نیلوفرآبی ارسال شده در 29 آذر، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، 2023 22 ساعت قبل، حسین138 گفته است: جمله ی بی قراریت ات از طلب قرار توست طالب بی قرار شو، تا ک قرار ایدت جمله ی ناگواري ات از طلب گوارش است ترک گزارشگر کنی زهر گوار ایدت جمله ی بی مرادی ات از طلب مراد توست ورنه همه مردها هم چو نثار ایدت عاشق جور یار شو،عاشق مهر یار نی تا ک نگار نازگر عاشق زار ایدت ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 29 آذر، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، 2023 درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 30 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، 2023 هم اکنون، نیلوفرآبی گفته است: ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را شاد بودن هنر ست شود کردن هنر والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش ک چون یک شکلک بی جان، شب روز بی خبر از همه، خندان باشیم بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد!! ژاله اصفهانی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 30 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، 2023 هم اکنون، fereshte A گفته است: تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را ... مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را : منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمرا لای موهای تو گم کرد خداوندش را ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یک دم عمر را غنیمت شمریم فردا ک از این دیر کهن در گذریم با هفت هزار سالگان سر ب سریم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 30 آذر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، 2023 (ویرایش شده) صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای!جنگل را بیابان می کنند دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند! هیچ حیوانی ب حیوانی نمی دارد روا آن چ این نامردمان با جان انسان می کنند -_-! ویرایش شده 30 آذر، 2023 توسط حسین138 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 1 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۷ در 21:22، نیلوفرآبی گفته است: درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد در اين بازار گر سوديست با درويش خرسندست خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 1 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۸ در 13:32، حسین138 گفته است: ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یک دم عمر را غنیمت شمریم فردا ک از این دیر کهن در گذریم با هفت هزار سالگان سر ب سریم می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 2 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 22 ساعت قبل، fereshte A گفته است: می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم من امشب با خیالت تا سحرگه محفلی دارم کجا عاشق دمی تنهاست می دانم که می دانی #میر_ناصر_شریفی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 2 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۸ در 12:35، حسین138 گفته است: شاد بودن هنر ست شود کردن هنر والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش ک چون یک شکلک بی جان، شب روز بی خبر از همه، خندان باشیم بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد!! ژاله اصفهانی یگانه حاجتم از درگه خدا این است که هیچ گه نرسد بر تو نازنین خطری #نگار_الملوک_صمیمی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 2 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 می زند عشق تو هر شب شعله در جانم چو شمع روزگاری شد به کار خویش حیرانم چو شمع #سیدای_نسفی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 2 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 هم اکنون، نیلوفرآبی گفته است: یگانه حاجتم از درگه خدا این است که هیچ گه نرسد بر تو نازنین خطری #نگار_الملوک_صمیمی عمرت دراز باد که ما را فراق تو خوش میبرد به زاری و خوش زار می کشد مجروح را جراحت و بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار میکشد وحشی 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 2 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 7 ساعت قبل، fereshte A گفته است: می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم تو مرا آزردی… که خودم کوچ کنم از شهرت، تو خیالت راحت! میروم از قلبت، میشوم دورترین خاطره در شبهایت تو به من میخندی! و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی بر نمی گردم، نه! میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد… عشق زیباست و حرمت دارد 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 2 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است توی قرآن خواندهام… یعقوب یادم داده است : دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است نامه هایم چشم هایت را اذیت میکند درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است چای دم کن… خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گل های قوری بهتر است من سرم بر شانهات؟.. یا تو سرت بر شانهام؟… فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است؟ 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 2 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، 2023 گاهی خیال میکنم از من بریده ای! بهتر زمن برای دلت برگزیده ای! از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم! گویا از این نمونه مکرر شنیده ای! از من عبور میکنی و دم نمیزنی! تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای! یک روز می رسد که در اغوش گیرمت! هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای! امین پور 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 3 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، 2023 10 ساعت قبل، حسین138 گفته است: عمرت دراز باد که ما را فراق تو خوش میبرد به زاری و خوش زار می کشد مجروح را جراحت و بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار میکشد وحشی دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات #جهان_ملک_خاتون 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 3 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، 2023 جز رخت دیده ندیده است و نخواهد دیدن رخ مپوش از من (شوریده) که نور بصری 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 3 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۰ در 09:12، نیلوفرآبی گفته است: می زند عشق تو هر شب شعله در جانم چو شمع روزگاری شد به کار خویش حیرانم چو شمع #سیدای_نسفی عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گل بوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی بی تو هرگز پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 3 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۰ در 19:32، حسین138 گفته است: گاهی خیال میکنم از من بریده ای! بهتر زمن برای دلت برگزیده ای! از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم! گویا از این نمونه مکرر شنیده ای! از من عبور میکنی و دم نمیزنی! تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای! یک روز می رسد که در اغوش گیرمت! هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای! امین پور یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی یــادت بخیــر یار فراموشــکار من گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید به غیر از مرگ فرجامی ندارم سرآغاز و سرانجامی ندارم مرا دیوانه ات نامیده بودند نباشی بعد از این نامی ندارم گویند دل به آن مَهِ نامهربان مَده دل آن زمان رُبــود که نامهربان نبــود تا تو را دیدم ندادم دل به کس عاشقم کــردی به فریادم بِرس 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نیلوفرآبی ارسال شده در 4 دی، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، 2023 15 ساعت قبل، fereshte A گفته است: عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گل بوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی بی تو هرگز پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 6 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۲ در 06:20، نیلوفرآبی گفته است: یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی… آنجا که روی از خود ، آنجا که به خود آیی… هر جا که سری بردم در پرده تو را دیدم… تو پرده نشینی و من گمشده هر جایی… 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 منو شب همه شب همسفریم!!! 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۵ در 07:07، Ufo گفته است: روزگاریست که در دشت جنون خانه ی ماست عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ی ماست تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را / تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sarina19 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۶/۹ در 16:55، نیلوفرآبی گفته است: چه کسی میداند؟ که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟ چه کسی می داند؟ که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟ پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی. ... ازصداي گذر آب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد. زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست ! آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست سهراب سپهری چرا غم می خوری از بهر مردن؟ مگر آنان که غم خوردند نمردند؟؟ برو از کنج قبرستان گذر کن... ببین آنان که مردند با خود چه بردند... 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
fereshte A ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 11:36، حسین138 گفته است: منو شب همه شب همسفریم!!! مـِی گرچه حرام است، ولی تا که خــورَد آنگـــاه چــه مقـدار و دگــر بــا کــه خــورَد هرگاه که این سه شرط شد راست، بگو مـِـی را نـَـخــورَد مــردم دانــا، کــه خــورَد 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 10 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، 2023 در ۱۴۰۲/۷/۱۸ در 11:56، fereshte A گفته است: مـِی گرچه حرام است، ولی تا که خــورَد آنگـــاه چــه مقـدار و دگــر بــا کــه خــورَد هرگاه که این سه شرط شد راست، بگو مـِـی را نـَـخــورَد مــردم دانــا، کــه خــورَد ای نان،طلب در من نگر والله که مستم بی خبر من گرد خنبی گشته ام، من شیره ی افسرده ام مستم ولایت روی او،غرقم ولی در جوی او از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .