رفتن به مطلب

📜🌻بـــدو بـیـا شــعـر🌻📜


نیلوفرآبی

ارسال های توصیه شده

6 ساعت قبل، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم😍😍

مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

۱ ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است:

محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟

من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟

مرنجان دلم را کین مرغ وحشی

ز هر بامی که برخواست مشکل نشیند

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1 ساعت قبل، فندق گفته است:

دیدم رخ خوب گلشنی را

آن چشم و چراغ روشنی را

آتش پر از قهر تو مي گفت: برو

 

جذبه ي چشم پر از مهر تو مي گفت بايست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

14 دقیقه قبل، حسین138 گفته است:

مرنجان دلم را کین مرغ وحشی

ز هر بامی که برخواست مشکل نشیند

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

 

من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

17 دقیقه قبل، نیلوفرآبی گفته است:

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

 

من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام

 

مثل کبریت کشیدن در باد...
زندگی دشوار است...
من خلاف جهت آب شنا کردن را،
مثل یک معجزه باور دارم...
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد...
هرچه باداباد!...‌..

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

3 ساعت قبل، فندق گفته است:

نابرده رنج گنج میسر نمی شود       مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

من ای صبا ره رفتن ب کوی دوست ندانم

تو میروی ب سلامت، سلان من برسانی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

3 ساعت قبل، فندق گفته است:

دامن مکش به ناز که هجران کشیده‌ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره، کز کجاست تا ب کجا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

19 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

مرنجان دلم را کین مرغ وحشی

ز هر بامی که برخواست مشکل نشیند

دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

19 ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است:

آتش پر از قهر تو مي گفت: برو

 

جذبه ي چشم پر از مهر تو مي گفت بايست

تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد

هشیار گرد که گذشت اختیار عمر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

19 ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است:

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

 

من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

17 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

 

مثل کبریت کشیدن در باد...
زندگی دشوار است...
من خلاف جهت آب شنا کردن را،
مثل یک معجزه باور دارم...
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد...
هرچه باداباد!...‌..

در دایـــــره قسمت مـــــا نقطه ی تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

16 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

من ای صبا ره رفتن ب کوی دوست ندانم

تو میروی ب سلامت، سلان من برسانی

یار من پاک تر از برگ گل است       یار من جاذبه ی  لطف و وفاست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

16 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره، کز کجاست تا ب کجا

اي بي خبر ازسوخته و سوختني       عشق آمدني بود نه آموختني

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

10 ساعت قبل، Ufo گفته است:

Ver:2

به درِ میکده رفتم امشب
تا زِ ساقی میِ نابی گیرم
پشتِ در ماندم و بی اذنِ ورود
بر درِ میکده آرام نشستم غمگین
پیرِ میخانه مرا دید و…
…پیش آمد و گفت
کیستی ؟
اینچنین زار و پریشان شده ای
گفتم از ساقیِ این میکده بس دلگیرم
جرعه ای مِی خواهم
میِ سرخی که برَد از هوشم
و مرا مست کند تا دلِ شب
سالهایِ عمرم
بر درِ میکده ها زنجیرم

پیر گفتا که بهایِ میِ ناب ارزان نیست
بازگرد !
بگذر از مستیِ امشب
مات و مبهوت شدم
گفتم ای مُرشد میخانه بگو
چه متاعی باید
بابتِ مستیِ امشب بدهم
هست و نیستم بِستان
ندهی کام اگر میمیرم

پیرگفتا
نتوانی که بهایش بدهی؟
میِ سرخ را که آسان ندهند
نه به زر ! نه به سیم !
دل ستانند
دلِ عاشق خواهند
گفتمش سنگین است
چاره ای دیگر کن
گفت خاموش!
چاره ای دیگر نیست
اهل این خانه نِگَر
جملگی عاشق و دلباخته اند
حتیِ منِ
که به میخانه اگرچه پیرم

سینه را چاک زدم
دلِ خود را که پر از آتش بود
برکف دست نهادم
به بهایِ مستیِ امشب شبِ خود بخشیدم

ساقیِ میکده آمد
قدحی پر نمود ، لب تا لب
چند پیمانه مرا مهمان کرد
آنقَدَر مست شدم
تویِ پس کوچه یِ شهر
گم نمودم رهِ خانه
ودر آن سوز زمستانیِ شب
منِ گم کرده طریق
بر درِ بتکده مستانه نشستم
و به تصویرِ رخِ زیبایت
آنچنان گرم شدم
همه یِ اعضایم سوخته در آتش تَب
زیرِ لب زمزمه کردم
ساقیا خانه ات آباد
چونکه از باده نمودی سیرم

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

۱ ساعت قبل، فندق گفته است:

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

4 ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است:

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

در دایره وجود موجود علیست

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست

گرخانه اعتقاد ویران نشدی

من فاش بگفتمی که معبود علیست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

5 ساعت قبل، نیلوفرآبی گفته است:

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

دلم تنهاست ماتم دارم امشب        دلی سرشار از غم دارم امشب

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

39 دقیقه قبل، Topaz گفته است:

در دایره وجود موجود علیست

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست

گرخانه اعتقاد ویران نشدی

من فاش بگفتمی که معبود علیست

تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم                  چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

13 دقیقه قبل، فندق گفته است:

تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم                  چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم

من باشم و وی باشد و می باشد و نی

کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

من گه لب وی بوسم وی گه لب می

من مست ز وی باشم و وی مست ز می

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

2 ساعت قبل، Topaz گفته است:

در دایره وجود موجود علیست

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست

گرخانه اعتقاد ویران نشدی

من فاش بگفتمی که معبود علیست

تو نیکی کن به مسکین و تهیدست 

                 که نیکی خود سبب گردد دعارا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1 ساعت قبل، فندق گفته است:

دلم تنهاست ماتم دارم امشب        دلی سرشار از غم دارم امشب

با آنکه ز مــا هیچ زمــان یــاد نکردی

ای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی؟

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۲/۶/۱۴ در 05:07، Ufo گفته است:

Ver:2

به درِ میکده رفتم امشب
تا زِ ساقی میِ نابی گیرم
پشتِ در ماندم و بی اذنِ ورود
بر درِ میکده آرام نشستم غمگین
پیرِ میخانه مرا دید و…
…پیش آمد و گفت
کیستی ؟
اینچنین زار و پریشان شده ای
گفتم از ساقیِ این میکده بس دلگیرم
جرعه ای مِی خواهم
میِ سرخی که برَد از هوشم
و مرا مست کند تا دلِ شب
سالهایِ عمرم
بر درِ میکده ها زنجیرم

پیر گفتا که بهایِ میِ ناب ارزان نیست
بازگرد !
بگذر از مستیِ امشب
مات و مبهوت شدم
گفتم ای مُرشد میخانه بگو
چه متاعی باید
بابتِ مستیِ امشب بدهم
هست و نیستم بِستان
ندهی کام اگر میمیرم

پیرگفتا
نتوانی که بهایش بدهی؟
میِ سرخ را که آسان ندهند
نه به زر ! نه به سیم !
دل ستانند
دلِ عاشق خواهند
گفتمش سنگین است
چاره ای دیگر کن
گفت خاموش!
چاره ای دیگر نیست
اهل این خانه نِگَر
جملگی عاشق و دلباخته اند
حتیِ منِ
که به میخانه اگرچه پیرم

سینه را چاک زدم
دلِ خود را که پر از آتش بود
برکف دست نهادم
به بهایِ مستیِ امشب شبِ خود بخشیدم

ساقیِ میکده آمد
قدحی پر نمود ، لب تا لب
چند پیمانه مرا مهمان کرد
آنقَدَر مست شدم
تویِ پس کوچه یِ شهر
گم نمودم رهِ خانه
ودر آن سوز زمستانیِ شب
منِ گم کرده طریق
بر درِ بتکده مستانه نشستم
و به تصویرِ رخِ زیبایت
آنچنان گرم شدم
همه یِ اعضایم سوخته در آتش تَب
زیرِ لب زمزمه کردم
ساقیا خانه ات آباد
چونکه از باده نمودی سیرم

لذت بردم، 

جوابش میدم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۲/۶/۱۴ در 05:07، Ufo گفته است:

Ver:2

به درِ میکده رفتم امشب
تا زِ ساقی میِ نابی گیرم
پشتِ در ماندم و بی اذنِ ورود
بر درِ میکده آرام نشستم غمگین
پیرِ میخانه مرا دید و…
…پیش آمد و گفت
کیستی ؟
اینچنین زار و پریشان شده ای
گفتم از ساقیِ این میکده بس دلگیرم
جرعه ای مِی خواهم
میِ سرخی که برَد از هوشم
و مرا مست کند تا دلِ شب
سالهایِ عمرم
بر درِ میکده ها زنجیرم

پیر گفتا که بهایِ میِ ناب ارزان نیست
بازگرد !
بگذر از مستیِ امشب
مات و مبهوت شدم
گفتم ای مُرشد میخانه بگو
چه متاعی باید
بابتِ مستیِ امشب بدهم
هست و نیستم بِستان
ندهی کام اگر میمیرم

پیرگفتا
نتوانی که بهایش بدهی؟
میِ سرخ را که آسان ندهند
نه به زر ! نه به سیم !
دل ستانند
دلِ عاشق خواهند
گفتمش سنگین است
چاره ای دیگر کن
گفت خاموش!
چاره ای دیگر نیست
اهل این خانه نِگَر
جملگی عاشق و دلباخته اند
حتیِ منِ
که به میخانه اگرچه پیرم

سینه را چاک زدم
دلِ خود را که پر از آتش بود
برکف دست نهادم
به بهایِ مستیِ امشب شبِ خود بخشیدم

ساقیِ میکده آمد
قدحی پر نمود ، لب تا لب
چند پیمانه مرا مهمان کرد
آنقَدَر مست شدم
تویِ پس کوچه یِ شهر
گم نمودم رهِ خانه
ودر آن سوز زمستانیِ شب
منِ گم کرده طریق
بر درِ بتکده مستانه نشستم
و به تصویرِ رخِ زیبایت
آنچنان گرم شدم
همه یِ اعضایم سوخته در آتش تَب
زیرِ لب زمزمه کردم
ساقیا خانه ات آباد
چونکه از باده نمودی سیرم

ساقی ب چند رنگ،می اندر پیاله ریخت

این نقش ها نگر که چ خوش در کدو ببست 

یاری،چ غمزه ک صراحی؟ که خوت خم

با نعره های قلقلش اندر گلو ببست 

مطرب چ پرده ساخت که در پرده ی سماع

بر اهل وجد و حال!در های و هو ببست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

15 ساعت قبل، Topaz گفته است:

من باشم و وی باشد و می باشد و نی

کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

من گه لب وی بوسم وی گه لب می

من مست ز وی باشم و وی مست ز می

یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم

ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...