فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد این شبها، شبهای خوبی برای زندهماندن نیست. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد میگوید: «دیگر هیچچیز آنگونه که هست در نظرم راضی کننده و کافی نیست. تحمل این جهان، که چنین آفریده شده، ناممکن است». از همینرو بهدنبال چیزیست که متعلق به این عالم نباشد، مثل خوشبختی یا جاودانگی. اما او “حقیقت” را میداند، اینکه انسان میمیرد و هیچگاه خوشبخت نیست. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد «محبوب من، نمیدانم چرا آنقدر صبر کردم تا به شما بگویم دوستتان دارم! میخواستم مطمئن باشم و کلماتم پوچ نباشند. اکنون به نظرم میرسد که احساسم از ابتدا عشق بوده است. به هرحال این عشق است و قلب من رنج میکشد.» •نامه از سیمون دوبووار به نلسون آلگرن 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد حالت زیبای نور روی درخت مرا دلگیر میکند. حضور ندارم. مغزم کنترلی بر روی اتفاقات ندارد. کاملاً بیدار هستم. ساعتهاست بیدارم. روزهاست که بیدارم. چشمهایم کاملاً باز است. راه میروم، به آشناهایم سلام میکنم، چشمانم را زیر آفتاب میبندم (بیدار، بیدار، بیدار)، مینویسم.در حال نوشتن هستم. اما حضور ندارم. هر چند دقیقه به خود میآیم و فکر میکنم یک ثانیه قبل، یک دقیقه قبل، ده دقیقه قبل کجا بودهام؟ و هیچ به یاد نمیآورم. انگار که همهچیز از ذهنم پاک شده. یا ذهنم در چند دقیقه گذشته چیزی دریافت نکرده، نبوده. نور میتابد، دستهایم چای میریزند، پاهایم راه میروند، چشمهایم میبینند. من وجود ندارد و حتی نمیدانم کجاست. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد دستهاتو؛ فراموش میکنم. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد ساعت پنج صبح، اواخر آذرماه است. برایتو مینویسم و به این فکر میکنم در چه حال هستی. شهر را پاییز در آغوش گرفته، و من زردها و نارنجیهارا دوست دارم. این روزها در خیابانی که هر روز از آن میگذرم، نوای آرام موسیقی وجود دارد، دیشب رهگذر گلفروشی را در راه دیدم و بهیاد تو از او چند شاخه نرگس خریدم. به خانه که رسیدم، در حالیکه نرگسها را داخل گلدان لبریز از آب میگذاشتم به این فکر کردم که من چه قلبی داشتم؟ساعتها میگذردو من به جوابی نرسیدهام. بارها در ذهنم با این سوال مواجه میشومو هیچگاه به جواب درستی نمیرسم، نمیدانم. شاید مدتهاست که برای هیچ زندهام، ولیکن هنوز والسهایی را احساس میکنم. دیگر چه میتوانم بگویم؛ روزها و شبهایی را که برای ترککردن قلبم سپری شد را بهیاد دارم، در تمام آن لحظات حدس میزدم دلم برایت تنگ میشود و الان حدس میزنم تورا در همان لحظات بخشیدهام. بعدها اگر باری دیگر تورا نظارهگر شدم، به چشمانت خیره میشومو از رنگینکمان گودی زیر چشمانت میپرسم”اسراف شدن در میان غمها چگونه است؟”و منتظر پاسخی ازجانب تو نمیمانم و برای صدمینبار نگاهم را از چشمانت میدزدم و به آبیها پناه میبرم. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد - پیدا کن مرا. دوست دارم بارانی سبز رنگم را تنکنم، بروم بیرون و از خانه دور شوم، شاید بهدنبالِ یک کتابفروشی قدیمی بگردم و در حالی که به والس گوش میدهم، این جملهی ونگوگ را با خود تکرار کنم:"من پشتِ خودم پنهانم. من نمیخواهم خود باشم که خودم را نشان میدهد. میخواهم دیده شوم. مرا پیدا کن." و شاید یک نفر پیدا کرد مرا. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد نمیدونم، حداقلش این بود که این نامه مخاطب داشته باشه.اما نداره. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت و دوستش داشتم سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم آبیِ آبی آبی به رنگ دریا و ناگهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که سر تا پایش زرد بود زرد، مثل نور من شنا نمیدانستم دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم و غرق شدم در دریایِ آبی بیکران رویاها و کابوسها. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد «چشمانم را میبندم، بی حسی از فردا. در بیداری خواب میبینم، رویا. فقط رویا.» 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد عزیزم، كاش من چیزی بودم که هویت داشت، داستان زیبایی پشتش بود. مثلا يک برگ يا درخت بودم. بعد هم تبديل به كاغذ و كتاب میشدم، شاید هم مداد.چرا؟! چون همهی اینها از خود اثر و هویت وجود داشتن دارند.اما من نه. محو و کمرنگ.كاش چشمهام رو میبستم و همهی اينها خواب میبود. كتابی بودم كه خواب انسان بودن رو میدید. و وقتی بيدار میشد، قدر كتاب بودنش رو بيشتر میدونست. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد -من به صدا گوش میدهم، صدای انسان است که از هیاهوی زندگانی و جنگ، و از ریزشِ آذرخش و همهمهی گفتوگوها میگذرد. شما چه؟ آن را نمیشنوید؟ صدا میگوید:"دورهی غم کوتاهست." صدا میگوید:"بهار نزدیک است." نمیشنوید؟ - روبر دسنوس. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 26 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد هنوز ایدهای برای بومم ندارم و غمگینم. 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد فردو: مایک! تو نمیتونی به لاسوگاس بیای و با مردی مثل مو گرین اینطوری صحبت کنی! مایک: فردو! تو برادر بزرگتر منی و من دوستت دارم. اما هیچ وقت در مقابل خانوادهات، طرف کس دیگهای رو نگیر. هیچ وقت! 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد من به کسایی که حقیقت رو بهم میگن احترام میذارم، فرقی نمیکنه چقدر سخت باشه. (مایکل کورلئونه- آل پاچینو) 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد من از خدا یک دوچرخه میخواستم، بعد فهمیدم خدا اینجوری کار نمیکنه. پس یک دوچرخه دزدیم و از خدا خواستم منو ببخشه. (مایکل کورلئونه- آل پاچینو) 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد هرگز اجازه نده بقیه بدونن به چی فکر میکنی. (مایکل کورلئونه- آل پاچینو) 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد مایکل (آل پاچینو): پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه. کی آدامز: چه پیشنهادی؟ مایکل: بهش گفت یا باید امضاش پای ورقه باشه یا مغزش! مایکل: کی تو چه انتظاری از من داری؟ انتظار داری بزارم بری؟ انتظار داری بزارم بچههام رو از من بگیری؟ مگه من رو نمیشناسی؟ مگه نمیدونی این کار غیر ممکنه و من از تمام قدرتم استفاده میکنم تا چنین اتفاقی نیفته؟ مایکل: پدرم با هیچ مرد قدرتمند دیگهای فرق نداشت، هر آدمی با هر قدرتی، مثل رئیس جمهور یا سناتور. کی آدامز: میدونی چقدر احمقانه حرف میزنی مایکل؟ رئیس جمهورا و سناتورا آدم نمیکشن. مایکل: اوه! چه کسی آدم نمیکشه کی؟ مایکل: اگه مسئله مهمی توی این زندگی وجود داشته باشه، اگه تاریخ چیزی بهمون یاد داده باشه، اینه که میتونی هر کسی را بکشی. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد تام: تو متوجه نیستی. پدر برای تو نقشههایی داره. بارها او و من درباره آینده تو صحبت کردیم. مایکل (آل پاچینو): با پدر درباره آینده من حرف زدین؟… آینده من! تام: مایکی. او آرزوهای بزرگی برای تو داره. مایکل: من نقشههای خودم رو برای آیندهام دارم. 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد مایکل (آل پاچینو): دوستی و پول، مثل آب و روغنه. مایکل (آل پاچینو): وینچنزو. وقتی بخوان بیان سراغت، میرن سراغ چیزی که دوست داری. 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد کی: حالا که آدم محترمی شدی، از همیشه خطرناکتری! در واقع تو رو وقتی یه مافیایی عادی بودی، ترجیح میدادم. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد وینسنت: دوست دارم جوئی زازا رو برای یه سواری بیارم تو این هلیکوپتر و بندازمش پایین! مایکل: جوئی زازا هیچی نیست. اون یه زورگوی کوچیکه. بلوف میزنه و تهدید میکنه. اون هیچی نیست. از یه مایل دورتر میتونی ببینیش که داره میاد. وینسنت: باید بکشیمش. قبل از این که… مایکل: نه!… هرگز از دشمنانت متنفر نباش. تو قضاوتت تأثیر میذاره. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد مایکل (آل پاچینو): وقتی جانی اول راه بود، یه قرارداد شخصی با رهبر یه گروه بزرگ موسیقی امضا کرد. و وقتی کارش بهتر و بهتر شد، میخواست از اونجا بیرون بیاد. جانی پسرخونده پدر منه. پدرم رفت تا این رهبر گروه رو ببینه و یه پیشنهاد ده هزار دلاری برای فسخ قرارداد با جانی داد. ولی رهبر گروه جواب رد داد. پس روز بعد پدرم رفت تا اون رو ببینه. اما این بار به همراه لوکا براتسی. در عرض یک ساعت، اون یه قرارداد ترخیص رو با یه چک تضمینی 1000 دلاری امضا کرد. کی: چطور این کار رو کرد؟ مایکل: بهش پیشنهادی داد که نمیتونست رد کنه. کی: چه پیشنهادی؟ مایکل: لوکا براتسی یه اسلحه به طرف سرش نشونه گرفت و پدرم گفت یا مغزش میاد پای قرارداد و یا امضاش!… این داستان حقیقت داره. این خانواده منه، کی. ربطی به من نداره. 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد ند استارک: زمستان در راهه … 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فندق ارسال شده در 27 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد سانسا استارک: یه گرگ تنها میمیره اما گله جون سالم به در می بره 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .