حسین138 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 فلک پیر دوتایی پر السحر دعایی شب و روز دویدم، ز شب و روز بریدم وز این چرخ بپرسید که چون تیر بجستم من از غصه چ ترسم؟چو با مرگ حریفم ز سرهنگ چ ترسم؟چو از میر بجستم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sarina19 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 4 دقیقه قبل، حسین138 گفته است: ای نان،طلب در من نگر والله که مستم بی خبر من گرد خنبی گشته ام، من شیره ی افسرده ام مستم ولایت روی او،غرقم ولی در جوی او از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 12:20، sarina19 گفته است: مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست اه! ک روز دیر شد،آهو لطف شیر شد دلبر و یار سیر شد، از سخن و دعای من یار برفت و ماند دل، شب همه شب در آب گل تلخ و خمار می طپم تا ب صبوح، وای من 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sarina19 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 5 دقیقه قبل، حسین138 گفته است: اه! ک روز دیر شد،آهو لطف شیر شد دلبر و یار سیر شد، از سخن و دعای من یار برفت و ماند دل، شب همه شب در آب گل تلخ و خمار می طپم تا ب صبوح، وای من نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان افتادنی ست لاجرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 12:28، حسین138 گفته است: اه! ک روز دیر شد،آهو لطف شیر شد دلبر و یار سیر شد، از سخن و دعای من یار برفت و ماند دل، شب همه شب در آب گل تلخ و خمار می طپم تا ب صبوح، وای من نشستهام به در نگاه میکنم دریکه آه میکشد تو از کدام راه میرسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانیام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 12:35، sarina19 گفته است: نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان افتادنی ست لاجرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم مي خورد خون دلم مردمک ديده سزاست که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sarina19 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 7 دقیقه قبل، fereshte A گفته است: تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم مي خورد خون دلم مردمک ديده سزاست که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم ما بی غمان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 13:31، fereshte A گفته است: نشستهام به در نگاه میکنم دریکه آه میکشد تو از کدام راه میرسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانیام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد @msm421 هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد از بن هر مژهام آب روان است بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد #حافظ ️️️️️️️️️️️️️ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 13:43، sarina19 گفته است: ما بی غمان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 20:55، حسین138 گفته است: @msm421 هر که را با خط سبزت سر سودا باشد پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم داغ سودای توام سر سویدا باشد تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد از بن هر مژهام آب روان است بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد #حافظ ️️️️️️️️️️️️️ دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را مینگرستم روزی به درآیم من از این پرده ناموس هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش بشکستی و من بر سر پیمان درستم 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 (ویرایش شده) خدا کند انگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند خدا کند انگورها برسند آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد هندوکش دخترانش را آزاد کند. برای لحظهای تفنگها یادشان برود دریدن را کاردها یادشان برود بریدن را قلمها آتش را آتشبس بنویسند. خدا کند کوهها به هم برسند دریا چنگ بزند به آسمان ماهش را بدزدد به میخانه شوند پلنگها با آهوها. خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند پنجرهها دیوارها را بشکنند و تو همچنانکه یارت را تنگ میبوسی مرا نیز به یاد بیاوری. محبوب من محبوب دور افتادهی من با من بزن پیالهای دیگر به سلامتی باغهای معلق انگور. ویرایش شده 10 دی، 2023 توسط fereshte A 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sarina19 ارسال شده در 11 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، 2023 15 ساعت قبل، fereshte A گفته است: من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم من نوشتم این سخن از بهر دوست تا بداند این دلم در فکر اوست 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 21:21، fereshte A گفته است: دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را مینگرستم روزی به درآیم من از این پرده ناموس هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش بشکستی و من بر سر پیمان درستم ز هجران طفلی ک در خاک رفت چه نالی؟ک پاک آمد و پاک رفت تو پاک آمدی بر حذر باش و باک ک تنگست نا پاک رفتن به خاک 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 12:35، sarina19 گفته است: نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان افتادنی ست لاجرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست فراغ دلت هست و نیروی تن چو میدان فراخست گویی بزن قضا روزگاری ز من در ربود ک هر روزی از وی شب قدر بود من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون ک در باختم دریغا ک بگذشت عمر عزیز بخواهد گذشت این دمی چند نیز 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 2023 اگر کنج خلوت گزیند کسی ک پروای صحبت ندارد بسی مذمت کنندش که زرقست و ریو ز مردم چنان میگریزد که دیو و گر خنده رویست و امیزگار عفیفش ندانند و پرهیزگار غنی را به غیبت بکاوند پوست ک فرعون اگر هست در عالم اوست 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 15 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۲۰ در 08:43، حسین138 گفته است: ز هجران طفلی ک در خاک رفت چه نالی؟ک پاک آمد و پاک رفت تو پاک آمدی بر حذر باش و باک ک تنگست نا پاک رفتن به خاک کاش میشد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد کاش میشد خالی از تشویش بود برگ سبزی تحفه ی درویش بود کاش تا دل می گرفت و می شکست عشق می آمد کنارش می نشست کاش با هر دل دلی پیوند داشت هر نگاهی یک سبد لبخند داشت کاش که این لبخند ها پایان نداشت سفره ها تشویش آب و نان نداشت کاش می شد یاررا دزدیدو برد گل را با غنچه هایش چید و برد کاش دیواری میان ما نبود بلکه میشد آن طرف تر را سرود کاش من هم یک قناری میشدم در تب آواز جاری میشدم بال در بال کبوتر میزدم آن طرفتر ها کمی سر میزدم با پرستو ها غزل خوان میشدم پشت هر آواز پنهان میشدم کاش هم رنگ تبسم می شدم در میان خنده ها گم می شدم آی مردم من غریبستانیم امتداد لحظه ای بارانیم شهر من آن سو تر از پرواز هاست در حریم آبی افسانه هاست شهر من بوی تغزل می دهد هر که می آید به او گل میدهد دشت های سبز وسعت های ناب نسترن نسرین شقایق آفتاب باز این اطراف حالم را گرفت لحظه ی پرواز بالم را گرفت می روم آن سو تورا پیدا کنم در دل آینه جایی وا کنم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 15 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، 2023 داني که چيست دولت ديدار يار ديدن در کوي او گدايي بر خسروي گزيدن از جان طمع بريدن آسان بود وليکن از دوستان جاني مشکل توان بريدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ وان جا به نيک نامي پيراهني دريدن گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازي از بلبلان شنيدن بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار کآخر ملول گردي از دست و لب گزيدن فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن گويي برفت حافظ از ياد شاه يحيي يا رب به يادش آور درويش پروريدن 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
فریحا ارسال شده در 15 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، 2023 گر بيدل و بيدستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم در مجلس حيراني ، جاني است مرا جاني زان شد که تو مي داني ، آهسته که سرمستم پيش آي دمي جانم ، زين بيش مرنجانم اي دلبر خندانم ، آهسته که سرمستم ساقي مي جانان بگذر ز گران جانان دزديده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم رندي و چو من فاشي ، بر ملت قلاشي در پرده چرا باشي ؟ آهسته که سرمستم اي مي بترم از تو من باده ترم از تو پرجوش ترم از تو ، آهسته که سرمستم از باده جوشانم وز خرقه فروشانم از يار چه پوشانم ؟ آهسته که سرمستم تا از خود ببريدم من عشق تو بگزيدم خود را چو فنا ديدم ، آهسته که سرمستم هر چند به تلبيسم در صورت قسيسم نور دل ادريسم ، آهسته که سرمستم در مذهب بيکيشان بيگانگي خويشان با دست بر ايشان آهسته که سرمستم اي صاحب صد دستان بيگاه شد از مستان احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 16 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، 2023 12 ساعت قبل، fereshte A گفته است: کاش میشد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد کاش میشد خالی از تشویش بود برگ سبزی تحفه ی درویش بود کاش تا دل می گرفت و می شکست عشق می آمد کنارش می نشست کاش با هر دل دلی پیوند داشت هر نگاهی یک سبد لبخند داشت کاش که این لبخند ها پایان نداشت سفره ها تشویش آب و نان نداشت کاش می شد یاررا دزدیدو برد گل را با غنچه هایش چید و برد کاش دیواری میان ما نبود بلکه میشد آن طرف تر را سرود کاش من هم یک قناری میشدم در تب آواز جاری میشدم بال در بال کبوتر میزدم آن طرفتر ها کمی سر میزدم با پرستو ها غزل خوان میشدم پشت هر آواز پنهان میشدم کاش هم رنگ تبسم می شدم در میان خنده ها گم می شدم آی مردم من غریبستانیم امتداد لحظه ای بارانیم شهر من آن سو تر از پرواز هاست در حریم آبی افسانه هاست شهر من بوی تغزل می دهد هر که می آید به او گل میدهد دشت های سبز وسعت های ناب نسترن نسرین شقایق آفتاب باز این اطراف حالم را گرفت لحظه ی پرواز بالم را گرفت می روم آن سو تورا پیدا کنم در دل آینه جایی وا کنم نه در هر سخن بحث کردن رواست خطا بر بزرگان گرفتن خطاست یکی کرده بی ابرویی بسی چ غم دارد از آبروی کسی بسا نام نیکوی پنجاه سال ک یک نام زشتش کند پایمال نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 16 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، 2023 دو عاقل را نباشد کین و پیکار ن دانایی ستیزد با سبکبار اگر نادان بوحشت سخت گوید خردمنددشحب نرمی دل بجوید دو صاحبدل نگهدارند مویی همیدون سر کشی و آزرم جویی وگر بر هر دو جانب جا همانند اگر زنجیر باشد بسلانند نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .