فرد این حیوان را از توانایی آن‌ها در ذخیره انرژی تا مهارت‌های کارآمد آبرسانی را معرفی کردیم: ۱. سه نوع شتر در جهان وجود دارد شتر‌های یک کوهانه یا شتر‌های عربی، شتر‌های دو کوهانه یا شتر‌های آسیایی و شتر‌های دوکوهانه وحشی. اکثر شتر‌ها اهلی هستند. تنها گونه شتر وحشی، شتر دوکوهانه وحشی است که در چند نقطه از چین و مغولستان یافت می‌شود. شتر‌های عربی، شتر‌های اهلی با گردن منحنی بلند و یک کوهانه هستند در حالی که شتر‌های آسیایی دو کوهان دارند. چیزی به نام شتر سه کوهانه نداریم. هر سه گونه شتر قد بلندی دارند؛ شتر‌های تک کوهانه به طور متوسط شش فوت (۱.۸۲ سانتی متر) قد و شتر‌های دو کوهانه حدود هفت فوت (۲.۱۳ سانتی متر) بلندی دارند. ۲. شتر‌ها آب را در کوهان خود ذخیره نمی‌کنند کوهان شتر بارزترین ویژگی آن است. با این حال برخلاف تصور رایج، از آن برای ذخیره آب استفاده نمی‌کند. کوهان شتر محل ذخیره چربی هاست. وقتی منابع غذایی در دسترس نیستند، چربی هم انرژی و هم آب را آزاد می‌کند. باید توجه داشت که چربی‌ها در بدن شتر فقط در کوهان ذخیره می‌شوند و اینجاست که مزیت دیگر کوهان شناسایی می‌شود؛ اینکه کل بدن چربی ندارد و بنابراین بدن شتر را در گرمای بیابان خنک نگه می‌دارد. شتر‌های سالم با ذخایر چربی قابل توجه می‌توانند بدون غذا یا آب برای چند هفته زنده بمانند. ۳. آن‌ها برای محیط صحرا آفریده شدند شتر‌ها سازگاری‌های زیاد و عجیبی برای زندگی در محیط‌های خشن بیابانی دارند. برای جلوگیری از گرد و غبار و شن، سه پلک و دو دسته مژه دارند. همچنین لب‌های ضخیم شتر به آن اجازه می‌دهد گیاهان خاردار را بخورند که حیوانات دیگر نمی‌توانند. پوست ضخیم روی سینه و زانو‌ها آن‌ها را از ماسه‌های داغ محافظت می‌کند و کف پای بزرگ و صاف به آن‌ها اجازه می‌دهد بدون فرو رفتن در شن راه بروند. شتر‌ها حتی می‌توانند سوراخ‌های بینی خود را ببندند تا از ورود گرد و غبار جلوگیری کنند. تمام قسمت‌های بدن آن‌ها در هنگام دراز کشیدن به نحوی روی زمین قرار می‌گیرد تا بتوانند برای مدت طولانی بدون فشار یا ناراحتی استراحت کنند. ۴. بدن آن‌ها می‌تواند به سرعت هیدراته شود اگرچه آب در کوهان شتر ذخیره نمی‌شود، اما این حیوانات بیابانی در حفظ آب عالی عمل می‌کنند. شتر‌های عربی از «تب شدید مصنوعی» برای تنظیم دمای بدن خود در طول روز استفاده می‌کنند. این روش از تعریق آن‌ها در روز‌های خیلی گرم جلوگیری و آب را حفظ می‌کند. وقتی یک شتر شروع به آب خوردن می‌کند به سرعت و در عرض ۱۰ دقیقه می‌تواند ۲۶ گالن آب بنوشد. ۵. شتر‌ها حیواناتی اجتماعی هستند شتر‌ها به صورت گله‌ای سفر می‌کنند و هر سه نوع موجودات اجتماعی هستند. گروه‌ها از ۳۰ نفر تشکیل شده که شامل یک خانواده با یک شتر نر غالب است. آن‌ها فقط با هم سفر نمی‌کنند؛ بلکه با ایجاد صدا‌هایی مانند ناله با اعضای گروه خود ارتباط برقرار می‌کنند. نوزادان به مدت سه تا پنج سال پس از تولد، تا زمانی که به بلوغ جنسی برسند، در کنار مادر خود می‌مانند و سپس اغلب آن‌ها درمراقبت از فرزندان دیگر به مادر کمک می‌کنند. ۶. یکی از منابع غذایی انسان هستند هزاران سال است که انسان از گوشت و شیر شتر استفاده می‌کند. شیر شتر در مقایسه با شیر سایر نشخوارکنندگان کلسترول کمتر و ویتامین C و مواد معدنی مانند سدیم و پتاسیم بیشتری دارد. در مناطق خشک بیابانی، گوشت شتر منبع مهمی از پروتئین است. ۷. توانایی جابه جایی بار خیلی سنگین را دارند شتر‌ها توانایی قابل توجهی در حمل بار سنگین، حتی در گرمای شدید دارند. شتردوکوهانه می‌تواند تا ۴۴۰ پوند (۱۹۹.۵۸ کیلوگرم) در روز حمل کند، در حالی که این مقدار برای شتر یک کوهانه تا ۲۲۰ پوند (۹۹.۷۹ کیلو گرم) است. شتر به راحتی می‌تواند ۶۲ مایل (۱۰۰ کیلومتر) را در روز با سرعتی تقریباً حدودا. ۶-۷ مایل در ساعت طی کند. هنگام راه رفتن، هر دو پا در یک سمت بدن شتر به طور همزمان حرکت می‌کنند که به آن «گام زدن» می‌گویند. از آنجایی که چربی ذخیره شده در کوهان به آن‌ها انرژی لازم را می‌دهد، این گیاهخواران قادرند بدون نیاز به استراحت، غذا و یا آب کار کنند. به همین دلیل است که از آن‌ها برای حمل و نقل در بیابان‌ها و سایر مناطق بد آب و هوا استفاده می‌کردند. ۸. خوابیدن آن‌ها تا حدودی غیرمعمولی است البته شتر‌ها باید بخوابند، اما مطالعات نشان داده است که آن‌ها این کار را تا حدودی متفاوت از سایر پستانداران انجام می‌دهند. از یک شبِ ۶ یا ۷ ساعته، آن‌ها به طور متوسط تنها ۱.۷ ساعت می‌خوابند (ترکیبی از خواب REM و غیر REM)، در حالی که بقیه زمان را در حالت خواب آلودگی، نشخوار یا بیداری به سر می‌برند و احتمالاً هوشیار می‌مانند. جالب است که خواب آلودگی بخشی از خواب آن‌ها محسوب می‌شود. آن‌ها می‌توانند ایستاده یا دراز کشیده بخوابند. ۹. شتر دو کوهانه وحشی به شدت در خطر انقراض است اگرچه بیشتر شتر‌ها اهلی هستند، تعداد کمی از شتر‌های وحشی باقی مانده به شدت در معرض خطر انقراض قرار دارند. شتر وحشی دو کوهانه که به عنوان گونه‌ای جدا از شتر اهلی آسیایی طبقه بندی می‌شود، تنها در چهار منطقه یافت می‌شود: سه مورد در شمال غربی چین (گاشون گوبی، صحرای تاکلاماکان) و یکی دریاچه ملی در مجاورت رشته‌کوه‌های آرجین شان و دیگری در مغولستان، در بخش بزرگ گوبی، که یک منطقه کاملاً حفاظت‌شده است. تخمین زده می‌شود که کمتر از ۱۰۰۰ شتر آسیایی وحشی باقی مانده باشد و انتظار می‌رود که جمعیت آن‌ها در ۴۵ تا ۵۰ سال آینده تا ۸۰ درصد کاهش یابد. شکار‌های معیشتی، شکار توسط گرگ‌ها، تخریب زیستگاه از جمله عواملی است که آن‌ها را در معرض انقراض قرار داده است.
  2. ۱۵ واقعیت عجیب درباره اژد‌های ریش‌دار؛ از ایستاده خوابیدن تا تغییر جنسیت! مطالعات نشان داده است که اژد‌های ریش‌دار نر در ۱۰۰ درصد مواقع در طول دوران جنینی اگر در معرض دمای ۹۶.۸ درجه و بالاتر قرار بگیرد به اژد‌های ماده تبدیل می‌شود. اژد‌های ریش‌دار مارمولک‌هایی هستند که در صحراها، ساواناها، بوته زار‌ها و جنگل‌های نیمه گرمسیری استرالیا زندگی می‌کنند. به دلیل رفتار دوستانه، لبخند‌های دائمی و طبیعت اهلی‌شان، معمولاً در سراسر جهان به عنوان حیوان خانگی نگهداری می‌شوند. آن‌ها نام خود را از برجستگی‌های میخی شکلی که روی گردنشان وجود دارند گرفته اند و به همین دلیل در گروه خزندگان با عنوان "ریش دار" شناخته می‌شوند. هشت گونه از اژد‌های ریش دار، که طیف وسیعی از رنگ‌ها و " گونه‌ها " را در برمی گیرد در اسارت انسان و به دور از طبیعت پرورش یافته‌اند. شش گونه‌ای که تاکنون توسط IUCN (اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت) شناسایی شده‌اند، همگی جمعیت‌های پایداری در سرزمین اصلی خود استرالیا دارند و به عنوان گونه‌هایی شناخته می‌شوند که جهان کمترین نگرانی را بابت منقرض شدن آن‌ها دارد. در این مقاله حقایق شگفت انگیزی در مورد این اژدها، از جمله توانایی بی نظیر آن‌ها در تغییر جنسیت را در اختیارتان خواهیم گذاشت: اطلاعات علمی نام رایج: اژد‌های ریش‌دار نام علمی: Pogona میانگین طول عمر در طبیعت: تا ۱۰ سال میانگین طول عمر در اسارت: ۷ تا ۱۵ سال وضعیت فهرست قرمز IUCN: کمترین نگرانی (کمتر از یک درصد) برای منقرض شدن جمعیت فعلی: نامشخص اما پایدار ۱. اژد‌های ریش‌دار می‌تواند از درخت بالا برود اگرچه اژد‌های ریشدار وحشی عمدتاً جانوری زمینی است، اما از نظر علمی نیمه درختی هستند و می‌توانند در صورت لزوم به درخت نوردان متخصصی تبدیل شوند، مثلاً وقتی غذا در سطح زمین در دسترس نیست یا زمانی که شکارچی آن‌ها را تعقیب می‌کند. همچنین به‌عنوان جانوارانی که به آفتاب علاقه شدید دارند برای جذب بیشتر نور خورشید و گرما هم ممکن است از درخت بالا بروند و در مواردی عجیب بالا رفتن از درخت نشانه‌ای است برای اینکه تسلط و نفوذ خود را بر اژد‌های دیگر به اثبات برسانند. ۲. آن‌ها احساسات خود را از طریق ریش‌های زیر چانه نشان می‌دهند ریش این اژد‌ها خلق و خویش را نشان می‌دهد، زمانی که حیوان احساس خطر، استرس یا خشم و عصبانیت می‌کند ریش‌ها سیاه می‌شوند. در طول این مدت و با غلبه احساسات برکل بدن اژد‌ها می‌تواند کیسه زیر چانه را باد کند تا بزرگ به نظر برسد. اما اگر در حالتی آرام و بدون دردسر باشد کیسه زیر چانه اژد‌ها رنگی مشابه با بقیه بدن دارد با ریش‌هایی که صاف روی پوستش قرار می‌گیرند. ۳. آن‌ها در منطقه بومی خود محافظت قانونی می‌شوند استرالیا از دهه ۶۰ صادرات حیات وحش خود از جمله اژد‌های ریشدار را ممنوع کرده است. با این حال و با همه مراقبت‌ها - بین سال‌های ۱۹۷۴ و ۱۹۹۰، برخی تخمین زده‌اند تعداد زیادی از این خزنده به صورت قاچاق به خارج از کشور منتقل شدند. در حال حاضر می‌توان انواع مارمولک‌های بومی استرالیایی را در سرتاسر جهان مشاهده کرد (به‌جز هاوایی، به دلیل اینکه تهدیدی برای اکوسیستم بومی ایجاد می‌کنند، داشتن آن‌ها غیرقانونی است). کارشناسان محیط زیست برآورد کرده اند که چیزی در حدود ۹۰۰ اژد‌های ریش دار در باغ وحش‌های جهان زندگی می‌کنند. ۴. اژد‌های ریش دار می‌تواند دندان‌های خود را بازسازی کند توانایی بازسازی دندان‌ها عمل مشترک بسیاری از خزندگان است. با این حال، اژد‌های ریش دار منحصر به فرد هست، زیرا دارای دندان‌های پلی فیودنت و مونوفیودنت هستند. (پلی فیودنت به هر حیوانی گفته می‌شود که دندان‌های آن به طور مداوم تعویض می‌شود. در مقابل، مونو فیودونت‌ها با داشتن تنها دو مجموعه دندان متوالی مشخص می‌شوند.) اژد‌های ریش دار هر دونوع دندان را دارد. اژد‌های ریش دار از فرآیند بیولوژیکی مشابهی استفاده می‌کند که کوسه‌ها و مارمولک‌ها برای رشد مجدد دندان‌های جلویی خود در طول زمان استفاده می‌کنند. ۵. آن‌ها آب را روی سر خود جمع می‌کنند بیابانی که محیط زندگی اژد‌های ریشدار است مکانی خشک و بی آب است و حیوانات با روش‌های عجیب و غریب آب را برای زنده ماندن ذخیره می‌کنند و خود را با محیط خشک وفق می‌دهند. برای جنس پوگونا یا همان اژد‌های ریش دار، یکی از این راه‌ها ذخیره کردن آب در بدن است. زمانی که باران می‌بارد مارمولک‌ها روی پا‌های عقب خود می‌ایستند و سرشان را به سمت پایین متمایل می‌کنند تا آب روی سر جمع شود واین کار را هر بار ۲۰ تا ۳۰ دقیقه انجام می‌دهد. ۶. اژد‌های ماده می‌تواند اسپرم را ذخیره کنند اژد‌های ریش دار می‌تواند پس از یک بار جفت گیری، دو کلاچ ۱۱ تا ۳۰ تخمی در هر فصل بگذارد. ماده‌ها توانایی غیرمعمولی برای ذخیره اسپرم در دستگاه تناسلی خود دارند. آن‌ها تخم‌ها را تا زمانی که اسپرم در همان دوره ذخیره شده است بارور می‌کنند. این کار به اژد‌های ماده این اجازه را می‌دهد که در زمانی که لقاح کم صورت گرفته زاد و ولد را به بیشترین حد ممکن برساند. اژد‌های ریش دار در سن یک تا دو سالگی به بلوغ می‌رسد. ۷. اژد‌های ریش‌دار با تکان سر و بازو ارتباط برقرار می‌کنند اژدها‌ی ریش دار زبان بدنی مثل زبان بدن انسان دارد، یعنی با تکان دادن سر و یا بازو‌ها با هم نوع خود ارتباط برقرار می‌کند و این یکی از دلایلی است که خزنده‌های محبوبی هستند. دلیل این حرکات کاملاً مشخص نیست، برخی کارشناسان معتقدند که تکان دادن نمادی از تسلیم شدن در برابر یک فرد مسلط است. برخی دیگر می‌گویند، تکان دادن سر احتمالاً نشانه‌ای از تسلط است. همچنین اژد‌های نر و ماده برای شروع جفت گیری بدن خود را تکان می‌دهند. در نمونه‌هایی که اژد‌ها می‌خواهد با انسان ارتباط بگیرد اگر در شرایطی آرام و به دور از تنش باشد به نظر می‌رسد اژد‌ها ریش هایش را از صمیم قلب تکان می‌دهد. البته در این مورد هم اختلاف نظر وجود دارد و برخی معتقدند تکان دادن ریش از جهت ترس است نه علاقه. ۸. آن‌ها می‌توانند مانند آفتاب پرست رنگ بدنشان را تغییر دهند عادت تغییر رنگ اژد‌های ریشدار با عادت آفتاب پرست کمی متفاوت است. مثلا رنگ بدن آفتاب پرست در حالت تغییر از اژد‌های ریش‌دار پررنگ‌تر است، همچنین، اژد‌های ریش‌دار می‌تواند فقط قسمت‌هایی از بدن را که می‌خواهد تغییر رنگ دهد. در هوای آفتابی، رنگ بدن اژد‌ها کم رنگ‌تر می‌شود تا نور و گرما را منعکس کند. در هوای خنک‌تر، رنگ بدن پررنگ‌تر است تا به جذب گرما و حفظ دمای ایده‌آل داخلی بدن که ۹۵ درجه است کمک کند. ۹. آن‌ها می‌توانند ایستاده بخوابند انجمن‌های صاحب اژد‌های ریش‌دار، مملو از حکایات جالبی درباره طرز خوابیدن آن‌ها در خانه و در جعبه‌های محافظتی است. آن‌ها با تکیه‌دادن به دیوار‌های شیشه‌ای محفظه‌ها می‌خوابند. جالب است بدانید که آن‌ها در طبیعت نیز به صورت عمودی رو درختان می‌خوابند.علت اینکه چرا آن‌ها عمودی خوابیدن را بر روی شکم خوابیدن ترجیح می‌دهند هنوز مشخص نشده‌است. ۱۰. آن‌ها می‌توانند با سرعت انسان بدوند حداکثر سرعت اژد‌های ریشدار، ۹ مایل در ساعت است. با این حال، زمانی که نیاز دارد با سرعت بیشتری بدود، مثل انسان روی پا‌های عقب خود بلند می‌شود و شروع به دویدن می‌کند. از آنجا که زمان دویدن وزن بیشتری به پشت بدن تحمیل می‌شود، ایستادن به اژد‌ها کمک می‌کند تا سرعت خود را افزایش دهد. ۱۱. اژد‌های ریش دار توانایی تغیر جنسیت دارد مطالعات نشان داده است که اژد‌های ریشدار نر در ۱۰۰ درصد مواقع در طول دوران جنینی اگر در معرض دمای ۹۶.۸ درجه و بالاتر قرار بگیرد به اژد‌های ماده تبدیل می‌شود. نکته شگفت انگیزی که می‌توان اشاره کرد این است که آن‌ها نه تنها قادر به تغییر جنسیت هستند، بلکه اژد‌های ماده‌ای که در اصل نر بوده می‌تواند دو برابر بیشتر از ماده‌های معمولی تخم گذاری کند. در مورد این ویژگی نگرانی‌ای میان فعالان محیط زیست وجود دارد که با توجه به روند گرم شدن زمین ممکن است جمعیت این خزنده مشکلاتی را به وجود بیاورد. ۱۲. آن‌ها تنهایی خود را دوست دارند صاحبان این خزنده خانگی نباید نگران این باشند که اژد‌های ریش دار تنهاست و حتما نیاز به یک هم نوع دارد. خیر اینطور نیست. خزندگان به طور کلی موجوداتی هستند که به تنهایی زندگی می‌کنند اگرچه ممکن است در طبیعت شاهد این باشیم که یک اژد‌های نر با چند اژد‌های ماده هم زیستی دارد، اما بهتر است زمانی که به عنوان حیوان خانگی از آن‌ها مراقبت می‌کنید تنها باشند. ۱۳. ادراری که پودری شکل است یکی از عجیب‌ترین ویژگی‌های اژد‌های ریش دار طرز ادرار کردن آن‌ها است. اژد‌های ریش دار به جای مایع ادرار کردن، اسید اوریک را به شکل یک پودر سفید یا خمیر گچی - به نام "اورات" آزاد می‌کند که به عنوان وسیله‌ای برای حفظ آب در طبیعت گرم و خشک استرالیا عمل می‌کند. اورات‌ها را از طریق مجرا و حفره‌ای که مدفوع از آن خارج می‌شود، دفع می‌کند. ۱۴. اژد‌های ریش‌دار خواب زمستانی دارد «بروماسیون» یک دوره خواب شبیه به خواب زمستانی است. اژد‌های ریش دار برای چند هفته تا چند ماه به خواب زمستانی فرو می‌رود. در نیمکره شمالی از حدود نوامبر و در منطقه بومی استرالیا، از ماه ژوئن، خواب زمستانی آن‌ها شروع می‌شود. دوره خواب زمستانی با کم شدن اشتها شروع و با کاهش شدید ضربان قلب، دما و متابولیسم بدن به یک خواب طولانی مدت منجر می‌شود که البته تمامی این روند برای ذخیره کردن انرژی در طول زمستان است. ۱۵. آن‌ها می‌توانند باکتری سالمونلا را حمل و به انسان منتقل کنند خزندگان، به طور کلی، به عنوان حامل میکروب سالمونلا در دستگاه گوارش خود شناخته شده اند. به این صورت که هنگامی که آن‌ها مدفوع می‌کنند، باکتری‌ها می‌توانند به پوست آن‌ها و سپس به انسان منتقل شوند. در ایالات متحده، مرکز کنترل بیماری‌ها شیوع سالمونلا را در همه گونه‌های حیوان خانگی بررسی می‌کند و اژد‌های ریش‌دار عاملی مداوم و مستمر برای انتقال این باکتری است. برای مثال، در ژوئن ۲۰۲۲، شیوع این بیماری باعث شد ۵۶ نفر بیمار و ۱۹ نفر در ۲۶ ایالت در بیمارستان بستری شوند. منبع:.treehugger
  3. خر و قاطر چه تفاوت‌های مهمی با هم دارند؟ با وجود اینکه خر و قاطر را با نگاه کردن به سختی می‌توان از هم تشخیص داد، اما این دو ویژگی‌های فیزیکی متمایزی هم دارند که در ادامه می‌خوانید. خر‌ها و قاطر‌ها با آن گوش‌های دراز، سر‌های پهن، اندام لاغر و یال‌های کوتاه بسیار شبیه به هم به نظر می‌رسند. به جرات می‌توان گفت قاطر که حاصل آمیزش الاغ نر و اسب ماده (مادیان) است بسیاری از ویژگی‌های خود را از جد پدری گرفته است. به گزارش فرادید، شکل بدن، جثه و خز این حیوان بیشتر شبیه جد مادری است. در قیاس با خر، قاطر را بیشتر با اسب اشتباه می‌گیرند. علاوه بر ویژگی‌های فیزیکی، تفاوت‌های زیادی میان این دو اسب‌سانِ اهلی وجود دارد. برای مثال یکی از آن‌ها عقیم است و حتی به عنوان «گونه» در نظر گرفته نمی‌شود. تفاوت‌های مهم جثه: قاطر بلندتر و بزرگ‌تر از الاغ است. شکل بدن: قاطر در قسمت کمر قوس اندکی شبیه قوس کمر اسب دارد در حالی که کمر الاغ صاف است. علامت: الاغ یک علامت ابتدای دارد که به خط پشتی معروف است درست شبیه صلیبی که از پشت تا شانه‌ها امتداد یافته است، اما قاطر این علامت را ندارد. گوش: هم قاطر و هم الاغ گوش‌های درازی دارند، اما نوک گوش‌های الاغ تیره و لبه‌های آن گرد است. طبقه‌بندی الاغ و قاطر الاغ (Equus asinus) از خانواده‌ی اسب‌سانان است. طبقه‌بندی الاغ به واسطه‌ی گردن دراز، یال و داشتن یک پنجه در هر پا اینگونه است. الاغ از نظر شکلِ صورت (بسیار کوتاه‌تر)، شکل ِگوش (درازتر و ضخیم‌تر) و کمر (صاف‌تر از کمر اسب و یک استخوان مهره کمتر) با خویشاوندان اسب خود متفاوت است. در خانواده‌ی الاغ اهلی دو نوع الاغ دیگر هم وجود دارد مثل الاغ وحشی آفریقایی (Equus africanus somaliensis)؛ زیرگونه‌ای وحشی که ساکن بیابان‌های اریتره، اتیوپی و سومالی است و الاغ وحشی آسیایی (Equus hemionus) که اگرچه الاغ نیست، اما رابطه‌ی نزدیکی با خویشاوند asinus خود دارد (زیرسرده‌ای از جانوارن تک‌پنجه/سُم‌دار). این نژاد در ایران، پاکستان، هند و مغولستان وجود دارد. قاطر از ترکیب نژاد الاغ نر و اسب ماده به وجود می‌آید (الاغ ماده‌ای که از جفت‌گیری اسب نر و الاغ ماده بوجود آمده باشد یابو نام دارد). ترکیب کروموزوم‌های اسب و قاطر سبب عقیم شدن قاطر و یابو می‌شود و از آنجا که «گونه‌ها» از نظر فنی به عنوان «گروهی از ارگانیسم‌های زنده متشکل از اعضای مشابه دارای توانایی تبادل ژن یا آمیزش» تعریف می‌شوند، قاطر و یابو را گونه در نظر نمی‌گیرند، بلکه آن‌ها را هیبرید (دورگه) می‌نامند و نام علمی‌شان Equus mulus است. البته قاطر متعلق به خانواده و سرده مشابهی نظیر الاغ و اسب است. ویژگی‌های الاغ و قاطر (الاغ) با وجود اینکه الاغ و قاطر را با نگاه کردن به سختی می‌توان از هم تشخیص داد، اما این دو ویژگی‌های فیزیکی متمایزی هم دارند که در ادامه می‌خوانید. سر: هم قاطر و هم الاغ سر‌های کوتاه و چاقی دارند، اما سر الاغ اندکی کوتاه‌تر و چاق‌تر از سر قاطر است. در مقایسه با اسب، قاطر گوش‌های درازی دارد، اما شکل گوش آن مشابه شکل گوس اسب است، در حالی که گوش الاغ کلفت‌تر و پهن‌تر است. دهانه‌های گوش بزرگ‌تر هستند، چون برای تنظیم دما سازگار شدند و این خصیصه‌ی پرکاربردی در بیابان‌های داغِ خواستگاهِ آن است. یک تفاوت جزئی دیگر این که گوش‌های الاغ برخلاف گوش‌های قاطر در قسمت نوک تیره و در قسمت لبه‌ها گرد است. شکل و اندازه‌ی بدن (قاطر) الاغ کمر صافی دارد، اما کمر قاطر انحنای کمی دارد درست مثل انحنای کمر اسب، اما نه به اندازه‌ی آن. قاطر بزرگ‌تر از اسب است و این بلندی قامت را از اسب به ارث برده است. قد قاطر و اسب هر دو حدود ۶۰ اینچ از سم تا شانه‌ها است در حالی که قد الاغ تنها ۴۵ اینچ است. هم الاغ و هم قاطر اندام‌های لاغر و سم‌های باریک دارند. پوشش یال قاطر مانند یال الاغ کوتاه است. خز این دو بیشتر شبیه خز اسب است، به این معنا که نسبتاً کوتاه است و رنگ‌های مختلفی دارد از جمله قهوه‌ای، قهوه‌ای مایل به قرمز، سیاه، خاکستری یا حتی سفید، پالمینو و قهوه‌ای مایل به خاکستری. الاغ خز زبرتری دارد که معمولاً به رنگ خاکستری است، اگرچه خز برخی از الاغ‌ها سیاه یا قهوه‌ای است. خط پشتیِ الاغ متمایز است. این خط از پایه‌ی یال آغاز می‌شود، تا ستون فقرات ادامه دارد و معمولا به شکل صلیب تا روی شانه‌ها امتداد می‌یابد. ‌وضعیت حفاظت بیشتر الاغ‌ها و قاطر‌ها اهلی هستند. در آمریکا، به استثنای جمعیت اندکی از خر‌های اهلی که در غرب و جنوب غرب به طبیعت بازگشته‌اند، فقط در باغ‌وحش‌ها و محیط‌های چوپانی، الاغ و قاطر وجود دارند. خارج از آمریکا، اسب‌سانان در مکزیک، آمریکای مرکزی و جنوبی، آسیا و آفریقا وجود دارند و جزو رایج‌ترین حیواناتی هستند که از آن‌ها برای گردشگری، حمل و نقل و کشاورزی استفاده می‌شود. خر وحشی آفریقایی (African wild ass) زیرگونه و نواده‌ی احتمالی الاغ همچنان آزادانه پرسه می‌زند، اما به سرعت در حال ناپدید شدن در منطقه‌ی بومی خود یعنی «شاخ آفریقا» است. در واقع، IUCN از سال ۱۹۹۶ آن را در فهرست گونه‌های به شدت در خطر قرار داده است. این تخمین زده شده است که تنها ۲۳ تا ۲۰۰ خر وحشی آفریقایی بالغ به جا مانده است و بزرگ‌ترین خطری که این گونه را تهدید می‌کند شکار شدن به واسطه‌ی غذا یا اهداف پزشکی است. محلی‌ها از استخوان و اجزای بدن آن برای درمان شماری از بیماری‌ها استفاده می‌کنند از کمردرد گرفته تا سل. تهدید دیگر آمیزش بالقوه آن با الاغ اهلی است، اگرچه هیچ مدرکی دال بر شایع بودن این مشکل وجود ندارد.
  4. ۶ افسانه و خرافه عجیب درباره جغد‌ها جغد‌ها در بسیاری از فرهنگ ها، از جمله برخی از قبایل بومی آمریکا، نشانه مرگ هستند. به عنوان مثال، دیدن یک جغد در خواب برای مردم آپاچی به معنای نزدیک شدن به مرگ است. اکثر پرندگان، در روز و زیر نور خورشید لانه سازی، پرواز، مهاجرت و شکار می‌کنند، اما اغلب گونه‌های جغد، پرنده و شکارچی شب هستند که خرافات زیادی راجع به آن‌ها شنیده می‌شود. در اینجا شش مورد از افسانه‌هایی که درباره این پرنده زیبا وجود دارد بیان می‌کنیم شاید شما را به دیدن این پرنده ترغیب کند: ۱. جغد‌ها به داشتن بینایی استثنایی معروف هستند و تصور می‌شد انسان با خوردن قسمت‌هایی از بدن آن‌ها می‌تواند بینایی بهتری به دست آورد. در انگلستان، روش این بود که تخم جغد‌ها را تا زمانی که خاکستر شوند می‌پختند، سپس آن‌ها را در معجونی حل می‌کردند و می‌خوردند. فولکلور هند روش ویژه تری داشت؛ آن‌ها فقط چشم جغد را می‌خوردند. ۲. جغد‌ها در بسیاری از فرهنگ ها، از جمله برخی از قبایل بومی آمریکا، نشانه مرگ هستند. به عنوان مثال، دیدن یک جغد در خواب برای مردم آپاچی به معنای نزدیک شدن به مرگ است. صدای جغد‌های شمالی ندای ارواح به مردم کِری بود و اگر با سوت به جغد واکنش نشان دادید و پاسخی نگرفتید، نشانه آن بود که مرگ شما نزدیک است. از سوی دیگر، مردم داکوتا هیداتسا معتقد بودند که جغد‌های کاوگر به عنوان ارواح محافظ برای جنگجویان عمل می‌کنند. ۳. در برخی از فرهنگ ها، جغد مقدس بود. در میان بومیان استرالیایی، جغد‌ها روح زنان هستند و به همین دلیل مقدس هستند. قوم کواکیوتل نیز فکر می‌کردند که جغد‌ها روح مردم هستند و نباید به آن‌ها آسیبی وارد شود، زیرا اگر جغد کشته می‌شد، شخص حامل روح جغد نیز می‌مرد. در واقع، بسیاری از فرهنگ‌های مختلف معتقد بودند که یک فرد ممکن است پس از مرگ تبدیل به جغد می‌شود. ۴. جغد‌ها اغلب به عنوان نمادی از خرد در نظر گرفته می‌شوند. شخصیت "جغد پیر خردمند" از یک شعر قدیمی انگلیسی می‌آید، که نشان می‌دهد بیشتر گوش دادن به جای صحبت کردن یک ویژگی شخصیتی ارزشمند است که همه ما از عمل کردن به آن سود می‌بریم. به این ترتیب جغد نشانه‌ای است برای یادگیری و تغییر ذهنی. بسیاری از مردم بر این باورند که دیدن جغد یک سمبل عمیقا خوب است، زیرا نشان دهنده شروع مرحله جدیدی در زندگی است. ۵. برخی معتقدند جغد‌ها با جادوگری ارتباط دارند - به ویژه جغد‌های سفید که گریزان‌ترین آن‌ها هستند. یونانی‌ها و رومی‌ها معتقد بودند که جادوگران می‌توانند خود را به جغد تبدیل کنند و به این شکل خون نوزادان را بمکند. در فرهنگ‌های دیگر، جغد‌ها به سادگی پیام‌آور جادوگران بودند یا زمان نزدیک شدن جادوگر با صدایی هشدار می‌دادند. متأسفانه این باعث شد که بسیاری از جغد‌ها در قرون وسطی شکار و کشته شوند. ۶. اگرچه فعالیت شبانه جغد ریشه بسیاری از خرافات بود، اما توانایی شگفت انگیز جغد در چرخش گردن خود به درجات فوق العاده‌ای حتی به یک افسانه تبدیل شد. در انگلستان اعتقاد بر این بود که اگر در اطراف درختی قدم بزنید که جغدی در آن نشسته است، با چشمانش و چرخش گردنش به اطراف شما را تعقیب می‌کند.
  5. ۱۰ حقیقت جالب در مورد خرس‌ها دانشمندان مشخص کرده اند که بچه‌های خرس پاندا اساساً نارس هستند و در ۷۰ درصد رشدی که معمولاً از یک دوره کامل حاملگی انتظار می‌رود، متولد می‌شوند. اینکه چرا پاندا‌ها زودتر از سایر گونه‌های خرس به دنیا می‌آیند مشخص نیست. زیستگاه خرس‌ها در سرتاسر جهان، از آمریکای شمالی تا آمریکای جنوبی و اروپا تا آسیا پراکنده شده است. از طرفی تنوع زیست محیطی منجر به پیدایش گونه‌های شگفت انگیزی از آن‌ها در اندازه‌های مختلف و با عادات و ترجیحات غذایی متفاوت شده است. به گزارش فرادید؛ هشت گونه خرس در حیات وحش حضور دارد: خرس سیاه آمریکای شمالی، خرس سیاه آسیایی، خرس قهوه ای، پاندای غول پیکر، خرس قطبی، خرس تنبل، خرس خورشید (جنگلی) و خرس کوهستان. متأسفانه، جمعیت همه این‌ها طبق فهرست قرمز IUCN از گونه‌های در معرض خطر انقراض و آسیب پذیرهستند که بیشتر به دلیل از دست دادن زیستگاه و شکار غیرقانونی است. با این وجود، از خرس قطبی - بزرگترین شکارچی خشکی روی زمین - گرفته تا پاندای غول پیکری که روز‌ها را با بازی با بامبو می‌گذراند، خرس‌های دنیا ویژگی‌های شگفت‌انگیزی دارند. در این مطلب چند مورد از جنبه‌های عجیب و غریب خرس‌ها را بیان می‌کنیم: ۱. پاندا‌ها برای خوردن یک استخوان اضافی در دست (شست کاذب) دارند پاندا‌ها به دلیل تمایل زیادی به خوردن بامبو شناخته می‌شوند. پاندا‌ها بیش از ۱۲ ساعت در روز را صرف تغذیه می‌کنند و هر روز بین ۲۰ تا ۴۰ پوند مواد گیاهی می‌خورند. برای اینکه راحت‌تر از ساقه‌ها و برگ‌ها تغذیه کنند، آن‌ها دارای ویژگی بدنی خاصی هستند. پاندا‌ها یک استخوان دراز در هر پنجه جلویی در امتداد مچ خود دارند که به انتهای برآمدگی پنجه وصل است. این استخوان که به عنوان استخوان سزاموئید (غضروف کنجدی) شناخته می‌شود، کمی شبیه به انگشت شست عمل می‌کند و توانایی بیشتری به پاندا برای پیچ و تاب دادن ساقه‌های بامبو می‌دهد. این یک انگشت شست واقعی نیست و پاندا نمی‌تواند از آن برای درک و لمس اشیا استفاده کند، اما ابزار خوبی است برای اینکه راحت‌تر بامبو بخورد. استفان جی گولد، نویسنده کتاب «شست پاندا: جستجوی بیشتر در تاریخ طبیعی»، توضیح داد که چگونه پاندا‌ها ساقه‌های بامبو را در پنجه‌های خود نگه داشتند و با کذاشتن ساقه‌ها بین انگشت شستی که ظاهراً انعطاف‌پذیر است به راحتی برگ‌ها را جدا کردند. او در ادامه متوجه شد که استخوان اضافی مچ دست یک راه حل تا حدی پیش و پاافتاده، اما کاملا قابل اجراست. ۲. لب‌های خرس‌های تنبل یک جاروبرقی طبیعی است لب‌های خرس تنبل در گذر زمان به خاطر عادت‌های غذایی‌اش تغییر کرده و این ویژگی آنقدر برجسته است که نام جایگزین «خرس لب دار» را به این موجود داده اند. خرس تنبل علاوه بر خوردن میوه‌ها و گل‌ها در منطقه بومی خود هند، عاشق خوردن مورچه‌ها و موریانه‌ها است. این کار را با استفاده از لب پایینی بلند خود انجام می‌دهد که می‌توان آن را در اطراف لبه بیرونی بینی خود پیچید و نوعی شلنگ مکش دار از انتهای پوزه ایجاد کند و به دلیل اینکه فاقد دندان‌های ثنایای بالایی است، می‌تواند به راحتی در یک وعده غذایی صد‌ها حشره را بمکد. از این نظر خرس تنبل شبیه مورچه خوار است. ظاهراً صدای خوردن خرس تنبل به دلیل مکش قوی که توسط لب هایش ایجاد می‌شود، بلند و ترسناک است. حتی مو‌های خاصی روی بینی خود دارد که می‌تواند هنگام غذا خوردن سوراخ‌های بینی خود را ببندد تا هیچ حشره‌ای بالا نرود. ۳. خرس‌های قهوه‌ای بیشترین پراکندگی در جهان را دارند خرس قهوه‌ای که بومی اروپا، آسیا، آفریقا و آمریکای شمالی است، زمانی در سراسر جهان دیده می‌شد. به دلیل انقراض گونه‌های محلی در مناطق خاص دامنه جمعیتی آن‌ها امروزه به طور قابل توجهی کاهش یافته است. با این حال، سازمان حفاظت از خرس‌ها بیان می‌کند که جمعیت آن نسبتاً پایدار باقی می‌ماند. در حال حاضر، خرس قهوه‌ای را می‌توان در سراسر اروپا، آسیا و آمریکای شمالی یافت. بیشترین جمعیت در روسیه، ایالات متحده و کانادا و سایر جمعیت‌های اصلی در منطقه کارپات رومانی، بالکان و اسکاندیناوی هستند. برخی از زیرگونه‌های خرس قهوه ای، مانند خرس گوبی در مغولستان، بسیار نادرهستند. ۴. خرس‌های "گرولار" و "پیزلی"؛ نمونه‌های نادر طبیعت تجاوز خرس‌های قهوه‌ای و خرس‌های قطبی به قلمرو‌های یکدیگر بیشتر دیده می‌شود، به ویژه زمانی که خرس‌های قطبی فاقد محوطه یخی مورد نیاز برای شکار فوک‌ها هستند و نتیجه می‌شود جفت گیری با خرس قهوه‌ای که باعث افزایش گونه‌های نادر خرس‌های هیبریدی (دورگه) است که معمولاً خرس‌های "گرولار" یا "پیزلی" نامیده می‌شوند. در سال ۲۰۰۶، یک شکارچی خرس قطبی را کشت، اما در واقع مشخص شد که ترکیبی از خرس قطبی و گریزلی بوده است. این اولین نمونه تایید شده جفت گیری بین دو گونه متفات در طبیعت بود. جالب اینجاست که این خرس‌ها بارورترهستند، به این معنی که خرس‌های قطبی و خرس گریزلی می‌توانند بر مخزن ژنی گونه‌های دیگری تأثیر بگذارند. آن‌ها معمولا کوچکتر از خرس قطبی اما بزرگتر از گریزلی هستند. مو و دندان آن‌ها ترکیبی از هر دو گونه است. در مورد اینکه آیا این چیز بدی است یا خیر، نظرات متفاوت است. برخی از محققان پیشنهاد می‌کنند که این روش انعطاف‌پذیری را در جمعیت ایجاد می‌کند و تضمین می‌کند که خرس‌ها در مواجهه با تغییرات آب و هوایی بهتر رفتار خواهند کرد. ۵. خرس‌های سیاه همیشه سیاه نیستند همانطور که در نگاه اول حدس زده اید، خرس‌های این عکس خرس قهوه‌ای نیستند. آن‌ها در واقع یک خرس سیاه دارچینی رنگ و توله بور او هستند. اگرچه این گونه خرس سیاه نامیده می‌شود، اما گونه آن‌ها طیف رنگی زیادی دارند: سیاه، قهوه ای، دارچینی، بور، آبی مایل به خاکستری یا حتی سفید. تنوع رنگ به محیط زندگی خرس‌ها مربوط می‌شود. رنگ روشن‌تر در خرس‌های سیاه در غرب ایالات متحده رایج‌تر است، زیرا سایه‌های روشن‌تر به آن‌ها کمک می‌کند در علفزار‌های باز با هم ترکیب شوند و زمان بیشتری را برای چرا و تغذیه فراهم کنند و همچنین استرس گرمایی را کاهش دهند. حدود نیمی از خرس‌های سیاه غربی سایه‌های قهوه‌ای دارند. در همین حال، در شمال شرقی، حدود ۹۷ درصد از خرس‌های سیاه رنگ سیاه دارند. این به ملانین موجود در خز سیاه مربوط می‌شود که به مقاوم‌تر شدن آن در برابر سایش در سطوح زیرین جنگل‌های شرقی کمک می‌کند. گاهی اوقات خز زیر نور خورشید سفید می‌شود و در نتیجه رنگ خرس در پایان تابستان نسبت به ابتدای تابستان روشن‌تر است. ۶. خرس‌های سفید اهمیت فرهنگی دارند معروف‌ترین خرس‌های سیاهی که به دلیل ژنتیک غیرسیاه شدند بخشی از زیرگونه «کرمود» هستند که در کلمبیا یافت می‌شوند و به افتخار فرانک کرمود، مدیر سابق سلطنتی بریتیش کلمبیا «کرمود» نامگذاری شده‌اند. بین ۱۰ تا ۲۵ درصد از موجودات در این زیرگونه پوششی کاملا سفید یا کرم دارند که با توجه به اینکه از نظر فنی خرس سیاه هستند، جای تعجب دارد. با این حال، توله این خرس مانند سایر خرس‌های سیاه چشم و بینی تیره دارد. خرس سفید کرمود، فراتر از زیبایی شگفت‌انگیز خود، دارای اهمیت فرهنگی است و به آن لقب خرس روح را داده اند. یکی از داستان‌هایی که گفته می‌شود این است: از جانب کلاغ می‌گوید که با رسیدن عصر یخبندان، این حیوان جهان را به یاد برف و یخ می‌اندازد. در داستان دیگری، خرس‌های سیاه توافق می‌کنند که در طول زمان، برخی از توله‌های آن‌ها سفید باشند. در حالی که این خرس‌ها را می‌توان در سراسر جنگل‌های بارانی معتدل ساحلی ایالت بریتیش کلمبیا یافت، آن‌ها به طور خاص در دو جزیره بیشتر دیده می‌شوند - شاهزاده رویال و گریبل. ۷. بچه‌های پاندا به طرز شگفت انگیزی کوچک هستند توله‌های پاندا به خاطر بامزه بودنشان معروف هستند، اما چیز خاصی در مورد آن‌ها وجود دارد: آن‌ها به طرز عجیبی کوچک هستند. معمولاً در هر زایمان دو توله به دنیا می‌آید، اما فقط یکی زنده می‌ماند. وزن آن‌ها در بدو تولد تنها ۳.۵ اونس است که معادل یک قالب کره است. همانطور که موسسه اسمیتسونیان توضیح می‌دهد، "به جز یک جانور کیسه دار، مانند کانگورو ،یک بچه پاندا غول پیکر کوچکترین نوزاد پستاندار نسبت به اندازه مادر است. " دانشمندان مشخص کرده اند که بچه‌های پاندا اساساً نارس هستند و در ۷۰ درصد رشدی که معمولاً از یک دوره کامل حاملگی انتظار می‌رود، متولد می‌شوند. اینکه چرا پاندا‌ها زودتر از سایر گونه‌های خرس به دنیا می‌آیند مشخص نیست. پیشو لی، دانشجوی دانشگاه دوک که پژوهشی در این زمینه انجام داده است، گفت: «آن‌ها اساساً نارس به دنیا می‌آیند». احتمالاً با فرآیندی به نام "کاشت تاخیری" که اغلب آن را تجربه می‌کنند، ارتباط دارد. یک تخمک بارور شده برای چندین ماه قبل از کاشت در دیواره رحم برای رشد شناور است. در آن زمان، خرس‌های دیگر دو ماه قبل از زایمان باردار می‌شوند، در حالی که پاندا‌ها فقط یک ماه این کار را انجام می‌دهند. ۸. خرس‌های قطبی پستانداران دریایی هستند خرس‌های قطبی یک مورد خاص در میان گونه‌های خرس هستند، زیرا برای غذا و مکانی برای زندگی به اقیانوس و دریا‌ها وابسته هستند. در نتیجه، آن‌ها تنها گونه خرس‌هایی هستند که پستانداران دریایی در نظر گرفته می‌شوند. آن‌ها حتی تحت قانون حفاظت از پستانداران دریایی قرار می‌گیرند. خرس‌های قطبی برای زنده ماندن در زیستگاه یخی خود، ویژگی‌های بدنی دقیقی دارند. آن‌ها دارای پنجه‌های جلویی هستند که به آن‌ها کمک می‌کند با سرعتی در حدود شش مایل در ساعت در آب شنا کنند. از پای عقب خود به عنوان سکان استفاده می‌کنند. علاوه بر این، پوشش ضخیمی که دارند از آن‌ها در برابر آب سرد محافظت می‌کند و سوراخ‌های بینی آن‌ها هنگامی که زیر آب هستند بسته می‌شود. خرس‌های قطبی می‌توانند ساعت‌ها به طور مداوم شنا کنند و در میان یخ‌ها در جستجوی فوک‌ها برای شکار و غذا خوردن باشند. ۹. فقط یک گونه خرس در نیمکره جنوبی زندگی می‌کند همه خرس‌های جهان در نیمکره شمالی زندگی می‌کنند، به جز یکی: خرس عینکی. این خرس اغلب در کوه‌های آند آمریکای جنوبی یافت می‌شود و به درستی نام دیگر آن خرس آند است. خرس‌های عینکی از غرب ونزوئلا تا غرب بولیوی، و گاهی تا شمال غربی آرژانتین، جایی که جنگل‌های ابری سرسبز و به هم تنیده را به عنوان زیستگاه خود انتخاب می‌کند پراکنده هستند.. این خرس‌ها عمدتاً گیاه‌خوار هستند و عاشق این هستند که میوه بخورند، به طوری که از درختان بالا می‌روند و روز‌ها منتظر رسیدن میوه‌ها می‌نشینند. خرس عینکی دارای خطوط کرم رنگ در اطراف چشم است، که اغلب شبیه فریم عینک است، اگرچه ممکن است این نشانه‌ها تا گردن و سینه خرس کشیده شود. این گونه نه تنها آخرین گونه خرس باقیمانده در نیمکره جنوبی است، بلکه آخرین خویشاوند باقی مانده خرس‌های صورت کوتاه است. ۱۰. اعضای بدن خرس‌های خورشیدی خواص دارویی دارند؟! خرس خورشیدی (جنگلی) کوچکترین گونه خرس است که فقط نصف اندازه یک خرس سیاه است، با یک علامت منحصر به فرد روی سینه اش که شبیه طلوع خورشید است واین نام به یاد ماندنی را به خرس داده است. هر خرس دارای یک علامت جداگانه مانند اثر انگشت است. آن‌ها دوست دارند در بالای درختان بنشینند و در لانه استراحت کنند تا از انسان‌ها دور باشند. این گونه خرس‌ها به شدت از طرف انسان مورد تهدید واقع می‌شوند. آن‌ها اغلب به خاطر پنجه‌ها، کیسه صفرا و محصولات صفراوی شکار و کشته می‌شوند تا در طب سنتی چینی مورد استفاده قرار گیرند. علاوه بر این، خرس‌های خورشیدی یکی از گونه‌هایی هستند که در مزارع صفرای خرس مورد استفاده قرار می‌گیرند، روشی بی‌رحمانه که در آن خرس‌ها را در قفس نگه می‌دارند تا صفرایشان را برای تجارت سیاه دارویی استخراج کنند، اما در هیچ یک از این موارد، شواهد علمی مبنی بر داشتن ارزش دارویی وجود ندارد. منبع: treehugger
  6. توماس ادیسون؛ نابغه یا یک تاجر فرصت طلب؟! برخی توماس ادیسون را یکی از بزرگ‌ترین مخترعین تاریخ می‌دانند و برخی معتقدند بسیاری از ایده‌های او اصیل نیستند. برای مردم قرن نوزدهم توماس آلوا ادیسون (Thomas Alva Edison) یک جادوگر بود. "اختراعات" او مظهری از جمله‌ی معروف آرتور سی کلارک (Arthur C. Clarke) بود که می‌گفت: "فناوری‌هایی که به اندازه‌ی کافی پیشرفته هستند را نمی‌توان از سحر و جادو تمیز داد". در حقیقت اختراع گرامافون در سال ۱۸۷۷ باعث شد او به عنوان "جادوگر منلو پارک" شناخته شود. اما برخی از مخالفان او معتقدند او هیچ اختراعی نداشته است. اما تاریخ چه می‌گوید؟ هیچ کدام از این‌ها لزوما درست نیستند. سهم ادیسون در جامعه به همان اندازه که فوق‌العاده است بحث‌برانگیز نیز هست. بیش از ۱۰۰۰ اختراع او زندگی ما را شکل داده است. اگرچه او آن‌طور که معلم‌های مدرسه می‌گویند فردی پاک و مقدس نیست. این مخترع آمریکایی یک تاجر فرصت‌طلب بود و در بهبود ایده‌های مبتکرانه‌ی دیگران سابقه داشت. این کار او همیشه بد نبود. ادیسون توانایی فوق‌العاده‌ای در بهره‌گیری از یک ایده به بهترین شکل برای ایجاد یک فناوری و عملی کردن آن داشت که در بیشتر موارد به ساخت اختراعی تقریباً جادویی ختم می‌شد. در اینجا قصد محاکمه‌ی او را نداریم بلکه برخی حقایق پشت اختراعات مهم او را فاش می‌کنیم و در نهایت تصمیم با شماست که ادیسون بزرگترین مخترع آمریکا بود یا ...؟! ذهن مبتکر توماس ادیسون به کودکی او برمی‌گردد توماس آلوا ادیسون آخرین فرزند در میان هفت فرزند خانواده در ۱۱ فوریه ۱۸۴۷ در میلان متولد شد. او دانش‌آموز ضعیفی بود، اما مادرش مدرسه را برای این موضوع سرزنش می‌کرد و او را از مدرسه خارج کرد. ادیسون خودآموز سیری ناپذیری بود که هرچه می‌توانست را مطالعه می‌کرد. این کنجکاوی بی‌حد او ادامه داشت و باعث اشتقیاق برای اختراع و همچنین کسب‌وکارش شد. در دوران نوجوانی این مخترع جوان یک آزمایشگاه شیمی در زیرزمین خانه‌ی مادرش ساخته بود. پس از آن که یکی از آزمایش‌هایش منجر به آتش‌سوزی شد او از اختراع روی‌برگرداند و تصمیم گرفت ایده‌هایی که سودمند و کاربردی بودند را دنبال کند و در این کار موفق نیز بود. توماس ادیسون لامپ را اختراع کرده است: درست یا غلط؟ پاسخ: غلط اگرچه این "اختراع" نبوغ ادیسون را نشان می‌دهد، اما این تاجر در حقیقت مخترع آن نبوده است. از سال ۱۷۶۱ افراد با استفاده از رشته‌ها نور تولید می‌کردند و تعداد انگشت‌شماری از مخترعین نه تنها این مفهوم را اجرا می‌کردند بلکه انواع مختلفی از لامپ‌های رشته‌ای را ثبت کردند با این حال این لامپ‌های اولیه دو مولفه‌ی اصلی ادیسون را کم داشت سودمند و کاربردی بودن. مدت‌ها پیش از آن که ادیسون اولین لامپ خود را ثبت اختراع کند و تبلیغات آن را در سال ۱۸۸۰ آغاز کند، مخترعان انگلیسی در حال نشان دادن این موضوع بودند که تولید چراغ الکتریکی در لامپ قوسی امکانپذیر است. در سال ۱۸۳۵ اولین لامپ به وجود آمد و محققان سراسر جهان تلاش می‌کردند تا مناسب‌ترین رشته را برای ساخت لامپی پایدار بسازند. مشکل این بود که لامپ‌هایی که تولید می‌شدند عمر بسیار کوتاهی داشتند و هزینه‌ی تولید آن‌ها بالا بود. ادیسون و گروهش تغییری اساسی در این لامپ‌ها ایجاد کردند. ادیسون گروه‌های متخصصین را بکار گرفت تا با تلاشی فراوان نمونه‌ها را یکی پس از دیگری آزمایش کنند و بفهمند چه ماده‌ای به عنوان رشته‌ی لامپ بهترین عملکرد را دارد. پس از سال‌ها آزمایش در سال ۱۸۷۹ گروه ادیسون بالاخره توانستند با استفاده از رشته‌ی کربن‌دار از یک نخ بدون روکش لامپی تولید کنند که ۱۴.۵ ساعت دوام بیاورد. ادامه‌ی آزمایش‌ها بر روی طراحی و مواد لامپ به ساخت لامپی ختم شد که ۱۲۰۰ ساعت عمر می‌کرد. ادیسون و گروهش مخترعین لامپ نبودند، اما آن‌ها اولین لامپ با عمر طولانی مدت و کاربردی را تولید کردند و مورد استفاده‌ی تجاری قرار دادند. ادیسون همچنان می‌دانست که اختراعاتی مثل لامپ به صورت مجزا کاربرد کمی دارند و باید به صورت یک سیستم کاربردی به فروش برسند. اختراع لامپ و تولید سیستم انتقال نیروی الکتریکی باید همزمان انجام می‌شد و به همین دلیل او زمان و انرژی زیادی صرف تولید یک سیستم انتقال نیرو کرد. او می‌دانست تا زمانی که مردم در خانه‌ها و دفترهایشان برق نداشته باشند نمی‌تواند لامپ‌هایش را بفروشد. توماس ادیسون سازنده‌ی گرامافون: درست یا غلط؟ پاسخ: غلط او این دستگاه را اختراع کرد، اما آن را نساخت. هنگامی که بر روی دو اختراع دیگرش کار می‌کرد یعنی تلگراف و تلفن، ایده‌ی گرامافون به ذهنش رسید. او بر روی دستگاهی کار می‌کرد که به مردم امکان می‌داد پیام‌های تلگرافی را به صورت نقطه گذاری روی یک نوار کاغذی بنویسند تا بعدا توسط دستگاه تلگراف ارسال شود. او در هنگام این کار این فرضیه را مطرح کرد که پیام‌ها به سادگی می‌توانند ضبط شوند. با این حال او می‌خواست این ایده را فراتر ببرد و نه تنها صدای افراد بلکه صدای موسیقی را نیز ضبط کند. او با استفاده از یک دیافراگم که یک قلم استایلوس را فشار می‌داد و باعث تولید خطوطی بر روی یک استوانه‌ی پوشیده شده از موم می‌شد که توسط یک دسته می‌چرخید. ادیسون این ایده را روی کاغذ پیاده کرد و سپس از جان کروئسی (John Kruesi) که یک ماشین‌ساز بود برای ساختش کمک گرفت. گرامافون در سال ۱۸۷۷ خلق شد و در تنها ۳۰ ساعت کامل شد. گرامافون نه تنها فناوری برجسته‌ای داشت بلکه باعث افزایش اعتبار ادیسون به عنوان یک مخترع شد. این تاجر این دستگاه را به مشتاقان فروخت و به آن‌ها گفت که گرامافون به آن‌ها در نوشتن نامه، تولید موسیقی، پخش موسیقی و حفظ زبان‌ها کمک خواهد کرد و همچنین به افراد کم‌بینا یا نابینا در مطالعه کمک می‌کند. ادیسون طراحی تلفن گراهام‌بل را بهبود بخشید: درست یا غلط؟ پاسخ: درست در ۷ مارس ۱۸۷۶ الکساندر گراهان‌بل (Alexander Graham Bell) که ۲۹ سال داشت به طور رسمی اختراع انقلابی‌اش را ثبت کرد: تلفن. او از جوانی علاقه‌مند بود تا بتواند از طریق سیم‌ها مکالمه‌ای برقرار کند. در سال ۱۸۷۵ بل با کمک شریکش توماس واتسون (Thomas Watson) یک گیرنده ساختند که می‌توانست برق را به صوت تبدیل کند. توماس ادیسون با استفاده از این ایده فاصله‌ی ممکن برای برقراری ارتباط به وسیله‌ی تلفن را گسترش داد. او این کار را با بهبود فرستنده گراهامبل انجام داد و از یک باتری استفاده کرد تا جریان الکتریکی قوی‌تری ایجاد کند و این قدرت را به وسیله‌ی کربن کنترل کرد تا مقاومت آن را تغییر دهد. بعد‌ها او فرستنده‌ای ساخت که در پشت دیافراگم آن یک کربن سیاه قرار داده شده بود. در نهایت ادیسون طراحی خود را بهبود بخشید. این طراحی اولیه تا دهه‌ی ۱۹۸۰ مورد استفاده بود. ادیسون جلوی اختراع رادار توسط تسلا را گرفت: درست یا غلط؟ پاسخ: غلط تسلا و ادیسون رقابت شدیدی داشتند که تا پایان زندگی شان ادامه داشت. یک ادعا وجود دارد که ادیسون جلوی ایده‌ی ساخت رادار تسلا در طول جنگ جهانی اول را گرفت. بر طبق این روایت نیکولا تسلا (Nikola Tesla) می‌خواست با استفاده از امواج رادیویی اهداف را در مرکز مشاوران نیروی دریایی متعلق به ادیسون ردیابی کند، اما بر طبق این داستان ادیسون می‌توانست از عملی شدن آن جلوگیری کند با این همه این داستان اشتباهاتی دارد. تسلا ایده‌ی رادار را ارائه داد و البته ایده‌ی او رد شد. اما علت رد شدن آن این بود که تسلا قصد داشت با رادار زیردریایی‌ها را ردیابی کند و این کار ممکن نیست، زیرا آب امواج رادیویی را ضعیف می‌کند و به همین دلیل است که ردیابی صوتی (سونار) به وجود آمد. علاوه بر آن اگرچه رادار به تسلا نسبت داده می‌شود، اما این یک باور نادرست است و رادار بدون کار‌های پیشگامانه‌ی فیزیکدان آلمانی هنریش هرتز (Heinrich Hertz) هیچ‌گاه به وجود نمی‌آمد. رادار در پی کار‌های پیشگامانی، چون لی دی‌فراست (Lee De Forest)، ادوین آرمسترانگ (Edwin Armstrong)، ارنست الکساندرسون (Ernst Alexanderson)، آلبرت هول (Albert Hull)، مارکونی (Marconi)، ادوارد ویکتوراپلتون (Edward Victor Appleton) و سایر سازندگان روسی در سال ۱۹۳۴ برای اولین بار ساخته شد. اگرچه ادیسون گاهی با تسلا اختلاف نظر‌هایی داشت، اما او کسی نبود که از یک ایده‌ی پول‌ساز بگذرد. توماس ادیسون در دزدیدن ایده‌ی "رادیو" تسلا همکاری داشت: درست یا غلط؟ پاسخ: ... بستگی دارد این سوال را از چه کسی بپرسید! برخی از مردم به شما خواهند گفت که تسلا مخترع رادیو بوده است و برخی دیگر معتقدند این موضوع یک باور غلط است. به گفته‌ی تسلا، ایده‌ی رادیو در سال ۱۸۹۵ به ذهنش رسید و نمونه‌ی اولیه‌ی آماده‌ای نیز برای آن داشت. اما یک آتش‌سوزی مخرب آزمایشگاهش را نابود کرد و بیشتر کارهایش را از بین برد. با این حال تسلا در سال ۱۸۹۷ طرح اختراع ارتباطی خود را برای ثبت برد و در سال ۱۹۰۰ آن را ثبت کرد. گوگلیمو مارکونی (Guglielmo Marconi) به طور مستقل بر روی نسخه‌ی رادیوی خودش کار می‌کرد و در سال ۱۸۹۶ اولین تلگراف بی‌سیم را ساخت و در سال ۱۹۰۰ درخواست ثبت اختراع کرد. اختراع مارکونی به علت شباهت به اختراع تسلا رد شده و ثبت نشد. با این حال اوضاع به سرعت تغییر کرد و در سال ۱۹۰۱ هنگامی که مارکونی توانست با استفاده از آنچه تسلا ادعا می‌کرد اختراع اوست پیامی به آن سوی اقیانوس اطلس بفرستد پس از آن ادیسون از او حمایت مالی کرد و در سال ۱۹۰۴ سازمان ثبت اختراع به طور ناگهانی نظرشان را عوض کرده و این اختراع را به نام مارکونی ثبت کردند. هیچ توضیح مناسبی برای این تغییر ناگهانی وجود ندارد، اما برخی گمان می‌کنند حمایت مالی و نفوذ ادیسون در ثبت اختراع می‌تواند یکی از دلایل آن باشد. در سال ۱۹۴۳، شش ماه بعد از مرگ تسلا دیوان عالی ایالات متحده حکم به عدم اعتبار ثبت اختراع مارکونی داد و این اختراع را به تسلا بازگرداند. در آن زمان شرکت مارکونی از دولت ایالات متحده برای استفاده از اختراع شان در جنگ جهانی اول شکایت کرده بود و با رد حق ثبت اختراع مارکونی، این دادخواست نیز باطل اعلام شد. توماس ادیسون هیچ‌وقت هیچ اختراعی نکرده است: درست یا غلط؟ پاسخ: غلط او از آغاز تا پایان کارش ۱۰۹۳ اختراع ثبت شده و ۵۰۰ تا ۶۰۰ درخواست ثبت اختراع داشته است که به اتمام نرسیده یا رد شدند. اختراعات قابل توجه او از جمله باتری قلیایی، دوربین فیلمبرداری، کاغذ مومی، عروسک سخنگو و راهی برای حفظ میوه‌هاست. بیشتر از آن او به ساخت آزمایشگاه‌های تحقیقات صنعتی کمک کرد. ادیسون همه‌چیز را به تنهایی خلق نکرد او از ایده‌های قدیمی استفاده می‌کرد و گروهی از متخصصان را برای به واقعیت تبدیل کردن ایده‌هایش به کار می‌گرفت. نبوغ او توانایی‌اش در انتخاب و ساخت ایده‌های درستی بود که می‌توانستند بیشترین تاثیر را بگذارند. او یک شیاد یا دزد نبود، او تنها یک تاجر بود. منبع: خبرگزاری ایسنا
  7. ШHłTΞ ШФŁŦ

    داستان ۷ مومیایی مشهور مصر

    داستان ۷ مومیایی مشهور مصر کشف مقبره توت‌عنخ‌آمون توجه بسیاری را در سطح جهان به تاریخچه مصر باستان جلب کرد. پس از دهه‌ها تحقیق درباره فرضیه به قتل رسیدن این فرعون جوان، درنهایت نتایج یک بررسی نشان داد این فرعون بر اثر جراحات ایجادشده حین شکار جان خود را از دست داده است. به مناسبت رژه کاروان فرعون‌ها و ملکه‌های مومیایی مصر باستان از خیابان‌های قاهره، به داستان‌های مربوط به چند مورد از مشهورترین مومیایی‌های مصر باستان نگاهی داریم. برخی از مشهورترین مومیایی‌های جهان در دره پادشاهان شهر «الاقصر» کشف شده‌اند و اکنون به مناسبت انتقال مومیایی‌های ۲۲ فرعون و ملکه مصر باستان از موزه مصر قاهره به موزه ملی تمدن مصر که مومیایی «تائو دوم»، «رامسس نهم» و «رامسس دوم» هم در بین آن‌ها خواهند بود، به معرفی هفت مورد از مشهورترین مومیایی‌های مصری که در ۱۰۰ سال اخیر کشف شده‌اند می‌پردازیم. ۱. توت‌عنخ‌آمون: در سال ۱۹۲۲، «هاوارد کارتر» باستان‌شناس بریتانیایی مومیایی «توت‌عنخ‌آمون» فرعون مصر باستان را در «دره پادشاهان» واقع در مصر کشف کرد. در زمان کشف مقبره این فرعون، گنجینه عظیمی شامل جواهرات و یک ماسک طلایی کشف شد. کشف مقبره «توت‌عنخ‌آمون» توجه بسیاری را در سطح جهان به تاریخچه مصر باستان جلب کرد. پس از دهه‌ها تحقیق درباره فرضیه به قتل رسیدن این فرعون جوان، درنهایت نتایج یک بررسی نشان داد این فرعون بر اثر جراحات ایجادشده حین شکار جان خود را از دست داده است. «توت‌عنخ‌آمون» در سن ۹ سالگی به تخت نشست و حدود ۱۰ سال فرمانروایی کرد. کشف مقبره این فرعون پس از آن‌که «لرد کارنارون» شریک و حامی مالی «کارتر» چند ماه پس از کشف مقبره بر اثر نیش یک پشه درگذشت سبب ایجاد شایعاتی درباره نفرین مومیایی شد. ۲. حتشپسوت: «حتشپسوت» یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های زن تاریخ مصر بود که مسیر‌های تجاری جدیدی ایجاد و پروژه ساخت بنا‌های عظیمی را آغاز کرد. عمر او پس از دو دهه حکومت کردن در دهه ۵۰ سالگی زندگی‌اش به پایان رسید. «حتشپسوت» پس از مرگ همسرش یعنی فرعون «توتمس دوم» بر اساس قوانین ۱۴۷۹ پیش از میلاد تا زمانی که پسر ناتنی‌اش به سن قانونی برسد به عنوان نایب‌السلطنه به تخت نشست. طی چند سال «حتشپسوت» خودش را به عنوان فرعون معرفی کرد. در سال ۱۹۰۲ تابوت «حتشپسوت» توسط «کارتر» کشف شد، اما این تابوت برخلاف تابوت «توت‌عنخ آمون» خالی بود. «کارتر» دو مقبره مجزا شامل دو تابوت کشف کرد که یکی از آن‌ها به ندیمه ملکه و دیگری به یک زن ناشناس تعلق داشت. در سال ۲۰۰۶ «زاهی حواس» باستان‌شناس مشهور مصری تحقیقاتی را درباره ارتباط مومیایی ناشناس و ملکه آغاز کرد. وجود یک دندان آسیاب در جعبه چوبی که نام «حتشپسوت» بر روی آن حک شده بود با توجه به جای خالی دندانی در فک بالای مومیایی ناشناس گواه محکمی برای اثبات هویت مومیایی بود و درنهایت «حواس» و تیمش اعلام کردند جست‌وجو برای یافتن «حتشپسوت» به پایان رسید. ۳. توتمس سوم: «توتمس سوم» پسر «توتمس دوم» بود و مادر او از همسران بعدی فرعون بود. «توتمس سوم» پس از آن‌که از زیر سایه «حتشپسوت» بیرون آمد برای نامدار کردن خود وقت را هدر نداد. «توتمس سوم» تنها چند ماه پس از به قدرت رسیدن با لشکر ۲۰هزار نفری عازم «آرماگدون» شد. کاتبانی به همراه ارتش «توتمس سوم» در این سفر همراه شدند تا جزئیات این رویداد را ثبت کنند. او با تبدیل کردن مصر به یک کشور فاتح خود را به عنوان یک رزم‌آرای ماهر معرفی کرد. تاریخدانان از او به نام «ناپلئون مصر» یاد می‌کنند. ۴. سِتی یکم: «ستی یکم» فرعون دودمان نوزدهم پادشاهی نوین مصر و پسر «رامسس اول» و پدر «رامسس دوم» بود. در سال‌های اولیه زندگی‌اش به سمت شمال لشکرکشی کرد تا اعتبار مصر را که تاحدی در اواخر دودمان هجدهم از دست رفته بود بازگرداند. «ستی» مرز‌های مصر را مستحکم کرد، معادن مختلف و چاه حفاری کرد و معابد و عبادتگاه‌های آسیب‌دیده را بازسازی کرد. او همچنین ساخت معبد بزرگ «کرنک» را که پدرش دستور ساخت آن را صادر کرده بود ادامه داد. کشف مقبره «ستی» به عنوان یکی از مهم‌ترین اکتشافات صورت‌گرفته در «دره پادشاهان» شناخته می‌شود. ۵. رامسس دوم: «رامسس دوم» که با نام «رامسس کبیر» هم شناخته می‌شود به دلیل بنا‌های یادبود متعدد به‌جامانده به عنوان یکی از مشهورترین فرعون‌های مصر باستان شناخته می‌شود. از آن‌جایی که «رامسس دوم» در مبارزات متعددی جنگیده بود آثاری از جراحات بهبودیافته در بدن او وجود دارد. او دچار گرفتگی عروق شده بود و عفونت شدید دندانی داشت که می‌تواند علت مرگش بوده باشد. «رامسس دوم» حدود ۶۰ سال حکمرانی کرد و زندگی او در سن ۹۰ سالگی به پایان رسید. مومیایی او در سال ۱۸۸۱ در «دره پادشاهان» کشف شد. در سال ۱۹۷۴ جسد «رامسس دوم» برای از بین بردن نوعی عفونت قارچی با هواپیما به پاریس منتقل شد. برای این کار یک گذرنامه مصری برای او صادر شد که در این گذرنامه در بخش شغل «پادشاه متوفی» نوشته شد. ۶. مریت‌آمن: «مریت‌آمن» همسر «رامسس کبیر» بود. او علاوه بر این‌که از کاهنان «حاثور» بود لقب‌های متعددی از جمله محبوب فرمانروای دو سرزمین و شکوه قصر داشت. او بیشتر برای مجسمه زیبای به‌جای‌مانده که با نام «ملکه سفید» شناخته می‌شود و در معبدی که پدرش بنا کرده بود کشف شده است شناخته می‌شود. همچنین تصویر او بر دیوار معبد «ابو سمبل» درکنار سایر اعضای خانواده‌اش دیده می‌شود. ۷. اهمس نفرتاری: «اهمس نفرتاری» در اواخر دودمان هفدهم مصر در شهر باستانی «تبای» یا «تبس» و در دوران حکومت پدربزرگش متولد شد. «اهمس نفرتاری» همسر سلطنتی «اهمس اول» بود و دست کم سه پسر داشت. یکی از پسران او یعنی «آمن‌هوتب اول» پس از «اهمس اول» به تخت نشست. «اهمس نفرتاری» مادر دو دختر نیز بود که هر دو از همسران سلطنتی بودند. منبع: خبرگزاری ایسنا
  8. ازگیل؛ بازگشت میوه فراموش‌شده قرون وسطایی به اروپا میوه ازگیل در ایران، آذربایجان، قرقیزستان، گرجستان و ترکیه بسیار معروف است. این گیاه همچنین به عنوان گیاهی دارویی در میان مردم این منطقه استفاده می‌شده است. در مناطق روستایی استان گیلان در ایران از برگ‌ها، پوست درخت، میوه و چوب آن برای درمان طیفی از بیماری‌ها مانند اسهال، نفخ شکم و نامنظمی قاعدگی استفاده می‌شود. در اروپای قرون وسطا نیز از ازگیل به طرز مشابهی برای درمان بیماری‌ها استفاده می‌شد. اروپاییان قرون وسطا نسبت به یک میوه عجیب‌وغریب که فقط در صورت خراب شدن قابل خوردن بود تعصب داشتند. بعد همه‌چیز ناگهان فراموش شد. چرا آن‌ها تا این اندازه عاشق آن بودند؟ چه شد که فراموشش کردند؟ در سال ۲۰۱۱ یک باستان‌شناس چیز عجیبی در یک توالت رومی پیدا کرد. تیم باستان‌شناسی مشغول کاوش یک روستای باستانی در سوئیس بود. یک پادشاه سلتیک در گذشته بر آن حکومت می‌کرد و این سرزمین را ژولیوس سزار شخصاً به او بخشیده بود. این روستا در کنار رودخانه راین که در آن زمان یک مسیر تجاری مهم بود و در نتیجه از همان زمان اهمیت بسیار زیادی داشت، بنا شده بود. در جریان این کاوش چیزی که قرن‌ها پیش می‌بایست فاسد شده و از بین می‌رفت در وضعیت خوبی پیدا شد. کمبود اکسیژن و شرایط باتلاقی از آن محافظت کرده بود. در اینجا و در یک گودال باستانی بود که باستان‌شناسان ۱۹ دانه عجیب‌وغریب و ناشناس را در میان بقایای غذا‌های آشنایی مانند هسته آلو، آلبالو، هلو و گردو پیدا کردند. اگرچه این دانه‌ها تقریباً ۲۰۰۰ سال پیش در آن مکان «ذخیره» شده بودند، اما آنقدر تازه به نظر می‌رسیدند که گویی همین دیروز در آنجا قرار گرفته بودند. مسئله فقط این بود که آن‌ها به میوه‌ای تعلق داشتند که امروز در اروپا بسیار ناشناس است. این دانه حتی می‌تواند گیاه‌شناسان را نیز متعجب کند. نام مؤدبانه و اجتماعی‌ای که امروز این میوه بدان شناخته می‌شود، «ازگیل» است. اما این نام همیشه روی این میوه نبوده و برای مثال ۹۰۰ سال قبل با عناوینی مانند «ماتحتِ میمون»، «ماتحتِ الاغ» و «ماتحتِ سگ» آن را می‌شناختند. گرچه نام‌ها جذاب نیست، اما اروپاییان قرون وسطا دیوانه این میوه بودند. نخستین تصویر ثبت شده از ازگیل روی یک ظرف سفالی یونانی متعلق به قرن ۷ قبل از میلاد شناسایی شده است. این تصور وجود دارد که این میوه نهایتاً به دست رومی‌ها افتاده که آن را به جنوب فرانسه و بریتانیا آوردند. در سال ۸۰۰ پس از میلاد، شارلمانی آن را در فهرست گیاهانی قرار داد که وجودش در باغ‌های پادشاهان ضروری است و تقریباً ۲۰۰‌سال بعد، نویسنده انگلیسی، الفریک ایشنام، نخستین نام بی‌ادبانه آن را در متون عمومی به ثبت رساند. از آنجا بود که شهرت این میوه افزایش یافت. این میوه به میوه رایج در عمارت‌های قرون وسطایی تبدیل و در حیاط عمارت‌های سلطنتی و فضا‌های عمومی مانند باغ‌های روستایی کاشته شد. نام این میوه در داستان رومئو و ژولیت شکسپیر، حکایت‌های کانتربوری و ... آورده شده است. هنری هشتم در همپتون کورت درخت ازگیل کاشته بود و به همتایان فرانسوی خود مقادیر زیادی از این میوه را هدیه داد. این میوه در دهه ۱۶۰۰ به اوج محبوبیتش رسید و در سراسر انگلستان آن را پرورش می‌دادند. این میوه به اندازه سیب، گلابی، شا‌توت و به رایج بود. این میوه هنوز تا اوایل قرن بیستم بسیار آشنا بود، اما دیگر کمتر محبوب بود. سپس در دهه ۱۹۵۰ کاملاً از اذهان عمومی پاک شد. ازگیل که زمانی شهره خاص و عام بود، حالا تبدیل به یک یادگار عاشقانه از گذشته شده است؛ یک درخت بسیار کمیاب برای باغبان‌های خاص و یک چیز غیرمعمولِ تاریخی در موزه‌ها و کاخ‌ها. فقط چند دهه از ناپدید شدنش گذشته بود که دیگر میوه‌فروشی‌ها آن را نمی‌شناختند و از آن به عنوان یک میوه اسرار‌آمیز یاد می‌کردند. در سال ۱۹۸۹، یک نویسنده دانشگاهی نوشت که «احتمالاً از هر ۱۰۰ باغبان حتی ۱‌نفر» هم تاکنون درخت ازگیل ندیده است. این میوه امروز در هیچ مغازه‌ای در بریتانیا به فروش نمی‌رسد. درحالیکه هنوز درختانی از این میوه در فضا‌های عمومی می‌روید، اما میوه‌های این درختان روی زمین می‌پوسند و از بین می‌روند. این میوه عجیب چرا به اروپای قرون وسطا وارد شد و چرا ناگهان ناپدید شد؟ هنوز مشخص نیست که ازگیل اصالتاً متعلق به کجاست، اما برخی باور دارند که این درخت در حدود ۳۰۰۰‌سال قبل در آسیای غربی --در حاشیه دریای خزر و جاییکه هنوز گونه‌های متنوعی از آن یافت می‌شود—اهلی شده است. این میوه به دو دلیل غیرمعمولی است. نخست آنکه این میوه در ماه دسامبر چیده می‌شود که برای همین در قرون وسطا یکی از منابع محدود تأمین شیرینی و قند در فصل زمستان بوده است. دوم، این میوه فقط زمانی قابل خوردن می‌شود که در واقع خراب می‌شود. ازگیل اول که چیده می‌شود به رنگ قهوه‌ای مایل‌به‌سبز است و اگر در همان زمان خورده شود می‌تواند حالت بیماری ایجاد کند. پزشکان قرن ۱۸‌ام و گیاه‌شناسان درباره ازگیل نرسیده گفته بودند که می‌تواند اسهال ایجاد کند. اما اگر بروی خاک اره قرارش بدهند و چند هفته در همان حال بماند، کم‌کم تیره می‌شود و گوشت سفت و گَس آن مثل یک سیب پخته نرم می‌شود. آنزیم‌های میوه کربوهیدرات‌های پیچیده را به قند‌های ساده مانند فروکتوز و گلوکز تجزیه می‌کنند و اسید مالیک—که طعم ترش سایر میوه‌ها ناشی از آن است—در آن غنی‌تر می‌شود. درهمین‌زمان، جوهر مازو یا تانن و آنتی‌اکسیدان‌هایی مانند اسید آسکوربیک (ویتامین سی) از بین می‌روند. نتیجه یک میوه با طعم فوق شیرین و پیچیده است، مثل اینکه خرمای خیلی رسیده را با لیمو ترکیب کرده باشید. ژانت استورات، که در سال ۲۰۱۵ حدود ۱۲۰ اصله درخت ازگیل در باغ خانه‌اش در انگلستان کاشته، می‌گوید: «این میوه وقتی می‌رسد بسیار لذیذ می‌شود.» اما اگر میوه خراب‌شده برای شما اغواکننده نیست، شما تنها نیستید. این میوه مخالفانی هم دارد. در یک مقاله که در سال ۱۹۸۹ منتشر شده این جملات درباره ازگیل به چشم می‌خورد که اولی از کتابی از قرن ۱۹ و دومی یک نویسنده گمنام از قرون وسطا نقل شده است: «در بهترین حالت یک درجه از سیب پوسیده بهتر است»، «ازگیل تا زمانیکه نرسیده هیچ ارزشی ندارد و وقتی می‌رسد مزه زهرمار می‌دهد.» در محافل اشرافی این میوه درحالیکه هنوز خاک اره روی آن بود به همراه پنیر به روی میز آورده می‌شد و با قاشق گوشت آن را می‌خوردند. این میوه را می‌توان پخت، در تابه بو داد و از آن ژله درست کرد و به شیرینی تارت اضافه کرد. بعضی‌ها هم از آن شربت و نوشیدنی درست می‌کنند. ازگیل به ادبیات هم راه پیدا کرده و به صورت استعاری برای توصیف پیری از آن استفاده شده است. در داستان‌های کانتربوری، نویسنده، میوه رسیده را با مردان پا به سن گذاشته مقایسه می‌کند و می‌گوید مردان تازه وقتی پا به سن می‌گذارند و ضعیف می‌شوند، به حداکثر توانایی خود برای دروغ گفتن، بلوف زدن، طمع ورزیدن و عصبانی شدن، دست پیدا می‌کنند. احتمالاً فرایند رسیدن بعد از چیدن یکی از دلایل سقوط ازگیل در اروپا بوده است. این میوه هنوز در اواخر قرن ۱۹ و ۲۰ یک میوه رایج بود و در طول جنگ جهانی دوم، دولت بریتانیا مردم را تشویق می‌کرد درختان ازگیل بکارند. بعد بلافاصله بعد از آن این میوه ناپدید شد. یکی از دلایل احتمالی این است که میوه‌های گرمسیری مانند موز و آناناس که در طول سال به دست می‌آمدند ارزان‌تر شد، پس دیگر به یک مزه شیرین زمستانی مانند ازگیل نیازی نبود. اما تجربه استورات در صنعت همچنین می‌گوید که فرایند رسیدن بعد از چیدن به همراه این حقیقت که هیچ‌کسی مایل نیست در سرمای زمستان به سراغ میوه‌چینی برود، باعث از بین رفتن این میوه شده است. امروز درختان ازگیل همچنان در سراسر اروپا به صورت پراکنده پیدا می‌شوند و در بعضی باغ‌ها به عنوان درخت زینتی وجود دارند. درخت ازگیل در پاییز طیفی از چند رنگ قرمز، نارنجی، قهوه‌ای و سبز و زرد است. اما این پایان داستان نیست. در خاستگاه درخت ازگیل در نزدیکی دریای خزر، این میوه هنوز هم مانند گذشته محبوبیت دارد. این میوه در ایران، آذربایجان، قرقیزستان، گرجستان و ترکیه بسیار معروف است. این گیاه همچنین به عنوان گیاهی دارویی در میان مردم این منطقه استفاده می‌شده است. در مناطق روستایی استان گیلان در ایران از برگ‌ها، پوست درخت، میوه و چوب آن برای درمان طیفی از بیماری‌ها مانند اسهال، نفخ شکم و نامنظمی قاعدگی استفاده می‌شود. در اروپای قرون وسطا نیز از ازگیل به طرز مشابهی برای درمان بیماری‌ها استفاده می‌شد. اکنون در سال ۲۰۲۱ این میوه کم‌کم دوباره دارد به بازار‌های اروپا باز می‌گردد و برای تهیه مربا و نوشیدنی از آن استفاده می‌شود.
  9. کشف شهر طلایی گمشده سه هزار ساله مصر تیم باستان‌شناسی به سرپرستی دکتر زاهی حواس در مصر شهری پیدا کرده که زیر ماسه‌ها گم شده بود. این شهر سه هزار سال قدمت دارد و به دوران آمن‌هوتپ سوم بر می‌گردد و توت عنخ آمون و آیی هم زمانی حاکم آن بودند. مصر از کشف یک شهر باستانی بزرگ خبر داده که کارشناسان آن را مهمترین کشف باستان شناسی از زمان کشف مقبره توت عنخ آمون دانسته‌اند. زاهی حواس، باستان شناس مصری از کشف شهری باستانی در جنوب استان الاقصر، که او آن را شهر طلایی گمشده می‌خواند، خبر داد. در بیانیه تیم کاوشگران آمده است: تیم باستان‌شناسی به سرپرستی دکتر زاهی حواس در مصر شهری پیدا کرده که زیر ماسه‌ها گم شده بود. این شهر سه هزار سال قدمت دارد و به دوران آمن‌هوتپ سوم بر می‌گردد و توت عنخ آمون و آیی هم زمانی حاکم آن بودند. باستان‌شناسان شهری را کشف کردند که ظاهرا به خوبی حفظ شده و دیوار‌های سالم، یک نانوایی با تنور و اتاق‌هایی پر از وسایل مورد استفاده در زندگی روزمره دارد. به گفته روزنامه الاقصر تایمز، آن‌ها مقادیری زیورآلات از جمله انگشتر، سنگ‌های قیمتی، ظروف سفالی رنگی و مهر‌های لوحه آمن‌هوتپ را نیز کشف کردند. دکتر حواس در بیانیه‌ای گفت که این تیم پس از تنها چند هفته کاوش تمام سازه‌های خشتی گلی را پیدا کردند. وی افزود: کاوشگران خارجی زیادی این شهر را جست‌وجو کردند، اما هرگز آن را پیدا نکردند. خیابان‌های این شهر پر از خانه است … ارتفاع بعضی از دیوار‌ها تا سه متر می‌رسد.
  10. آگریپینا؛ زنی که مسیر امپراتوری روم را تغییر داد آگریپینای جوان زن بسیار قدرتمندی در دوران امپراتوری سه تن از اولین امپراتوران روم بوده است. او خواهر امپراتور کالیگولا، همسر کلودیوس و مادر نرون بود. همه ما نام امپراتور‌های دودمان ژولیو کلودین را می‌دانیم؛ از آگوستوس تا کالیگولا و نرون، اما شاید نام زنانی که در پیروزی (یا شکست) این امپراتوری‌ها نقش داشتند را کمتر کسی شنیده باشد. قدرتمندترین این زنان آگریپینای جوان بوده است. این امپراتریس قدرتمند رومی که بین سال ۱۵ تا ۵۹ قبل از میلاد زندگی می‌کرده زندگی خارق‌العاده‌ای داشته است. بخوانید که آگریپینای جوان چطور به قدرت رسید و چطور آن را از دست داد. ۱. او در دوران سه امپراتور، مرکز ثقل قدرت بود آگریپینای جوان زن بسیار قدرتمندی در دوران امپراتوری سه تن از اولین امپراتوران روم بوده است. او خواهر امپراتور کالیگولا، همسر کلودیوس و مادر نرون بود. هر یک از آن‌ها او را مهم‌ترین زن امپراتوری خود به شمار می‌آوردند و او از این موقعیت برای رسیدن و در اختیار داشتن قدرت استفاده می‌کرد. ۲. آگریپینا فرستاده خدایان بود جد آگریپینا اولین امپراتور روم آگوستوس بود. وقتی آگوستوس درگذشت مردم روم باستان او را به حد پرستش گرامی داشتند و به افتخار او معبدی بنا کردند. رومی‌ها به روال همیشگی به معبد او قربانیانی تقدیم می‌کردند. در سال ۵۰ قبل از میلاد، آگریپینا تنها بازمانده آگوستوس بود و براین باور بود که گویی خون خدایان در رگ‌هایش جریان دارد. ۳. اولین زنی بود که نامش روی سکه‌ها ضرب شد در امپراتوری روم باستان سکه‌ها ابزار تبلیغی مهمی بودند. اوایل دوران امپراتوری کالیگولا، آگریپینا اولین زنی بود که در دوران حیات تصویرش همراه با دو خواهر دیگرش روی سکه‌ها ضرب شد. در دوران حکمرانی او به عنوان همسر کلودیوس هم اولین زنی بود که تصویرش به جای پشت سکه در روی سکه و کنار امپراتور ضرب شد. ۴. او تلاش کرد برادرش را سرنگون کند هر چند کالیگولا به او و خواهرانش افتخارات زیادی اعطا کرده بود، اما امپراتور هولناکی بود و اولین امپراتوری بود که به دست نگهبانان خودش کشته شد. پیش از مرگ، بسیاری تلاش کردند او را سرنگون کنند از جمله آگریپینا و یکی از دوستانش. هنوز در حال نقشه کشیدن بودند که گیر افتادند و آگریپینا برای تنبیه به جزیره کوچکی تبعید شد. دوستش اعدام شد و آگریپینا نجات پیدا کرد. ۵. آگریپینا با عمویش ازدواج کرد پس از کشته شدن کالیگولا، آگریپینا به روم بازگشت جایی که عمویش در آن به امپراتوری رسیده بود. کلودیوس برادر بزرگ‌تر پدرش بود و این مایه شگفتی همه بود که آگریپینا با او ازدواج کند. به ناچار مجلس قانون‌گذاری را وادار کردند تا قانون ازدواج با محارم را تغییر دهد. تاریخ‌نگاران و سخن‌چینان آن زمان بر این اعتقاد بودند که آگریپینا عموی خود را گول زد، چون بلافاصله خودش قدرتمند‌ترین امپراتریسی شد که رومی‌ها تا آن زمان دیده بودند. ۶. در دوران امپراتور کلودیوس، شریک او بود نرون سعی کرد با چپ کردن قایق مادرش او را غرق کند، ولی آگریپینا شناگر قابلی بود و نجات پیدا کرد. آگریپینا امپراتریسی بود که رومی‌ها از همه بیشتر او را در انظار عمومی می‌دیدند. او روی تختی همانند کلودیوس و در کنار او می‌نشست و مانند سیاستمداران رفتار می‌کرد که باعث حیرت رومی‌ها می‌شد، چون در آن زمان زنان حق نداشتند در سیاست دخالت کنند. در یکی از این رویداد‌های عمومی، او شنل نظامی طلایی پوشیده بود تا قدرت و بی‌اعتنایی خود را به سنت‌ها نشان دهد. ۷. او شهر خودش را بنا کرد یکی از چشمگیرترین کار‌های او به عنوان امپراتریس رومی بنا کردن شهری در محل تولدش بود. این شهر کولونیا کلودیا آرا آگریپیننسیوم نامیده می‌شد و به کلونی مشهور شد. امروز این شهر چهارمین شهر بزرگ و پر‌جمعیت آلمان است و ریشه‌های رومی خود را در نامش حفظ کرده است: کلن. ۸. او (احتمالا) همسر خود را با قارچ سمی کشت پس از گذشت چهار سال آگریپینا و کلودیوس حوصله‌شان از هم سر رفت. بنا بر منابع باقی‌مانده، کلودیوس از تصمیم خود در مورد محروم کردن پسرش بریتانیکوس از ولیعهدی به نفع نرون پشیمان شده بود و آگریپینا هم نگران بود که اگر نرون امپراتور بعدی نشود او موقعیت و قدرتش را از دست بدهد. این منابع می‌گویند آگریپینا یک مسموم‌کننده حرفه‌ای استخدام کرد و همسرش را با قارچی که به طرز خاصی خوشمزه به نظر می‌رسید، مسموم کرد. از آنجا که هیچ شواهدی باقی نمانده است که کلادیوس به مرگ طبیعی مرده باشد پس حتماً آگریپینا او را کشته است. ۹. عزت و احترام استثنایی آگریپینا، چون مادر نرون بود خیلی به او احترام می‌گذاشتند. رومی‌ها به طور سنتی خود را از خانواده پدری می‌دانستند و به‌ندرت نامی از مادر خود می‌آوردند، اما نرون کتیبه‌هایی نوشت که در آن‌ها ذکر شده بود او "پسر آگریپینا" است. او اولین و تنها زنی بود که از طرف امپراتور اینطور عزت و احترام می‌دید. ۱۰. تلاش فراوان برای قتل مادر آگریپینا نرون را به امپراتوری رساند، اما او پسر قدر‌شناسی نبود. نرون او را وادار می‌کرد که به نقش سنتی خود یعنی مادری بازگردد. از او می‌خواست در خانه بماند و لباس‌های زیبا بپوشد، اما آگریپینا می‌خواست حکومت کند. بعد از بدترین دعوایی که باهم کردند، نرون دریافت که تنها راه برای این که هر کاری دلش می‌خواهد بکند این است که مادرش را بکشد. اول خواست او را مسموم کند، اما او هر روز پادزهر می‌خورد. سپس به قول سوئتونیوس، زندگی‌نامه‌نویس نرون، سعی کرد سقف اتاق خواب مادرش را در خواب بر سر او خراب کند، اما مادرش از ماجرا بو برد. بعد از آن خواست با واژگون کردن قایقی که با آن به دریاچه می‌رفت او را بکشد، اما مادرش شناگر قابلی بود و نجات یافت. سرانجام تصمیم گرفت با چاقو او را بکشد و پس از اینکه او را کشت ادعا کند که مادرش قصد داشته او را بکشد. سرانجام نگهبانی در حمام آگریپینا را آنقدر چاقو زد تا مرد. منبع: بی بی سی
  11. ساخت یونان مدرن با کمک 4 هزارپوندی لُرد بایرون طبق این سند قدیمی، بایرون چکی با مبلغ ۴ هزار پوند، معادل ۳۳۲ هزار پوند امروزی، را در وجه جیووانی اورلاندو نماینده دولت موقت یونان نوشت که نگران از روند جنگ بین یونان و عثمانی برای کمک مالی دست به دامن انگلیسی‌ها شده بود. کشف یک چک قدیمی از «لرد بایرون» نشان می‌دهد سخاوت ۲۰۰ سال پیش این شاعر رمانتیک بود که راه را برای ساخت یونان مدرن هموار کرد. به گزارش گروه فرهنگی ایرنا از روزنامه گاردین چاپ لندن، در تاریخ ۱۸ آوریل ۱۸۲۴ لرد بایرون شاعر و ادیب بزرگ انگلیسی در حالی که تب آلود و هذیان‌گویان در بستر مرگ افتاده بود، گفت: من زمان، دارایی و سلامتی خود را به او (یونان) هدیه کرده‌ام و حالا زندگیم را تقدیمش می‌کنم. چه کار دیگری از دستم برمی‌آید؟ بایرون روز بعد در شهر میسولونگی از پایگاه‌های اصلی نیرو‌های یونانی در جنگ با عثمانیان درگذشت و جامعه انگلیسی‌زبان را در شوک فروبرد. این شاعر پرآوازه که از مشاهیر روزگار خودش بود، ۱۰۰ روز آخر عمرش را در سرزمینی گذرانده بود که با شور و حرارت از آزادی اش دفاع می‌کرد. همزمان با آن که یونان دویستمین سالگرد استقلال خود را جشن می‌گیرد، برگ چکی که روزنامه آبزرور از بایگانی دولتی این کشور کشف کرده از کمک سخاوتمندانه بزرگ لرد بایرون به یونان پرده برمی‌دارد. طبق این سند قدیمی، بایرون چکی با مبلغ ۴ هزار پوند، معادل ۳۳۲ هزار پوند امروزی، را در وجه جیووانی اورلاندو نماینده دولت موقت یونان نوشت که نگران از روند جنگ بین یونان و عثمانی برای کمک مالی دست به دامن انگلیسی‌ها شده بود. این پول قرار بود برای رفع نیاز‌های اضطراری استفاده شود که تامین بودجه برای شکستن محاصره میسولونگی مهمترینشان بود. کریستین کنیون جونز که در زمینه آثار خطی بایرون تخصص دارد، می‌گوید: اسم و امضای بایرون به دلیل شهرتش زیاد جعل می‌شد، اما آن طور که به نظر می‌رسد امضایی که زیر دستخط منشی بایرون روی این چک زده شده، اصل است. دستخط بایرون مثل شخصیتش سریع و آزاد بود بنابراین بین دستخط دقیق و ظریف منشی و امضای بی‌پروا و مطمئن او تفاوت مشهودی وجود دارد. به گفته کنیون جونز، این که چنین سندی این همه سال در بایگانی یونان خاک خورده و مورد توجه نگرفته خیلی عجیب است. بایرون در راه یونان و در جزیره سفالونیا که آن زمان از مستعمرات انگلیس بود، قبول کرد این مبلغ را به یونان قرض بدهد. چک بایرون در مالت به دلار‌های نقره‌ای اسپانیا نقد و توسط شخص او در چمدان‌های بزرگ به میسولونگی منتقل شد. این پول برای تامین بودجه کشتی‌های جنگی صرف شد که ساکنان سودجوی جزایر یونانی از آن‌ها استفاده تجاری می‌کردند. بایرون از همان ابتدا از شهرت خود برای جهانی کردن نبرد یونانیان برای آزادی استفاده کرد و باعث شد گروه‌های خارجی چه در میدان جنگ و چه خارج از آن، به جبهه حمایت از یونان بپیوندند. وی به عنوان مهره مدرنی که از ارزش‌های روشنگری حمایت می‌کرد، در تعیین روند قیام مردم یونان نقش تعیین کننده‌ای داشت؛ قیامی که در غیر این صورت به دسیسه‌های جناحی و جنگ داخلی گرفتار می‌شد. لرد بایرون، زاده ژانویه ۱۷۸۸ در لندن، یکی چهره‌های تأثیرگذار دوره رمانتیسم انگلستان بود. وی در سن ۱۹ سالگی اولین مجموعه شعر خود را با عنوان ساعات فراغت منتشر کرد و با اعتراض منتقدانی، چون هنری بروم روبه‌رو شد. لرد بایرون جوان دو سال بعد با انتشار شعری طنز با عنوان شعرای انگلیسی و منتقدان اسکاتلندی پاسخ دندان‌شکنی به این انتقاد‌ها داد. وی در همان سال توانست یکی از صندلی‌های مجلس اعیان انگلیس را نیز از آن خود کند. از آثار این شاعر پرآوازه رمانتیک می‌توان به زندانی شیلان (۱۸۱۴) و نمایشنامه مانفرد (۱۸۱۷) اشاره کرد. مشهورترین اثر وی نیز شعر روایی بلند دون ژوان است که با مرگ او ناتمام ماند. این شاعر و سیاستمدار انگلیسی در سال ۱۸۲۴ میلادی در حالی که به یونانیان در نبرد با نیرو‌های امپراطوری عثمانی کمک می‌کرد، در ۳۶ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. منبع: خبرگزاری ایرنا
  12. چگونه پای سگ‌ها به قاره آمریکا باز شد؟ امروز سگ‌ها در خانه‌ی انسان‌ها و با آن‌ها زندگی می‌کنند و از حقوق مشخصی برخوردارند. به نظر می‌رسد این دو، یعنی انسان و سگ، نمی‌توانند جدا از یکدیگر باشند و هردو به یکدیگر وابسته‌اند. اما داستان رابطه سگ‌ها و انسان ها به همین سادگی‌ها نیست. شاید هیچ حیوان دیگری با انسان به اندازه‌ی سگ رابطه‌ی نزدیک و تنگاتنگی در طول تاریخ برقرار نکرده باشد. سگ‌ها ده‌ها قرن، یار باوفای انسان بوده‌اند و این رابطه نه تنها کمرنگ نشده، بلکه بسیار جدی‌تر نیز شده. سگ‌ها دیگر آن حیوانات درنده که فقط برای محافظت از انسان‌ها تلقی می‌شدند، نیستند. امروز سگ‌ها در خانه‌ی انسان‌ها و با آن‌ها زندگی می‌کنند و از حقوق مشخصی برخوردارند. بنظر می‌رسد این دو، یعنی انسان و سگ، نمیتوانند جدا از یکدیگر باشند و هردو به یکدیگر وابسته‌اند. اما داستان رابطه سگ‌ها و انسان ها به همین سادگی‌ها نیست. اینکه آن‌ها چگونه توسط انسان اهلی شدند و اینکه چگونه پای‌شان به سرزمین‌های دوردست باز شد، قصه‌ای دور و دراز دارد. مطالعه‌ی جدیدی که نتایج آن در کنفرانس آکادمی ملی علوم آمریکا منتشر شده است، نشان می‌دهد که سگ‌ها حدود ۲۳،۰۰۰ سال پیش در سیبری اهلی شده‌اند. در آن زمان هم انسان‌ها و هم گرگ‌ها به خاطر شرایط بد آب و هوایی عصر یخبندان، منزوی بوده‌اند. سگ‌ها در سال‌های بعد با انسان‌ها پا به آمریکا گذاشته‌اند و حدود ۱۵،۰۰۰ سال پیش که انسان‌ها در سراسر قاره‌ی آمریکا پخش شده‌اند، سگ‌ها نیز به همه جای این قاره پا گذاشته‌اند. آمریکا یکی از آخرین مناطق دنیا بوده که انسان در آنجا سکنی گزیده است. در این زمان سگ‌ها به‌عنوان نوادگان گرگ‌های خاکستری توسط انسان‌ها اهلی شده‌اند و نقش‌های متعددی در جوامع انسانی داشته‌اند. «دکار آنجلا پری» به‌عنوان نویسنده‌ی اصلی این مقاله، می‌گوید: «در مورد اهلی کردن سگ‌ها، زمان و مکان این اتفاق همیشه مورد پرسش بوده است. ما در این مطالعه چگونگی و چرایی این کار را مورد کاوش قرار داده‌ایم. اهلی شدن سگ‌ها در سیبری می‌تواند پرسش‌های زیادی را پاسخ دهد و به کمک این کشف می‌توانیم منشاء ارتباطات بین انسان‌ها و سگ‌ها را کاوش کنیم. قرار دادن شواهد مربوط به باستان‌شناسی، ژنتیک و زمان‌بندی‌ها نشان می‌دهد که سگ‌ها در سیبری اهلی شده‌اند و پس از آن در آمریکا و دیگر نقاط دنیا پخش شده‌اند. یکی از تنها چیز‌هایی که از آن‌ها مطمئن هستیم، این است که سگ‌ها در آمریکا اهلی نشده‌اند.» دکتر «لورنت فرانتز» به‌عنوان همکار این تحقیق از دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان، می‌گوید: «با استفاده از نشانه‌های ژنتیکی باقی مانده از سگ‌های باستانی اکنون می‌دانیم که سگ‌ها در سیبری اهلی شده‌اند و بعد از آن انسان‌ها به آمریکا مهاجرت کرده‌اند. ترکیب شواهد باقی مانده از انسان‌ها و سگ‌ها درک ما را از تاریخچه‌ی سگ‌ها افزایش داده است و اکنون می‌دانیم ساکنین سیبری و شمال شرق آسیا جا‌هایی هستند که برای اولین بار سگ‌ها را اهلی کرده‌اند.» در زمان بروز آخرین یخبندان بین ۱۹،۰۰۰ تا ۲۳،۰۰۰ سال پیش سیبری و مناطق اطراف آن سرد و خشک بوده و شرایط واقعاً سختی داشته است. این شرایط باعث شده انسان‌ها و گرگ‌های خاکستری به یکدیگر نزدیک شوند و به شکار‌های یکدیگر علاقمند شوند. این موضوع باعث ایجاد ارتباط بین این گونه‌ها و در نهایت اهلی شدن سگ‌ها شده است. محققین می‌گویند: «ما مدت‌ها است که می‌دانیم اولین ساکنین آمریکا دارای مهارت‌های شکار بالایی بوده‌اند. این انسان‌ها قادر بوده‌اند از ابزار به نحو مطلوبی استفاده کنند. اکنون می‌دانیم این انسان‌ها در کنار ابزاری که داشته‌اند، سگ‌ها را نیز به‌عنوان همکار خود به این قاره برده‌اند.» چگونه سگ‌ها توسط انسان‌ها اهلی شدند؟ بحث زمان و نحوه اهلی کردن سگ‌ها همواره موضوع جدل دانشمندان بوده، اکنون پژوهشگران، شواهد تازه‌ای از رابطه پیچیده بین سگ‌ها و انسان‌ها به‌دست آوردند. در سیبری، رود اوب به آهستگی در امتداد سرد دشت‌های وسیع و منجمد جریان دارد. در شهر سالخارد روسیه که رود اوب به رود پولو می‌پیوندد، بقایای یک مکان باستانی وجود دارد. این مکان باستانی که به دشت‌های سیلابی مشرف است، «اوست پلوی (Ust-Polui)» نام دارد. تصور می‌شود که قدمت این مکان به ۲۶۰ قبل از میلاد بازگردد و تا اواخر سال ۱۴۰ میلادی هم در اشغال انسان‌ها بوده باشد. باستان‌شناسان با توجه به تعداد زیاد و تنوع بقایای استخوانی و مصنوعات اوست پلوی، مدت‌هاست که شیفته این مکان باستانی هستند. این آثار باستانی که به وسیله لایه‌های خاک منجمد محفوظ مانده‌اند، داستان این مکان باستانی با قبایل کهن سیبری ساکن در آن را بازگو می‌کنند. اکنون تیمی از پژوهگشران جنبه‌ای از این مکان را بررسی کردند که کمتر مورد توجه بوده، آن‌ها به دنبال دلیل وجود شمار غیر معمولی از بقایای سگ‌ها در این مکان بودند. از زمان اولین حفاری این مکان در سال ۱۹۳۵، تاکنون اسکلت‌های کامل یا بخشی از بقایای استخوانی ۱۲۸ سگ شناسایی شده است. رابرت لوزی، انسان‌شناسی از دانشگاه آلبرتا در کانادا و سرپرست این تیم پژوهشی، گفت: در هیچ مکان قطبی دیگری به این اندازه آثار باقی مانده از سگ‌ها را شناسایی نکرده بودیم. همین به قدری جذابیت دارد که بخواهیم به دنبال بازخوانی رابطه بین این حیوانات و ساکنان باستانی اوست پلوی باشیم. لوزی و همکاران با پژوهش خود به دنبال یافتن اطلاعات بیشتری در مورد نقش این حیوانات در قبایل باستانی ساکن این مکان باستانی هستند. پژوهش این تیم در شماره ماه سپتامبر ژورنال Journal of Anthropological Archaeology منتشر شده که بینش جدیدی در مورد چگونگی اهلی کردن همدمان چهار پا ما انسان‌ها پیش روی‌مان قرار می‌دهد. تکامل سگ‌ها بررسی فسیل‌های باقی‌مانده از سگ‌های باستانی و بررسی تغییرات ژنتیکی آن‌ها نشان می‌دهد که سگ‌ها حدود هفده تا بیست و چهار هزار سال پیش از لحاظ ژنتیکی به دو شاخه شرقی و غربی تقسیم شدند. سگ‌های شاخه شرقی در نقاط مختلف خاور دور و سگ‌های شاخه غربی در بقیه آسیا، اروپا و آفریقا ساکن شدند. سگ‌هایی که به اروپا رسیدند با سگ‌هایی که پیش از آن در آنجا بودند مخلوط شدند که باعث تغییر ژنتیکی این حیوان شد. سگ‌های اهلی همانند دیگر خویشاوندان سگ‌سان خود مانند روباه، شغال، گرگ و دینگو متعلق به راستهٔ گوشتخواران اند. نخستین اعضای خانوادهٔ سگ‌سانان نزدیک ۲۵ میلیون سال پیش به شمال آمریکا رفتند. روباه‌ها از این گروه پدید آمدند. همان طوری‌که در طبیعت، همه موجودات زنده، خودشان را با شرایط محیطی و تغییر اقلیم سازگار می‌کنند هیچ شکی وجود ندارد که سگ‌ها نیز که در مراحل نخست فرگشت در نقاط مختلف جهان، خود را با این شرایط سازگار کرده باشند. سگ‌های تازی نخستین برای نواحی بیابانی و دشت و سگ‌های مستیف برای نواحی کوهستانی و جنگلی سازش یافتند. جهش ژنتیکی، موجب افزایش شمار گونه‌ها شد و به تدریج این گونه‌ها آگاهانه توسط انسان به کار گرفته و پرورش داده شد. جمجمه و استخوان‌های یافت شده از دوران نوسنگی نشان می‌دهند که دستکم چهار گونه سگ در اروپا وجود داشته‌اند که از نظر بزرگی و شکل جمجمه با هم تفاوت داشتند. ممکن است سگ از گرگ و در مواردی دیگر از شغال فرگشت یافته باشد. همچنین ممکن است از حیوان دیگری که به‌طور مستقل از سایر حیوانات تکامل یافته‌است به وجود آمده باشند.
  13. صد سال جنگ برای ارثیه دایی‌جان! اشراف فرانسه تصمیم گرفتند، فیلیپ، پسر شارل والوا و نوه دختری فیلیپ ششم، شاه قبلی فرانسه را به عنوان شاه جدید معرفی کنند؛ غافل از این‌که در آن سوی دریای مانش، در شمال فرانسه، یکی هست که سخت به ارثیه دایی‌جانش علاقه دارد. جنگ‌های صدساله میان بریتانیا و فرانسه، یکی از طولانی‌ترین و مخرب‌ترین سلسله جنگ‌های تاریخ است. نبرد‌هایی که دو سه نسل طول کشید و باعث ویرانی زیرساخت‌های فرانسه شد. البته مدت دقیق این جنگ‌ها که بین سال‌های ۱۳۳۷ م/ ۷۱۶ ش تا ۱۴۵۳ م/۸۳۲ ش اتفاق افتاد، ۱۱۶ سال است که مورخان با اغماض، آن را صدساله نامیده‌اند. ماجرا با مرگ شارل چهارم، پادشاه فرانسه از خاندان «کاپه» آغاز شد؛ آقای شارل هیچ جانشین مذکری در میان وابستگان درجه یک خاندان سلطنتی نداشت. به همین دلیل، اشراف فرانسه تصمیم گرفتند، فیلیپ، پسر شارل والوا و نوه دختری فیلیپ ششم، شاه قبلی فرانسه را به عنوان شاه جدید معرفی کنند؛ غافل از این‌که در آن سوی دریای مانش، در شمال فرانسه، یکی هست که سخت به ارثیه دایی‌جانش علاقه دارد؛ ادوارد سوم، پادشاه انگلیس، خواهرزاده شارل چهارم بود و ادعا کرد که تاج و تخت فرانسه به او می‌رسد. به این ترتیب، انگلیسی‌ها از دریا گذشتند و جنگ در فرانسه آغاز شد. هرچند فرانسوی‌ها در ابتدای کار، شکست‌های سنگینی را متحمل شدند، اما به‌تدریج دست و پای خود را جمع کردند و با ورود ژاندارک، قهرمان ملی فرانسه به ماجرای جنگ، ورق به نفع فرانسوی‌ها برگشت و در نهایت، انگلیسی‌ها را از کشورشان بیرون کردند. اما جنگ‌های صدساله، فقط از باب درگیری دو ملت بر سر ارثیه خانوادگی اهمیت ندارد. به اعتقاد مورخان، این جنگ سرنوشت مرز‌های غربی اروپا را تا حدود زیادی تعیین کرد. افزون بر این، برای نخستین‌بار در این جنگ‌ها از توپ استفاده شد و همین رویکرد، از نقش شوالیه‌ها به عنوان جنگاوران قدرتمندی که نیروی هر کدام از آن‌ها با ۱۰ سرباز برابری می‌کرد، به‌شدت کاست و به‌تدریج، شوالیه در قالب یک عنوان تشریفاتی، بروز و ظهور پیدا کرد. این مسئله به‌ویژه بعد از به‌کارگیری تفنگ در اواخر جنگ‌های صدساله، وضعیت را کاملاً تغییر داد و از آن به بعد، اروپا شاهد نبرد‌هایی بود که در آن‌ها، سلاح گرم، طرف پیروز را تعیین می‌کرد. منبع: روزنامه خراسان
  14. بزرگترین حوادث اتمی تاریخ جهان در بیست‌و‌شش ماه آوریل سال ۱۹۸۶ در پی انفجاری مهیب در راکتور چهارم نیروگاه اتمی چرنوبیل در اوکراین به دلیل خطای انسانی، مواد رادیواکتیو فراوانی آزاد شدند. حادثه‌ای که بدترین فاجعه غیرنظامی تاریخ جهان نام گرفت. در پی انفجار مهیبی که در راکتور چهارم اتمی نیروگاه اتمی چرنوبیل در اوکراین در روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ رخ داد، مواد رادیو اکتیو فراوانی آزاد شد. این حادثه بدترین فاجعه غیرنظامی تاریخ جهان نام گرفته است. انفجار در نیروگاه چرنوبیل به بسیاری خوش‌باوری‌ها درباره انرژی "پاک" اتمی پایان داد. از سال ۱۹۴۵ تا کنون بیش از دو هزار انفجار اتمی صورت گرفته است. ایالات متحده آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم ۱۰۳۹ بمب اتمی، شوروی سابق (روسیه) ۷۱۸ بمب، فرانسه ۱۹۸ بمب، بریتانیا و چین هر یک ۴۵ بمب، هند و کره شمالی هر یک سه بمب و پاکستان ۲ بمب اتمی به انفجار رسانده‌اند. ده‌ها هزار انسان تا کنون بطور مستقیم تحت آلودگی اشعه‌های رادیواکتیو آلوده قرار گرفته‌اند. گزارش امروز مرور کوتاهی است بر برخی از بزرگترین حوداث اتمی که انتظار وقوع آن می‌رفت. هیروشیما: ۱۹۴۵ در همان نخستین ماه‌های پس از انفجاربمب اتمی در هیروشیما حدود ۱۴۰ هزار تا ۳۵۰ هزار انسان جان خود را ازدست دادند. در سال‌های پس از این فاجعه نیز میزان سرطان، بیماری‌های قلبی و کبد و همچنین تغییرات هورمونی و کروموزمی در هیروشیما افزایش یافت. امروزه نیز میزان ابتلا به سرطان خون در بین ساکنان هیروشیما بیشتر از ساکنان شهر‌های دیگر ژاپن است. منطقه ویسموت، شرق آلمان: ۱۹۴۶ـ ۱۹۹۰ منطقه ویسموت که در شرق آلمان قرار دارد، در سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۹۰ سومین معدن بزرگ اورانیوم و تامین‌کننده برنامه هسته‌ای شوروی سابق محسوب می‌شد. طبق آمار اداره حفاظت از آلودگی به تشعشعات خطرناک، از هر ۸ کارگر این معدن یکی بر اثر تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست داده است. به این ترتیب شمار قربانیان بر ۷ هزار نفر بالغ می‌شده است. موارد ابتلا به سرطان ریه نیز در این منطقه بالاست. صحرای نوادا: ۱۹۵۰ـ ۱۹۹۲ آزمایش‌های اتمی که بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۲ در مرکوری (صحرای نوادا) انجام گرفت، آلودگی بسیاری از مناطق آمریکا به تشعشعات رادیواکتیو را به دنبال داشت. در دندان‌های شماری از کودکان حتی استرانسیم رادیواکتیو کشف شد و موارد ابتلا به سرطان نیز افزایش یافت. در سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۲ آزمایش‌ها به شکل زیرزمینی صورت می‌گرفتند، اما بروز سوانح سبب می‌شد که غبار‌های آلود به تشعشعات رادیواکتیو به بیرون رخنه کنند. مجتمع اتمی سلافیلد: ۱۹۵۷ از سال ۱۹۵۲ به بعد بود که اولین راکتور‌های مجتمع اتمی سلافیلد پلوتونیوم مورد نیاز بریتانیا برای ساخت بمب اتمی را تامین کردند. از سال ۱۹۵۶ از این مجتمع هسته‌ای برای تولید برق استفاده شد. در سال ۱۹۵۷ یکی از راکتور‌های مجتمع مزبور دچار آتش‌سوزی شد. سوانح بیشماری که بعد‌ها روی داد نیز سبب آلودگی خاک و آب دریای منطقه به رادیواکتیو شد. میزان ابتلای کودکان کارگران این مجتمع به سرطان خون نیز بالاست. هاریس بورگ: ۱۹۷۹ ذوب شدن سوخت هسته‌ای در نیروگاه اتمی Three Mile Island در آمریکا در سال ۱۹۷۹ نخستین فاجعه بزرگ در راکتوری هسته‌ای پیش از فجایع چرنوبیل و فوکوشیما محسوب می‌شود. مقادیر زیادی از تشعشعات رادیواکتیو سبب آلودگی محیط زیست شد. تحقیقات از بالا بودن میزان سرطان در این منطقه سخن می‌گویند. تحقیقات متقابلی که از سوی صنایع اتمی انجام گرفته، این نکته را رد می‌کنند. چرنوبیل: ۱۹۸۶ در بیست‌و‌شش ماه آوریل سال ۱۹۸۶ در پی انفجاری مهیب در راکتور چهارم نیروگاه اتمی چرنوبیل در اوکراین به دلیل خطای انسانی، مواد رادیواکتیو فراوانی آزاد شدند. حادثه‌ای که بدترین فاجعه غیرنظامی تاریخ جهان نام گرفت. میخائیل گورباچف که در آن زمان رهبر نیرومند شوروی بود، روز‌ها از گفتن حقیقت به افکار عمومی خودداری کرد. این پنهان‌کاری فضایی از عدم اطمینان به رهبران حزب کمونیست شوروی را به‌دنبال داشت. این دوقلو‌ها بعد از فاجعه چرنوبیل به دنیا آمده‌اند. پدر آن‌ها یکی از کارکنانی بود که پس از فاجعه در تلاش جلوگیری از گسترش تشعشعات بودند و مادر آن‌ها نیز ساکن شهر آلوده چرنوبیل. ذوب شدن سوخت هسته‌ای و همچنین انفجار رآکتور‌ها سبب شد که مقادیر زیادی از تشعشعات رادیواکتیو به بیرون رخنه کند و مناطق زیادی را غیرقابل سکونت سازد. شمار قربانیان چرنوبیل بر بیش از ۱۵ هزار نفر بالغ می‌شود. پس از فاجعه نیروگاه اتمی چرنوبیل در شوروی سابق، مناطق وسیعی اطراف این نیروگاه که اکنون بخشی از اوکراین و بلاروس است، به دلیل تشعشعات رادیواکتیو خالی از سکنه‌اند. بیش از ۳۵۰ هزار نفر خانه و زندگی خود را ترک کردند. روستا‌های اطراف مرز اوکراین به کل متروکه شدند. سیبری: ۱۹۹۳ مجتمع اتمی Tmosk-۷ در سیبری که به شهری اتمی می‌ماند و تا سال ۱۹۹۲ نیز وجود آن مخفی نگاه داشته شده بود، در سال ۱۹۹۳ دستخوش انفجار گردید. تشعشعات پلوتونیوم و سزیم رادیواکتیو سبب آلودگی مناطقی از سیبری شد. در مجتمع‌های اتمی Tmosk-۷ و Majak تا کنون دست کم ۳۸ سانحه بزرگ روی داده و سبب شده که در طول سال‌ها، صدهاهزار تن از کارگران و اعضای خانواده‌های آن‌ها به تشعشعات رادیواکتیو آلوده شوند. فوکوشیما: ۲۰۱۱ در سال ۲۰۱۱ زمین‌لرزه‌ای پرقدرت هزاران نفر را به کام مرگ کشید و بسیاری نیز ناپدید شدند. اما مهم‌تر ویرانی نیروگاه اتمی فوکوشیما بود که دامنه پیامدهایش هنوزهم ناروشن است. ذوب شدن سوخت هسته‌ای در نیروگاه فوکوشیما شدیدترین آلودگی آب‌های اقیانوس‌های جهان به تشعشعات رادیواکتیو را به دنبال داشت. حدود ۱۹ هزار نفر در پی زمین‌لرزه و خیزش امواجی با ارتفاعی تا ۲۰ متر، جان خود را از دست دادند. "وقتی همه‌چیز نیست و نابود می‌شود، چه احساسی به انسان دست می‌دهد؟ " فیلم "درود‌هایی از فوکوشیما" پاسخ سینمای آلمان به این پرسش حیاتی است. دوریس دوریه، کارگردان پرآوازه‌ی آلمانی، برای یافتن پاسخ به همین پرسش چند ماه پس از وقوع فاجعه فوکوشیما به مناطق آلوده رفت، تا به چشم خود "نیستی را ببیند و تجربه کند". این فیلم هر چند از نیستی نشان دارد، ولی پیام‌آور شور و عشق بی‌پایان به زندگی است. منبع: دویچه وله
  15. کشف گورستان‌های ۳۶۰۰ ساله در مصر بنا به اعلام وزارت گردشگری و آثار باستانی مصر علاوه بر اسکلت انسان‌های بزرگسال و کودکان، تجهیزات مراسم تدفین و تولیدات سفالگری نیز در داخل این قبر‌های باستانی وجود داشته است. وزارت گردشگری و آثار باستانی مصر روز سه شنبه اعلام کرد که گروهی از باستان شناسان ۱۱۰ قبر را در منطقه‌ای باستانی در دلتای رود نیل کشف کرده اند. این قبر‌های کهن در منطقه باستان شناسی کوم الخلجان در استان دقهلیه که در حدود ۱۵۰ کیلومتری شمال شرقی قاهره قرار دارد از زیر خاک بیرون کشیده شد. اکثر گور‌های باستانی کشف شده بیضی شکل هستند و از شش هزار تا ۳۱۵۰ سال قبل از میلاد مسیح به جا مانده اند. قدمت شماری دیگری از این قبر‌ها که مستطیلی شکل هستند نیز به ۱۷۸۲ تا ۱۵۷۰ سال پیش از میلاد مسیح بر می‌گردد. این در حالی است که پنج گور باستانی کشف شده نیز از دوره پیش دودمانی (نقاده سوم) یعنی بین ۳۲۰۰ تا ۳۰۰۰ هزار سال پیش از میلاد مسیح باقی مانده است. بنا به اعلام وزارت گردشگری و آثار باستانی مصر علاوه بر اسکلت انسان‌های بزرگسال و کودکان، تجهیزات مراسم تدفین و تولیدات سفالگری نیز در داخل این قبر‌های باستانی وجود داشته است. دولت مصر با تبلیغ گسترده پیرامون اکتشافات باستانی اخیر امیدوار است تا جان تازه‌ای به بخش گردشگری این کشور ببخشد. بخش گردشگری مصر به دنبال انقلاب سال ۲۰۱۱ رونق خود را از دست داد. این در حالی است که همه گیری بیماری «کووید ۱۹» نیز به کسب و کار‌های مرتبط با گردشگری در مصر آسیب زیادی زده است. منبع: یورونیوز
  16. ШHłTΞ ШФŁŦ

    کشف مومیایی زن باردار مصری

    کشف مومیایی زن باردار مصری پیش از این تصور می‌شد این مومیایی یک روحانی مرد است، اما اسکن‌ها نشان داد که این مومیایی یک زن در مراحل آخر بارداری بوده است. گروهی از دانشمندان لهستانی می‌گویند که برای اولین بار مومیایی یک زن باردار مصری را کشف کرده‌اند. این کشف توسط محققان پروژه مومیایی ورشو انجام شد و روز پنجشنبه در مجله علوم باستان شناسی منتشر شد. این پروژه که از سال ۲۰۱۵ آغاز شده است، از یک فناوری برای بررسی مصنوعات نگهداری شده در موزه ملی ورشو استفاده می‌کند. پیش از این تصور می‌شد این مومیایی یک روحانی مرد است، اما اسکن‌ها نشان داد که این مومیایی یک زن در مراحل آخر بارداری بوده است. کارشناسان این پروژه معتقدند که بقایای بدن به احتمال زیاد مربوط به زنی بین ۲۰ تا ۳۰ سال از طبقه مرفه بوده است که در قرن اول قبل از میلاد درگذشته است. آن‌ها در مقاله‌ای با اعلام این یافته‌ها نوشتند: "این تنها نمونه شناخته شده از زن باردار مومیایی شده و اولین تصاویر رادیولوژی از چنین جنینی است. " آن‌ها از اندازه دور سر جنین، تخمین می‌زنند که مادر بین ۲۶ تا ۳۰ هفته باردار بوده که به دلایل نامعلومی درگذشته. وجسیچ اجسموند یکی از اعضای تیم از آکادمی علوم لهستان به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: "این مهمترین یافته ما تاکنون است، یک شگفتی کامل است. " چهار بسته بسته بندی شده و مومیایی شده در شکم مومیایی پیدا شد، اما دانشمندان می‌گویند جنین از رحم برداشته نشده است. دانشمندان گفتند که مشخص نیست چرا جنین بیرون آورده نشده و جداگانه مومیایی نشده است، آن‌ها می‌گویند احتمالا اعتقادات مربوط به زندگی پس از مرگ یا مشکلات فیزیکی در بیرون آوردن جنین، ممکن است در این امر دخیل باشد. بانوی مرموز محققان پروژه، این زن مومیایی شده را بانوی اسرارآمیز موزه ملی ورشو لقب داده‌اند، چون حکایات متناقضی در مورد ریشه او وجود دارد. آن‌ها می‌گویند بقایای مومیایی شده این زن برای اولین بار در سال ۱۸۲۶ به دانشگاه ورشو اهدا شده است. اهدا کننده ادعا کرده که این مومیایی در مقبره‌های سلطنتی در تبس پیدا شده است، اما محققان می‌گویند در قرن نوزدهم این امری معمول بوده که به منظور افزایش بهای عتیقه‌ها به دروغ آن‌ها را به مکان‌های معروف منتسب کنند. کتیبه‌ها و ظرافت و ریزه کاری‌های روی این تابوت باعث شده بود که متخصصان قرن بیستم تصور کنند که مومیایی داخل تابوت کشیش مردی به نام هور-جژوتی باشد. اما اکنون دانشمندان با استفاده از فناوری اسکن این مومیایی را به عنوان یک زن باردار شناسایی کرده‌اند. این دانشمندان معتقدند که این مومیایی در دوره‌ای توسط فروشندگان آثار باستانی در قرن نوزدهم در تابوت اشتباهی قرار داده شده است. در آن زمان غارت و بسته بندی مجدد بقایا غیر معمول نبود. آن‌ها می‌گویند که این مومیایی "به خوبی حفظ شده"، اما آسیب‌هایی در گردن آن دیده می‌شود که نشان می‌دهد زمانی توسط کسانی که در جستجوی اشیای با ارزش بوده‌اند، آسیب دیده است. این کارشناسان می‌گویند حداقل ۱۵ شیء باارزش از جمله "مجموعه‌ای غنی" از آویز‌ها و بلاگردان‌ها در میان پوشش این زن پیدا شده است. دکتر مارزنا اوزارک زیلک یکی از محققان این پروژه، به آژانس خبری دولتی لهستان گفت که همسرش ابتدا آنچه را که به نظر می‌رسید "یک پای کوچک" است، در یکی از اسکن‌ها مشاهده کرده بود. او گفت که تیم امیدوار است در آینده با بررسی مقادیر کمی از بافت این مومیایی علت مرگ این زن را مشخص کند. منبع: بی بی سی
  17. انسان اولیه چگونه آتش را رام کرد؟ انسان‌هایی که ۹۰۰ هزار سال پیش از غار استفاده کرده بودند، می‌دانستند چگونه از آتش استفاده کنند، اما احتمالا نمی‌دانستند چگونه آن را روشن کنند. باستانشناسان در جهت حل یکی از بزرگترین راز‌های تکامل بشر، گامی بسیار مهم برداشته‌اند. بیش از ۲۰ سال پیش، یک دانشمند بریتانیایی گفت که احتمالا تغییر عمده در آناتومی بشر در حدود ۱.۸ میلیون سال پیش، با کشف آتش و پختن غذا و قابل‌هضم‌تر کردن آن مرتبط بوده است. مانعی که بر سر راه اثبات این نظریه وجود داشت این بود که برای اثبات این نظریه که انسان‌های اولیه حتی تا ۲۵۰ هزار سال پیش، نحوه استفاده از آتش از جمله پخت غذا با آن را می‌دانستند، هیچ مدرک علمی در دست نبود، اما اکنون باستانشناسان کانادایی در پژوهش‌هایی جدید ثابت کرده‌اند که انسان‌های اولیه، دست‌کم ۹۰۰ هزار سال پیش، طرز استفاده از آتش را می‌دانستند. این کشفیات چشمگیر در مورد استفاده بشر از آتش، در یک غار ماقبل تاریخ در آفریقای جنوبی به دست آمده و با عقب راندن تاریخ آن، راه را برای تحقیقات بیشتر در مورد دو محل قدیمی‌تر استفاده از آتش در آفریقا، باز می‌کند. دانشمندان حدس می‌زنند که احتمالا این دو محل، که هر دو با قدمت ۱.۵ و ۱.۶ میلیون سال، در کنیا قرار دارند، با فرضیه‌های پیشین که آنجا را محل برخورد صاعقه تصور می‌کردند، در تضادند و آن‌ها در واقع مکان‌های آتش برپا کردن انسان‌های اولیه بوده است. تعیین قدمت ۹۰۰ هزار ساله غاری در صحرای «کالاهاری» توسط دانشمندان اسرائیلی و کانادایی، ممکن است درک بسیاری از کارشناسان درباره استفاده بشر اولیه از آتش و درنتیجه نقش آن در رژیم غذایی و تطور او را به کلی دگرگون کند. پرفسور ریچارد رَنگَم، استاد دانشگاه هاروارد و یکی از کارشناسان برجسته تکامل بشر، می‌گوید که پژوهش‌های جدید در تعیین قدمت غار‌های آفریقای جنوبی، «بی نهایت مهم» است. او می‌گوید: «عقب کشیده شدن تاریخ استفاده بشر از آتش، احتمالا ارزیابی مجدد اردوگاه‌های برپایی آتش انسان‌های اولیه در آفریقا را به دنبال خواهد داشت. کشف آفریقای جنوبی، گامی بزرگ در جهت تثبیت این نظریه است که استفاده انسان از آتش برای پخت غذا و دفاع از خود، از جنبه‌های بسیار مهم تکامل بشر است. به اعتقاد من، انسان اولیه استفاده از آتش را نخست حدود ۱.۸ میلیون سال پیش فرا گرفت و توانایی او برای پخت غذا، به تغییرات عمده، اما غیرقابل توضیح آناتومی جهازهاضمه، فرم دندان‌ها، شکل صورت و افزایش اندازه مغز، در حول‌وحوش همان دوره انجامید.» هرچند تاکنون تنها جای یک آتش قطعی در غار آفریقای جنوبی کشف شده، اما نشانه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد ممکن است ده‌ها نوع از آن، در سراسر غار پراکنده باشد. احتمالا قدمت برخی از آن‌ها حتی از کشفیات کنونی هم بیشتر است و تاریخ آغاز تکامل سریع بشر را به ۱.۸ میلیون سال پیش عقب خواهد کشید. پرفسور مایکل چازان، استاد دانشگاه تورنتو، می‌گوید: «برای کاوش و تعیین قدمت یافته‌ها (در غار) برنامه‌ریزی شده، اما این پژوهش از نظر علمی بسیار پیچیده است و سال‌ها به طول خواهد انجامید.» انسان‌هایی که ۹۰۰ هزار سال پیش از غار استفاده کرده بودند، می‌دانستند چگونه از آتش استفاده کنند، اما احتمالا نمی‌دانستند چگونه آن را روشن کنند، اما در صحرای سفلای آفریقای آن عصر (و در دیگر نواحی جهان)، آتش‌سوزی طبیعی به دلیل زدن صاعقه، مثل امروزه واقعه‌ای تکراری بوده است. آتش‌سوزی ملایم علفزار‌ها در نتیجه اصابت صاعقه می‌تواند روز‌ها ادامه یابد و دود آن از کیلومتر‌ها آن‌طرف‌تر دیده شود. در مواقع خاصی از سال (برای مثال فصول خشک) و در برخی نقاط، آتشسوزی متناوب ناشی از صاعقه در علفزارها، بسیار معمول است؛ بنابراین، دسترسی انسان‌های اولیه به آتش، پس از درک فواید آن از جمله پخت، حفاظت در مقابل دشمن و حیوانات، گرما، روشنایی و اجتماع، نسبتا آسان بوده است. پرفسور رنگهام، نویسنده کتاب مرجع «آتش فریبنده» در این زمینه معتقد است که استفاده‌های اقتصادی و اجتماعی ازآتش، سیر تکامل بشر را در ۱.۸ میلیون سال پیش تسریع کرد. این سرعت گرفتن در روند دگرگونی بشر بود که به ظهور انسان‌های اولیه موسوم به «هوموایرِکتوس» منتهی شد که رده‌های انسان‌هایی از جمله «هومو ساپینز» (انسان خردمند) از آن منتج شدند. در واقع، آن رده از انسان‌های اولیه که در غار از آتش استفاده می‌کردند، از نوع «هوموایرکتوس» بودند. کشف نشانه‌های استفاده انسان‌های اولیه در مراحل نخست تطور در یک غار، بسیار مهم است. بی تردید شواهد به دست آمده از غار «واندِر وِرک» (معجزه) واقع در نزدیکی شهر کورومَن در آفریقای جنوبی، حاکی از آن است که انسان‌های اولیه ۹۰۰ هزار سال پیش لزوما از این محل به عنوان محل اسکان دائمی استفاده نمی‌کرده‌اند؛ بنابراین ممکن است این غار یک بخش یا کلا یک آتشکده بوده باشد. دستیابی به آتش از آتش‌سوزی‌های طبیعی آسان بوده، اما حفظ آن مشکل بوده است. به همین دلیل غار‌ها احتمالا محل مناسبی برای حفظ آتش از گزند آب‌وهوا بوده باشند. یکی از بهترین روش‌های انتقال و حفظ آتش، جمع آوری مدفوع در حال سوختن حیوانات در علفزار‌ها بوده است. به احتمال قوی، انسان‌های اولیه مدفوع حیوانات یا ذغال چوب را که آهسته می‌سوخته به این غار‌ها منتقل و آتش خود رابرای ساعت‌ها حفظ می‌کرده‌اند. اکتشافات غار «واندر ورک» (با مدیریت مشترک دکتر لیورا کولسکا هوروویتز از دانشگاه هبروی بیت المقدس و پروفسور چازان از تورنتو)، نمایانگر اسرار گمشده آفریقای باستان است، اما آفریقایی‌های امروز را هم به میراث فوق‌العاده باستانی آنان پیوند می‌زند. این غار که ۹۰۰ هزار سال پیش با آتش‌های باستانی روشن می‌شده، اکنون نه تنها محل اکتشافات باستانشناسان که مرکز فعالیت‌های اجتماعی در این منطقه و نیز نمایش گروه تئاتر آفریقای جنوبی است. پژوهش‌های باستانشناسی در این محل جنبه‌هایی از تکامل بشر را روشن کرده و گروه نمایش (واکینک تال مستقر در دانشگاه «ویت واتر سَند») از آن به عنوان صحنه برای نمایش‌های آموزشی و ارائه نقش چشمگیر آفریقا به عنوان زادگاه بشریت استفاده می‌کند. این غار، قدیمی‌ترین نمونه شناخته شده مورداستفاده انسان‌های اولیه است. افزون بر این، این قدیمی‌ترین محل فعالیت انسان است. بشر، از انسان‌های ماقبل تاریخ منقرض شده تا انسان مدرن، به مدت دو میلیون سال (تا دهه ۱۹۲۰) متناوبا از این غار استفاده کرده است. به گفته دکتر هوروویتز، شواهد به دست آمده از اکتشافات باستانشناسی در این محل، «گامی مهم در جهت درک روند تکامل بشر در قاره آفریقا است.» مساحت غار «واندرورک» حدود ۱۴۰ متر در یک سوی یک تپه است که از سال‌های ۱۹۴۰ به تناوب مورد پژوهش‌های باستانشناسان بوده است. حدود ۱۰ سال پیش، تحقیقات آن‌ها از وجود شواهد برپایی آتش در این غار خبر داد، اما منتقدان نسبت به تاریخ آن ابراز تردید کردند و گفتند احتمالا تاریخ استفاده از آتش در این غار، تنها ۵۰۰ هزار سال به عقب برمی‌گردد. دانشمندانی که روی پروژه این غار کار می‌کردند، بعد‌ها شواهد بیشتر و متقاعدکننده‌تری در مورد تاریخ وجود آتش در غار کشف کردند که نتیجه آن در هفته جاری منتشر شد و سرانجام ثابت کرد که آتش حقیقتا ۹۰۰ هزار سال پیش در این محل روشن بوده است. از آن گذشته، احتمالا پژوهش‌های آتی محل‌هایی مشابه با قدمت بیشتری را کشف خواهد کرد. تاریخ آتش افروزی و سایر جزئیات مربوط به آن در شماره این هفته نشریه «کوارتِرنِری سایِنس ریویوز» با حمایت مالی شورای پژوهش‌های انسانی و اجتماعی کانادا و بنیاد علمی و دیرینه شناسی ژوهانسبورگ، منتشر شده است. منبع: ایندیپندنت
  18. مستطیل‌های باستانی در عربستان سعودی، قدیمی‌تر از اهرام مصر عمر مستطیل‌های باستانی در صحرای شبه جزیره عرب، حدود ۷ هزار سال اعلام شده است. دانشمندان می‌گویند مستطیل‌های باستانی در صحرای شبه جزیره عرب، حدود ۷ هزار سال قدمت دارند. یعنی این دست ساخته بشری از اهرام مصر نیز قدمت بیشتری دارد. مستطیل‌های باستانی شامل هزاران قطعه از دیوار‌های سنگی در صحرای غربی شبه جزیره عربستان سعودی هستند. گفته می‌شود این سازه مربوط به قدیمی‌ترین آیین عبادی در جهان است. این اطلاعات در تحقیق منتشر شده در شماره جدید مجله علمی پژوهشی انتیکویتی آمده است. خانم "میلیسا کندی" دانشمند رشته باستان شناسی در دانشگاه استرالیای غربی در شهر بیرث و یکی از شرکت کنندگان در این تحقیق گفت: معتقدیم آن‌ها (سازه‌های مستطیل شکل سنگی) یک صحنه باستانی هستند ... ما درباره بیش از هزار مستطیل صحبت می‌کنیم. این مستطیل‌ها در مساحتی بیش از ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع قرار دارند و همه آن‌ها هم شبیه هم هستند. به همین دلیل احتمالا به هم مرتبط اند. شبکه ان بی سی امریکا نوشت: "هیو توماس"استاد باستان شناس دانشگاه استرالیای غربی می‌گوید: قطعا ارتباط گسترده‌ای در سطح مناطق بزرگ وجود داشته است. طول برخی از این سازه‌های باستانی به ۱۵۰۰ فوت می‌رسد. این سازه‌ها با استفاده از قطعات سنگ ساخته شده اند. این سازه‌ها در قالب دیوار‌های کوتاه مستطیل شکل و سنگی هستند. محققان می‌گویند احتمالا این سازه‌ها برای راهنمایی حرکت جمعیتی از انسان‌ها ساخته شده اند. با این حال، دانشمندان تعداد بیشتری از مستطیل‌های پیچیده‌تر را کشف کرده اند که شامل ستون ها، سنگ‌های ایستاده و اتاق‌های کوچک می‌شود. یکی از احتمالات این است که برخی از اتاق‌های کوچک این مستطیل ها، محل قربانی کردن حیوانات بوده است هنوز به طور دقیق مشخص نشده که چرا این مستطیل‌های سنگی ساخته شده اند. این احتمال مطرح است که برخی از این مستطیل‌ها تنها برای یک بار استفاده شده اند. همچنین مستطیل‌های دیگر هم توسط گروه‌های مختلفی از انسان‌ها ساخته و استفاده شده اند. در سال ۲۰۱۹ در اتاق یکی از مستطیل‌های سنگی شاخ و استخوان حیوانات اهلی از جمله آهو و چهارپایان و مرغ پیدا شد با بررسی این استخوان‌ها مشخص شد آن‌ها مربوط به حدود ۵ هزار سال قبل از میلاد (۷ هزار سال قبل) هستند. یعنی اواخر عصر سنگی. این مستطیل‌های سنگی در منطقه باستانی العلا قرار دارند. منبع: عصر ایران
  19. ШHłTΞ ШФŁŦ

    صدسالگی یک جدایی

    صدسالگی یک جدایی ایرلند از قرن دوازدهم سرزمینی مورد مناقشه بوده است. از زمان حمله آنگلو-نرمان‌ها در سال ۱۱۶۹ میلادی، ایرلند مدت‌ها تحت سلطه همسایه قدرتمند خود بریتانیا قرار داشت. درست صد سال و یک روز پیش، در سوم مه ۱۹۲۱، ایرلند با اجرای قانون مصوب پارلمان پارلمان بریتانیا به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد؛ قانونی که قصد داشت حاکمیت بریتانیا بر هر دو بخش را تضمین کند، ولی تاریخ، سرنوشت ایرلند و این قانون را طور دیگری رقم زد. ۲۶ شهرستان کاتولیک‌نشین بخش جنوبی را که امروزه به عنوان جمهوری ایرلند شناخته می‌شود، تشکیل دادند و شش شهرستان که اکثر ساکنان آن پیرو آیین پروتستان هستند، در شمال بریتانیا باقی ماند. صدمین سالگرد این تقسیم در شرایطی فرا رسیده که ایرلند شمالی درگیر تنش‌های ناشی از برکسیت است؛ تنش‌هایی متاثر از بازرسی‌های گمرکی در مرز‌های دو نیمه ایرلند که بخش شمالی را بیش از پیش از قلمرو بریتانیا دور و بار دیگر خاطرات نزاع تاریخی کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را زنده کرده است. چرا ایرلند تجزیه شد؟ ایرلند از قرن دوازدهم سرزمینی مورد مناقشه بوده است. از زمان حمله آنگلو-نرمان‌ها در سال ۱۱۶۹ میلادی، ایرلند مدت‌ها تحت سلطه همسایه قدرتمند خود بریتانیا قرار داشت. در اواخر قرن شانزدهم، بریتانیا طرحی را برای استعمار کامل ایرلند از طریق مهار مقاومت بومی‌های این کشور اجرا کرد. بر اساس این طرح، هزاران پروتستان‌ِ وفادار به پادشاهی بریتانیا به خصوص در شمالی‌ترین استان این کشور یعنی اولستر ساکن شدند. با این حال، ایرلندی‌های کاتولیک که آواره شده بودند، جیمز والر، محقق میهمان موسسه صلح جهانی جورج میچل نوشته است: «جامعه به دو بخش متضاد با هم تقسیم شد که هر کدام فرهنگ، زبان، گرایش‌های سیاسی، اعتقادات مذهبی و تاریخ اقتصادی خاص خود را داشتند.» درگیری بین دو جامعه رقیب در قرون بعدی ادامه داشت. تا این که در اوایل دهه ۱۹۰۰، منجر به شکل‌گیری یک جنبش ملی گرایانه و طرفدار استقلال در جنوب شد. اعضای این جنبش یک شورش خونین را روز دوشنبه عید پاک سال ۱۹۱۶ در دوبلین به راه انداختند که در جریان آن هزار و پانصد ایرلندی دست به قیام مسلحانه علیه حکومت بریتانیا زدند. این شورش در فاصله یک هفته سرکوب شد و رهبران آن اعدام شدند. یونن اوهالپین، استاد تاریخ معاصر ایرلند در کالج ترینیتی دوبلین، در کالبدشکافی این شورش به یورونیوز می‌گوید: «در سال ۱۹۱۴ و همزمان با آغاز جنگ جهانی اول قانون خودگردانی ایرلند به اجرا گذاشته شد، ولی پروتستان‌ها با ایده به شدت مخالفت کردند، زیرا آن‌ها می‌ترسیدند که تحت سلطه کاتولیک‌ها و ملی‌گرا‌ها قرار بگیرند.» او می‌افزاید: «این مخالفت و متعاقب آن شورش سال ۱۹۱۶ موجب رادیکال‌تر شدن مواضع مخالفان بریتانیا شد چنان که پس از سرکوب این جنبش، احزاب جریان اصلی تقریباً ناپدید شدند و شین فین زمام امور را به دست گرفت و اعلام کرد که ما نمی‌خواهیم یک استان خودگردان باشیم بلکه باید جمهوری مستقل از بریتانیا باشیم.» اوهالپین تصریح می‌کند که در پی مخالفت جدی ساکنان پروتستان ایرلند شمالی با رویکرد حزب حاکمِ شین فین، تقسیم‌بندی ایرلند اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسید. آغاز یک جدایی کورماک مور، نویسنده کتاب «تولد مرز: تأثیر آن» به یورونیوز می‌گوید: «قانون دولت ایرلند که از سوم مه سال ۱۹۲۱ قانونی به اجرا گذاشته شد که بر اساس آن دو پارلمان، یکی برای شمال و دیگری برای جنوب، شکل گرفت. اما در عین حال، یک شورای ایرلند متشکل از ۲۰ عضو از پارلمان‌های شمال و جنوب نیز در نظر گرفته شد تا اتحاد ایرلند حفظ شود.» به گفته او، شمالی‌های ساکن اولستر که می‌خواستند همچنان تحت حاکمیت مستقیم بریتانیا باشند با اکراه این قانون را پذیرفتند، ولی باقی ایرلندی‌ها با آن مخالفت کردند چرا که دیگر شین فین به بزرگترین حزب ملی‌گرا‌ها تبدیل شده بود و از اواخر سال ۱۹۱۸ خواهان استقلال بود؛ لذا آن‌ها در ۲۱ ژانویه سال ۱۹۱۹ پارلمان و دولت خود را تشکیل دادند و اعلام استقلال کردند. بدین ترتیب جرقه جنگ بین ارتش جمهوری‌خواه ایرلند، شاخه نظامی شین فین و بریتانیا از اوایل سال ۱۹۱۹ زده شد. از آن پس تا سال ۱۹۲۱، جنگ استقلال ایرلند جنوبی، میان ارتش جمهوری‌خواه ایرلند و بریتانیا ادامه یافت تا این که در سال ۱۹۲۲، ایرلند جنوبی به استقلال واقعی رسید. در ایرلند شمالی چه می‌گذرد؟ کورماک مور به یورونیوز می‌گوید: «پس از موجی از خشونت‌های فرقه‌ای در تابستان ۱۹۲۲ که منجر به کشته شدن تقریبا ۶۰۰ نفر در شمال شد، صلح ناپایداری برقرار شد؛ ناپایدار از این جهت که جامعه کاتولیک ملی‌گرای ساکن شمال احساس می‌کرد در سرزمینی اشتغال شده زندگی می‌کند، چون ایرلند شمالی اساسا پارلمان پروتستان را برای مردم پروتستان ایجاد کرده بود.» او می‌افزاید: «این مسائل در شمال و جنوب برای دهه‌ها ادامه یافت تا این که در دهه ۱۹۶۰ جنبش حقوق مدنی کاتولیک‌ها خواستار پایان دادن به تبعیض‌ها شدند.» به گفته اوهالپین، این جنبش از جنبش حقوق مدنی ایالات متحده الهام گرفته شده بود که بر اساس آن، طبقه متوسط کاتولیک خواستار «حقوق برابر» و حفظ «حقوق شهروندی» بودند. اما این جنبش در اواخر دهه ۱۹۶۰ با سرکوب شدید روبرو شد. اوهالپین روایت می‌کند: «در نهایت دولت متحد ایرلند به خواست بریتانیا و با اکراه به جنبش حقوق مدنی کاتولیک‌ها امتیازاتی داد تا قدری از فشار‌های عمومی علیه این دولت کاسته شود.». اما کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها هر دو گروه‌های مسلح خود را تشکیل دادند و بمب‌گذاری‌ها و تیراندازی‌های خشونت‌بار را تشدید کردند. با وجود این که ارتش بریتانیا در سال ۱۹۶۹ و با هدف برقراری صلح در ایرلند مستقر شد، ولی طی سه دهه درگیری گروه‌های مسلح پروتستان‌ها و کاتولیک‌های شمال و جنوب بیش از سه هزار و ششصد غیر نظامی جان خود را از دست دادند تا این که خونریزی‌ها عمدتا در سال ۱۹۹۸ و با حصول پیمان «جمعه نیک» یا پیمان بلفاست میان شبه‌نظامیان مسلح متوقف شد و قدرت میان پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها در ایرلند شمالی تقسیم شد. این توافقنامه همچنین امکان برگزاری رفراندوم آتی در مورد اتحاد مجدد ایرلند شمالی و جنوبی را فراهم کرد، ولی در آن تاکید شد که تا زمانی که اکثریت بخش شمالی خواهان باقی ماندن تحت حاکمیت بریتانیا باشند، این خواست آن‌ها قانونی و قابل اجرا خواهد بود. چرا همچنان این تقسیم‌بندی هنوز مهم است؟ اوضاع تا ماه گذشته تقریبا آرام بود. تا این که اجرای برکسیت شعله اعتراض‌های خیابانی در ایرلند شمالی را بار دیگر برافروخت. چرا که قوانین وضع شده در پی خروج بریتانیا از اتحادیه گمرکی اروپا موانعی را از ابتدای سال جاری میلادی در برابر جریان آزاد کالا و خدمات در ایرلند شمالی ایجاد کرد. ایرلند جنوبی همچنان عضو اتحادیه اروپاست، ولی بخش شمالی به دلیل قرار گرفتن تحت حاکمیت بریتانیا از این اتحادیه خارج شده است. بنابراین، ورود کالا به این کشور و خروج آن منوط به انجام تشریفات گمرکی در مرز ایرلند جنوبی است. همین امر، کمبود کوتاه مدت کالا در این کشور را ایجاد کرد و موجب بروز اعتراض‌های خیابانی شد. با این حال، کورماک مور به یورونیوز می‌گوید: «نباید اهمیت درگیری‌های اخیر بیش از حد در نظر گرفته شود. چون اشتهای زیادی از سوی هر دو جامعه برای بازگشت به خشونت دیده نمی‌شود.»، اما او خاطر نشان می‌کند: «افزون بر برکسیت، مورد دیگری که در سال‌های اخیر در ایرلند شمالی تغییر کرده، ترکیب جمعیتی است. در زمان تقسیم، معترضان دارای دو سوم اکثریت در مقایسه با کاتولیک‌های دارای یک سوم جمعیت بودند، ولی اکنون پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها در ایرلند شمالی جمعیت تقریبا یکسانی دارند پس قطعا گرایش به سمت اتحاد ایرلند افزایش یافته و تقسیم تاریخی ایرلند همچنان چالشی بزرگی خواهد بود.». اما یونن اوهالپین معتقد است: «ما حتی در اروپای غربی نباید وضعیت ایرلند شمالی را منحصر به فرد تصور کنیم، زیرا در هر نقطه‌ای که مرزی ترسیم شده، افراد و جوامعی هستند که احساس می‌کنند در سوی اشتباه قرار گرفته‌اند؛ بنابراین تقسیم ایرلندی یک پدیده منحصربفرد نیست، ولی مساله اصلی این است که چگونه باید دولت‌ها را ترغیب کرد تا با اقلیت‌ها رفتار عادلانه‌ای داشته باشند.» منبع: یورونیوز
  20. دست‌های مرموز ۱۲۰۰ ساله؛ رد این دست‌ها متعلق به کیست؟ باستان شناسان با تحقیقات خود دریافتند که این ۱۳۷ جای دست بیش از ۱۲۰۰ سال قدمت دارد و بر این باورند که احتمالا به مراسم رسیدن به سن بلوغ در تمدن کهن مایایی بر می‌گردد و این جای دست کودکانی است که در آن زمان به سن بلوغ رسیده بودند. بیش از ۱۰۰ جای دست سیاه و قرمز روی دیواره‌های یک غار در مکزیک کشف شده و به گفته محققان این اثر دست‌ها برای بیش از هزار سال در این غار بوده است. این جای دست‌ها که گمان می‌رود متعلق به دست کودکان باشد در غاری در شبه‌جزیره یوکاتان کشف شده است. باستان شناسان با تحقیقات خود دریافتند که این ۱۳۷ جای دست بیش از ۱۲۰۰ سال قدمت دارد و بر این باورند که احتمالا به مراسم رسیدن به سن بلوغ در تمدن کهن مایایی بر می‌گردد و این جای دست کودکانی است که در آن زمان به سن بلوغ رسیده بودند. زمان مربوط به این جای دست‌ها به دوره‌ای بر می‌گردد که تمدن مایایی پیشرفت‌های عمده‌ای در زمینه ریاضیات و هنر به دست آورده بود. مایا‌ها بر مناطق وسیعی که در حال حاضر شامل جنوب مکزیک، گواتمالا، بلیز و هندوراس می‌شود، حکومت می‌کردند. غاری که این اثر دست‌ها پیدا شده است حدود ۱۰ متر زیر یک درخت سیبا واقع است، که مردم مایا آن را مقدس می‌دانستند. سرجیو گروزجین، باستان شناس گفت: "آن‌ها اثر دستان خود را به رنگ سیاه روی دیوار‌ها نقش زدند که نمادی از مرگ است، اما این به معنای کشته شدن آن‌ها نبود، بلکه مرگ از منظر آیینی بود. سپس، این کودکان اثر دستان خود را با رنگ قرمز حک کردند که اشاره به جنگ یا زندگی داشت. " دست ساخته‌های مایایی دیگری نیز از جمله صورت حکاکی شده و شش مجسمه رنگ شده با قدمت بین سال‌های ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ پس از میلاد در این غار یافت شده است. این مجسمه‌ها در زمانی ساخته شده‌اند که منطقه مایا خشکسالی شدیدی را تجربه کرده بود که ممکن است باعث ترک ناگهانی شهر‌های بزرگ توسط مردم شده باشد. این مناطق امروزه از اماکن مهم باستان‌شناسی هستند که گردشگران به بازدید آن‌ها می‌روند. سرجیو گروزجین، عضو گروهی از باستان شناسانی بود که مجموعه دیگری از نقاشی‌های مایایی را در غاری در شرق ایالت یوکاتان در سال ۲۰۱۸ کشف کرد. منبع: بی بی سی
  21. کلیسای تاریخی در مکزیک از زیر آب بیرون آمد این کلیسا که روزگاری محل سکونت کشیش و دفتر ثبت احوال وارئال دِ مینا را در خود جای داده بود، ژوئیه سال گذشته و در پی خشکسالی که ذخایر آب کشور را به پایین‌ترین سطح خود در ۲۵ سال گذشته رساند، دوباره ظاهر شد. تصاویر خیره‌کننده جدید، یک کلیسای قرن نوزدهم را که بیش از ۴۰ سال پیش زیر دریاچه‌ای در مکزیک ناپدید شد و حالا بر اثر عواقب خشکسالی شدید در منطقه از زیر آب بیرون آمده است، آشکار کرده‌اند. در این تصاویر، «معبد باکره دولورس» دیده می‌شود که در حال فرو ریختن است و بعد از بیش از چهار دهه، از زیر دریاچه «پوریسما» در «گواناخواتو» بیرون آمده است. این بنا در سال ۱۹۷۹، با ساخت یک سد زیر آب رفت. در حال حاضر بیش از ۷۰ درصد مکزیک با خشکسالی مواجه است و کمبود باران در سال ۲۰۲۱، سد‌های این کشور را به زیر ۵۰ درصد ظرفیت رسانده است. به گزارش «مکزیکو نیوز دیلی»، این کلیسا که روزگاری محل سکونت کشیش و دفتر ثبت احوال «ویا رئال دِ مینا» را در خود جای داده بود، ژوئیه سال گذشته و در پی خشکسالی که ذخایر آب کشور را به پایین‌ترین سطح خود در ۲۵ سال گذشته رساند، دوباره ظاهر شد. بنا بر گزارش روزنامه اسپانیایی زبان «میلنیو»، که اولین تصاویر را منتشر کرد، این سد شش سال قبل، به دستور خوزه لوپز پورتیو، رئیس‌جمهور پیشین و در پی شکستن سدی دیگر، به فاصله ۱۵ کیلومتری در شهر ایراتواتا، ساخته شد. دولسه وازکز، مدیر بایگانی شهرداری منطقه، به این روزنامه گفت که این پروژه با مقاومت ساکنان «ال زنگارو» روبه‌رو شد. در زمان ساخت سد، آن‌ها به شهری جدید به همین نام منتقل شدند. وازکز گفت: «رفت‌و‌آمد به این کلیسا زیادی بود، زیرا هم محل اقامت کشیش بود و هم دفتر ثبت احوال و می‌توانست این قبیل اسناد را صادر کند. به همین دلیل مکان بسیار مهمی به شمار می‌رفت. بنا بر تاریخ شفاهی، برای ساکنان منطقه، ترک این مکان نه تنها برای خانه‌هایشان که به دلیل تعلق‌خاطری که به این محل داشتند، بسیار سخت بود؛ تعدادی تا جایی که می‌توانستند مقاومت کردند، اما بعد دیدند که آب واقعا دارد کل شهر را می‌پوشاند.» ساخت سد، یک هزار و ۲۰۰ هکتار زمین، شهر ال زنگارو و کلیسا را که به گفته برخی «منابع مستند» قدمت آن می‌تواند به ۱۰۰ سال پیش تا قرن هجدهم برسد، را زیر آب برد. کمبود بارندگی در سه ماهه اول سال ۲۰۲۱، بلانکا جیمنز سیسنروس، رئیس کمیسیون ملی آب مکزیک، را وادار کرد تا با ادامه خشکسالی در ۷۰ درصد کشور، اقداماتی برای صرفه‌جویی در مصرف آب انجام دهد. او در ماه آوریل در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که گواناخواتو، منطقه‌ای که معبد باکره دولورس در آن واقع شده و همین‌طور گررو، میچوآکان و اوآخاکا، جزو آسیب‌دیده‌ترین مناطق این کشور هستند. به گزارش «مکزیکو دیلی نیوز»، او گفته است بسیاری از سد‌های کشور زیر ۵۰ درصد ظرفیت هستند، یعنی ۲۳ درصد کمتر از سال ۲۰۲۰ و پیش بینی می‌شود که شرایط خشکسالی در سال ۲۰۲۱ ادامه یابد. وازکز گفت که با پسروی آب، نه تنها کلیسا بلکه گنجینه‌هایی دیگری نیز آشکار شدند. وی گفت: «یک چیز‌هایی پیدا کردیم، اما خیلی چیز‌ها قبلا غارت شده‌اند. تصورش را بکنید؛ از سال ۱۹۷۹ تا حالا زمان زیادی داشته‌اند.» منبع: ایندیپندنت
  22. کشفِ کوزه عسلِ ۳۵۰۰ ساله در آفریقا قدیمی‌ترین شواهد در مورد استفاده از عسل در آفریقا را تیمی متشکل از باستان‌شناسان دانشگاه گوته فرانکفورت به همراه شیمی‌دانان دانشگاه بریستول بریتانیا پیدا کرده‌اند. این پژوهشگران کوزه‌های سرامیکی با قدمت بالای ۳۵۰۰ سال از نیجریه را بررسی کردند. هزاران سال است که انسان از عسل استفاده می‌کند. اما تا کنون مدرکی دال بر قدمت استفاده و شناخت این ماده خوراکی در جنوب صحرای بزرگ آفریقا به دست نیامده بود. پژوهشگران از یافته‌های تازه در ا‌ین‌باره سخن می‌گویند. احتمالا کهن‌ترین ماده‌ای که بشر برای شیرین کردن به کار می‌برده، عسل است. شواهد مستقیم و غیرمستقیم زیادی در مورد شناخت و مصرف تولیدات زنبور عسل در قاره‌های مختلف وجود دارد. برای نمونه نقش‌برجسته‌های مصر باستان حکایت از شناخت این ماده در ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌کنند. ردپای این ماده، اما در بخش عظیمی از آفریقا که در جنوب صحرای آفریقا واقع شده، ناشناخته مانده بود. قدیمی‌ترین شواهد در مورد استفاده از عسل در آفریقا را تیمی متشکل از باستان‌شناسان دانشگاه گوته فرانکفورت به همراه شیمی‌دانان دانشگاه بریستول بریتانیا پیدا کرده‌اند. این پژوهشگران کوزه‌های سرامیکی با قدمت بالای ۳۵۰۰ سال از نیجریه را بررسی کردند. این خمره‌ها متعلق به تمدن یا فرهنگ ناک (nak) در نیجریه در غرب آفریقا هستند. این تمدن را بیش از همه با مجسمه‌های بزرگ تراکوتا باقیمانده از این دوران می‌شناسند. تراکوتا از خاک رس با دو رنگ متمایل به قرمز حاوی آهن یا مایل به زرد حاوی آهک ساخته می‌شود. قدمت تمدن ناک در قلب نیجریه را بین ۷۰۰ تا ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تخمین می‌زنند. تا چند سال پیش مشخص نبود که آفرینندگان مجسمه‌های عجیبی که در این منطقه کشف شدند و بزرگی برخی از آن‌ها تا یک و نیم متر می‌رسید در چه متن اجتماعی زندگی می‌کردند. در پروژه‌ای که انجمن تحقیقات آلمان تأمین مالی آن را به عهده گرفت، پژوهشگران دانشگاه گوته این تمدن را ۱۲ سال از تمامی جوانب باستان‌شناسی بررسی کردند. در کنار موضوعاتی، چون چگونگی زندگی و اسکان این قوم، اقتصاد و نوع تغذیه آن‌ها هم یک پرسش بزرگ دیگر بود. از آنجا که خاک زیستگاه جغرافیایی که به این قوم نسبت داده می‌شود آنقدر اسیدی است که مواد در آن به سرعت تجزیه می‌شوند، تاکنون اطلاعاتی در مورد چگونگی تغذیه مردم در این تمدن به دست نیامده است. برای پاسخ به این ابهامات، پژوهشگران تجزیه و تحلیل مولکولی رسوب‌های باقیمانده از مواد مختلف بر روی خمره‌های سفالی را آغاز کردند. آن‌ها در این تحقیقات افزون بر نشانه‌هایی که گواه مصرف گوشت حیوانات وحشی در خوراک انسان‌های آن دوران بود، آثاری هم از موم عسل پیدا کردند. اینکه مردمان این جغرافیا چه محصولاتی از زنبور عسل را در آن دوران استفاده می‌کردند قابل تشخیص نیست. احتمال می‌رود که آن‌ها عسل را در این کوزه‌ها از طریق حرارت دادن از بافت مومی جدا می‌کرد‌ه‌اند. احتمال دیگر استفاده از این خمره‌ها به عنوان کندوی زنبورهاست. منبع: دویچه وله
  23. کشف بقایای نئاندرتال‌ها در غاری در ایتالیا استخوان‌های فسیل‌شده این نئاندرتال‌ها که شامل تکه‌های جمجمه و فک شکسته است، در غار گواتاری در شهر ساحلی سان فلیچه چیرچئو پیدا شده‌اند. باستان‌شناسان در ایتالیا بقایای ۹ انسان نئاندرتال را که احتمالا توسط کفتار‌ها شکار شده بودند در یک غار ماقبل تاریخ در جنوب شرقی رم کشف کرده‌اند. استخوان‌های فسیل‌شده این نئاندرتال‌ها که شامل تکه‌های جمجمه و فک شکسته است، در غار گواتاری در شهر ساحلی سان فلیچه چیرچئو پیدا شده‌اند. به نظر کارشناسان، نئاندرتال‌ها که نزدیک‌ترین هم‌خانواده هومو ساپین یا همان انسان امروزی هستند، حدود ۴۰ هزار سال پیش منقرض شده‌اند. با این حال، هنوز کمی از اثر دی‌ان‌ای آن‌ها در انسان امروزی وجود دارد. وزارت فرهنگ ایتالیا گفته است که قدمت هشت مورد از این بقایا به ۵۰ هزارتا ۶۸ هزار سال پیش برمی‌گردد، در حالی که قدیمی‌ترین آن می‌تواند متعلق به ۹۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش باشد. باستان‌شناسانی که این بقایا را در غار گواتاری، حدود ۹۰ کیلومتری (۵۶ مایلی) جنوب شرقی رم کشف کردند، گفته‌اند که این بقایامتعلق به هفت مرد بزرگسال و یک زن و یک پسر جوان است. ماریو رولفو، استاد باستان‌شناسی در دانشگاه تور وِرگاتا در رم گفته است بیشتر این نئاندرتال‌ها توسط کفتار‌ها کشته شده و سپس بهعنوان غذا به لانه‌هایشان در غار کشیده شده‌اند. روزنامه گاردین از پروفسور رولفو نقل کرده است که "نئاندرتال‌ها طعمه این حیوانات بودند. کفتار‌ها بویژه آسیب‌پذیرترین آن‌ها را مانند افراد بیمار یا مسن را شکار می‌کردند". داریو فرانچسکینی، وزیر فرهنگ ایتالیا، این یافته را "کشف خارق‌العاده‌ای که کل جهان درباره آن صحبت خواهد کرد" خواند. او گفت "این یافته‌ها به غنای تحقیقات درمورد نئاندرتال‌ها کمک خواهد کرد". وزارت فرهنگ ایتالیا گفت که شمار اندکی بقایای نئاندرتال‌ها در سال ۱۹۳۹ در غار گواتاری بطور تصادفی کشف شد، بهطوریکه این محل را در رده "یکی از مهمترین مکان‌های جهان برای تاریخ انسان نئاندرتال" قرار می‌دهد. غار گواتاری در دوران باستان در اثر زلزله یا رانش زمین مسدود شده بود، و این باعث شد بقایای آنچه که در آنجا بود حفظ شود. منبع: بی بی سی
  24. ШHłTΞ ШФŁŦ

    کریستف کلمب؛ کاشفِ حواس پرت!

    کریستف کلمب؛ کاشفِ حواس پرت! به این ترتیب، نام وسپوچی، یعنی آمریکو، بر قاره جدید گذاشته شد و سر کلمب و یارانش بی‌کلاه ماند! کریستف کلمب یا کریستوفر کلمبوس، زاده جِنوای ایتالیا در سال ۱۴۵۱ میلادی بود. او به دستور پادشاه کاستیل که در اسپانیای کنونی واقع شده است، برای پیداکردن راه مستقیم و جدید به هند، از سمت غرب، در شب سوم اوت سال ۱۴۹۲، با سه کشتی از بندر «پالس دو لا فرونترا» خارج شد و راه آن سوی اقیانوس اطلس را در پیش گرفت. اما بعد از مدتی، به جای رسیدن به آسیا، بی‌آن‌که خود و خدمه‌اش آگاه باشند، سر از قاره آمریکا درآورد! شاید جالب باشد که بدانید چرا در زبان لاتین، حتی هم‌اکنون، به بومیان آمریکایی «indian» گفته می‌شود؛ احتمالا دلیلش به حواس‌پرتی کاشف این قاره برمی‌گردد. او و اعضای همراهش به گمان این‌که در سواحل هندوستان لنگر انداخته‌اند، به مردم آن‌جا هندی می‌گفتند. اما مدت‌ها بعد، «آمریکو وسپوچی» دریافت مکانی که کلمب کشف کرده، یک قاره جدید است. به این ترتیب، نام وسپوچی، یعنی آمریکو، بر قاره جدید گذاشته شد و سر کلمب و یارانش بی‌کلاه ماند! بعد از کشف قاره جدید، کلمب سه‌بار دیگر به آمریکا سفر کرد. سفر دوم را با هزار و ۲۰۰ نفر و ۱۷ کشتی، به منظور سرکوب بومیان و شروع استعمار آمریکا انجام داد و مناطق جدیدی را کشف و به نام دولت اسپانیا ثبت کرد. یک نکته مهیج در سفر‌های کلمب، در ماجرای سفر سومش اتفاق افتاد؛ مهاجران اسپانیایی که به دلیل وعده‌های او و به دست آوردن هرچه بیشتر پول و طلا به آمریکا سفر کرده بودند، از اوضاع نامناسبی که در آمریکا داشتند، به تنگ آمدند. به همین دلیل، به محض بازگشت به میهن، از کلمب به دربار اسپانیا شکایت کردند. شاه و ملکه که به دنبال بهانه‌ای برای برکناری کلمب بودند، یک بازرس سلطنتی به نام «فرانسیسکو دبوبادیلا» را مأمور رسیدگی به این شکایات کردند. آقای بازرس نیز پس از ورود به آمریکا در سال ۱۵۰۰ م، بی‌درنگ کلمب را از مناصبش برکنار کرد و او را تحت‌الحفظ به اسپانیا فرستاد! منبع:روزنامه خراسان
  25. شهر باستانی دقه؛ شاهدی از تمدن روم دقه در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح و تحت تاثیر شهر کارتاژ بنا شد. تونس- شهر باستانی دقه یا به گویش محلی دوگّا، در استان شمالی باجه در کشور تونس واقع شده است. دقه یکی از زیباترین و دست‌نخورده‌ترین شهر‌های کوچک رومی در شمال آفریقا است. این شهر تمدن‌ها و حاکمیت بربر‌ها و پادشاهی نومیدیا، فینیقی‌ها و کارتاژ باستان، رومی‌ها و دوران بیزانس را به خود دیده است. دقه با مساحت حدود ۶۵ هکتار، از سال ۱۹۷۷ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. ویرانه‌های شهر بر فراز یک تپه قرار دارند، و «دقه» از نام لاتین آن «توگا» گرفته شده که خود وام‌دار «توکا» است که در زبان أمازیقی معنی کوه صخره‌ای می‌دهد. برخی مورخان می‌گویند که با توجه به موقعیت مرتفع شهر که حمله به آن را دشوار می‌کند، نام آن در اصل از کلمه قدیمی لیبیایی «تبغ» به معنی حفاظت، گرفته شده است. اما مورخان دیگر معتقدند که به زبان یونانی باستان نام آن «توکای» بوده، و دیودور سیسیلی، مورخ یونان باستان آن را شهری زیبا و عظیم توصیف کرده است. با آن که ثابت شده بسیاری از بنا‌ها و اماکن دقه، مانند مقبره، گورستان و معابد آن مربوط به قبل از تسلط رومی‌ها بر شهر است، اما دوران رومی‌ها معروف‌ترین بخش از تاریخ آن محسوب می‌شود. دقه در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح و تحت تاثیر شهر کارتاژ بنا شد. کارتاژ را فینیقی‌هایی پرپا کرده بودند که از سواحل شرقی مدیترانه به تونس امروز رسیده بودند. در جنگ رومی‌ها علیه کارتاژ، دقه متحد روم بود و از همین رو نیرو‌های رومی که در ۱۴۶ سال قبل از میلاد به کارتاژ حمله کردند، به آن آسیب نزدند. معماری دقه مشابه هر شهر سنتی رومی، از جمله پومپی در ایتالیا و جرش در اردن است. در مرکز شهر، معبد، میدان، بازار، حمام عمومی، آمفی‌تئاتر، خانه‌های بزرگ و کوچک و معابد دیده می‌شوند. مخازن تامین‌کننده آب و گورستان نیز دورتر از مرکز واقع شده‌اند. دقه در منطقه‌ای کوهستانی در ۱۰۶ کیلومتری شهر تونس و در محلی با خاک حاصلخیز و آب‌وهوای خنک بنا شده و برای رسیدن به دروازه ورود به آن که امروز از جمله موزه‌های تونس است، باید از جاده‌ای پرپیچ‌وخم بالا رفت و پس از آن است که تصویری خیره‌کننده از چشم‌انداز ستون‌ها و دیوار‌های هزاران ساله در میان باغ‌های زیتون و گندم‌زار‌های اطراف، منظره‌ای چشم‌نواز خلق می‌کنند و موزاییک‌های رنگارنگ و خیره‌کننده‌ای که در گوشه‌وکنار بنا‌ها طی حفاری‌ها بیرون آمده، نشان از شکوه گذشته دارد. موزائیک‌های کف بنا‌ها از سنگ‌های مربع به ضلع حدود یک سانتیمتر و به رنگ‌های طبیعی ساخته شده است راهنمای موزه گفت که دولت تونس در تلاش برای خرید اراضی اطراف شهر باستانی از روستاییان محلی است چرا که به طور قطع حفاری بیشتر منجر به کشف بخش‌های تاریخی دیگر خواهد شد. شمار ساکنین شهر در بیشترین حالت حدود پنج هزار نفر تخمین زده شده و مشخصاتی، چون موقعیت مناسب دفاعی، وجود مصالح ساخت‌وساز، چشمه‌های آب و خاک حاصلخیز تمامی نیاز‌های لازم برای احداث یک شهر باستانی را یکجا دارد. برخی از درختان زیتون موجود در این شهر تاریخی، جزو دارائی‌های باستانی آن به شمار می‌روند. سرزمین تونس در طول تاریخ عرصه به قدرت رسیدن و سقوط سلسله‌های مختلف بوده است. در تونس تکمیل پروژه‌های راه‌سازی معمولا سال‌ها طول می‌کشد و باور عموم معمولا آن را به فساد و سوءمدیریت مقام‌ها نسبت می‌دهد. اما به گفته کارشناسان تاریخ در تونس می‌گویند دلیل اصلی تغییر و تحول مدام در نقشه‌های راه‌سازی کشف آثار باستانی و بقایای تمدن‌های تاریخی در زیر خاک است. مرمر و عمدتا سنگ آهک مصالح ساختمانی عمده دقه هستند و ستون‌های عظیم موجود در آمفی‌تئاتر و معابد آن هزاران سال است که در مقابل باد و باران مقاومت کرده‌اند. وجود سنگ آهک در مجاورت شهر و خاصیت جذب و نگهداری آب در آن علت بقای باغ‌های زیتون اطراف شهر است. در حال حاضر پروژه‌های حفاری و مرمت در دقه در جریان است و یونسکو گفته با آن که اطلاعات اندکی درباره تاریخ قبل از رومیان موجود است، اما کشفیات تازه در جریان حفاری‌ها از جمله تقویم و قطب‌نمای حک شده بر زمین سنگی میدان شهر، تصور قبلی درباره آن را متحول کرده است. منبع: ایندیپندنت
×
×
  • اضافه کردن...