رفتن به مطلب

Aftaabgardaan

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    265
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Aftaabgardaan

  1. Aftaabgardaan

    بازتاب ها

    اگه یكی بهت بگه : " تو آدمِ خوبی هستی ... " شروع می کنی به احساس خوب داشتن ! اگه کسی فکر کنه تو آدم بدی هستی، شروع می کنی به احساس بد داشتن ... این یعنی روانگردانی از طریقِ دیگران ... هویتِ تو به دیگران بستگی داره ! و داری روح و روانت رو با نظر دیگران ، مدیریت می كنی ! با دیگران زندگی کنیم ، اما خودمون رو فرسوده نظراتشون نكنیم ... آنچه كه دیگران در مورد ما میگن ،بازتابی هست از ذهن و شخصیت خودشون ، نه از " ما " !!! به خودمون نگاه کنیم ، نه به بازتاب ها !!!
  2. بعد از تو در شبان تیره و تار من دیگر چگونه ماه آوازهای طرح جاری نورش را تکرار می‌کند بعد از تو من چگونه این آتش نهفته به جان را خاموش میکنم؟ این سینه سوز درد نهان را بعد از تو من چگونه فراموش میکنم؟ من با امید مهر تو پیوسته زیستم بعد از تو؟ این مباد که بعد از تو نیستم بعد از تو آفتاب سیاه است دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست بعد از تو در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست #حمید_مصدق
  3. Aftaabgardaan

    یادم تو را همیشه

    این ابرها را من در قاب پنچره نگذاشته‌ام که بردارم اگر آفتاب نمی‌تابد تقصیر من نیست با این همه شرمنده‌ی توام خانه‌ام در مرز خواب و بیداری‌ست زیر پلک کابوس‌ها مرا ببخش اگر دوست‌ات دارم و کاری از دستم بر‌‌نمی‌آید ...! #رسول_یونان
  4. Aftaabgardaan

    وصف یک دلتنگی

    یک روز دلتنگیم را برایش وصف می کنم از فرسودگی پژواک شعرهایم ،تاطراوت همیشگی غزل نگاهش،تصنیف هر لحظه از این جنون، ازپسِ انعکاس نگاهش در نورنای مهتاب شبانه، شنیدنی است آری با او خواهم گفت از ضجه های قطره اشک در زوال یک رویا از لرزه های خسته عصیان یک صدا در روزهای بی او بودن ... موزیک زیبای داریوش من خیلی گوشش کردم قشنگه و غمناک.. کلیک کنید موزیک سراب ردپای تو
  5. Aftaabgardaan

    یک جایی از زندگی

    به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اگر بتونی دیگری را همونطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت می کنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته..
  6. Aftaabgardaan

    خاطره ی گم شده ام

    دوست دارم اینجا این خاطره رو بنویسم؛ حرفهای دلم؛ با اینکه می‌دونم توهرگز اینارو نمی‌خونی اما نمیتونم بنویسم چون دیگه دیرشده فرقی نمیکنه اصلا چه اهمیتی داره!!تو که تنهاموندی و به گفته خودت از داغ دوری من باخودت وهمه قرار گذاشتی تا ابد تنها بمونی اما من در ظاهر خوشبختم واین باورکن خیلی سخت تر از درد توهستش تو حداقل با خودت واطرافیانت رو راستی اما من چی سوختن و ساختن و دم نزدن و... مشکل از جایی شروع میشه که فکر میکنیم آدمایی که باهاشون حرف میزنیم ، یا دلبستشون میشیم همیشه میمونن ... هی در سکوت داد زدیم ؛ دوستتون داریم که مُهمین برامون اما در مقابل جوابمون چیشد؟ اینکه چشاشون رو بستن رو حِسمون تلاشی نکردن واسه عشق، به خیالِ اینکه نمیریم میمونیم ... یک آدم چقدر میتونه کسیو دوست داشته باشه؟ این شیشه ی دوست داشتن آدم ها وقتی از دوست نداشتن پُر بشه خود به خود تَرَک برمیداره ، میشکنه همین میشه که یک روز چشماتو باز میکنی میبینی جای گرمای دستِ کسی حس میشه اما دیگه خودش نیست ... آدم ها یک روز بی خبر میرن وقتی که صدای قلبشون به گوشِ اونی که باید برسه ، نرسه ... زخمهامو را دوس دارم فقط تو ببوسی تو روحمو نوازش کنی .. عشق بلد بودن میخواهد...
  7. Aftaabgardaan

    از بنفش ب نارنجی

    سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست! راستی خبرت بدهم خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند! بی‌پرده بگویمت چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد باد بوی نامهای کسان من می‌دهد یادت می‌آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ نه تمام # جهانم# نامه‌ام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه، از نو برایت می‌نویسم حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن!
  8. Aftaabgardaan

    بعضیا

    آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند، حرفهای عاشقانه نمیزنند، چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند.. اما عاشقشان میشوی! ناخواسته دلت برایشان میرود… این آدمها فقط راست میگویند راست می گویند با چاشنی قشنگ ” مهر” لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند، لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است… لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست در لبخندشان خدا را میبینی…. اینها ساده اند حرف زدنشان… راه رفتنشان… نگاهشان…. ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان...
  9. Aftaabgardaan

    یادم بمونه

    احساس احتیاج دارم به نوشتن و یادآوری به خودم.. چند مطلب که یادشون گرفتم و خیلی جاها سر چند راهی هایی که گیج میشم تو مغزم وول میخوره.. ایناست..؛ اگه راه های سخت و گیج کننده ای پیش پام باشه.. یادم میاد که همه چیز سخته، و تو در خوش بینانه ترین حالت ممکن فقط میتونی انتخاب کنی که کدوم سختی رو تحمل کنی.. و موضوع دیگه اینکه آدم ها قرار نیست با یه تصمیم توی یه سنی تمام عمر رو اونطوری ادامه بدن.. اونها بزرگ میشن.. زاویه دیدشون تغییر میکنه.. طرز فکرشون بارها چکش کاری میشه‌ و میتونن هر لحظه وارد مسیری بشن که شاید از طرز نگاه پنج سال پیششون پرت ترین نقطه ی ممکن به خودشون باشه.. قطعیتی وجود نداره.. یکی یه ویویو برام فرستاده که دکتر داخلش میگه این توپای آبی آدم های روی مخ زندگین! که نا امیدت میکنن و این توپ های سبز آدم های تاثیر گذار و خوب زندگین که کنارشون بودن باعث‌ رشد و احساس خوب شما میشه، میگه چیزی که وجود داره اینه که نمیشه همه ی زندگیمون آدمای سبز باشن.. همیشه اثری از آبی ها هست، ولی این ماییم که باید حدودی رو انتخاب کنیم.. فی الواقع بخوام تحت اللفظی تر بگم.. اگه من مرکز یه دایره ام.. دایره ی‌ اولِ و محیط‌ دورم رو میتونم از توپای سبز پر کنم.. دایره ی ششم هفتم دورم رو بذارم برای توپ های آبی.. یعنی به اون جنس آدم ها اجازه ی تداخل‌ و حضور توی دایره ی اول بودن رو ندم که بخوام خیلی زیاد هم حرصش رو بخورم.. هوم جواب میده؟ احتمالا.. ولی خب زمان میبره و صبوری از ما گریخته متاسفانه..
  10. عشقی شما بی لایک هم
  11. بسیار عالی بود ممنون از شما
  12. جانی دپ شون رو من برداشتم رفتم
  13. Aftaabgardaan

    آسمان بدون سقف

    در یکی از برنامه‌های "زندگی پس از زندگی"، یکی از افرادی که از دنیا رفته بود، و دوباره به این دنیا بازگشته بود، تعریف میکرد که: وقتی روح از بدنم خارج شد، و داشتم از این دنیا به آسمان میرفتم، دیدم تمام آسمان دارای سقف است، به جز کربلا. در بالای بین‌الحرمین، هیچ دیوار و سقفی وجود نداشت؛ من دیدم که تنها روزنه و دریچۀ ورود به آسمان، همین کربلاست..
  14. Aftaabgardaan

    علائم بلوغ عاطفی

    ۱-میفهمید زندگی با شما آسون نیست:))))))) ۲-به آسونی عاشق نمیشید: همه هرچقدم از دور برازنده و دلپذیر باشند از نزدیک مشکلات خودشون رو دارن. پس در نتیجه وفادار هم میمونید. +دقت بفرمایید که لذت بردن از زندگی‌تون با ویران کردن آیندتون متفاوته دوستان:) ۳-دست از کمالگرایی برمیدارید:‌ هیچ چیزی بی نقص نیست. از به اندازه کافی خوب بودن قدردانی میکنید. ۴-یاد میگیرید بد بین بودن در باره نتایج امور گاهی یه فضیلته اما نه همیشه. ۵-به اثر نکات کوچیک در خلق و خو افراد پی میبرید:‌ مثلا میفهمید یه مسئله مهم رو پیش نکشید مگر خودتون و طرف مقابل استراحت کرده باشید توی حال عادی باشین فارغ از عصبانیت، غذا خورده باشید و استرس یا عجله نداشته باشید ۶-والدینتون رو میبخشید:اونا هم درگیر ترس و اضطراب های خودشونن. ۷-قهر نمیکنید:‌ یادتون نمیره که یه روز میمیرید. حرف میزنید و میبخشید. ۷-اعتماد بنفس رو یاد میگیرید: نه که فوق العاده اید! نه. در واقع میفهمید همه ما گاهی ابله و ترسو و سرگردون هستیم.هممون با آزمون و خطا زندگی میکنیم. عیبی هم نداره؛والا ۸-یاد میگیرید آدما بطور خودکار از محتویات مغر شما اطلاع ندارند:‌ پس حرف میزنید و دیگران رو سرزنش نمیکنید که نمیفهمنتون! ۹-میفهمید بیشتر بدرفتاری آدم های اطرافتون ریشه در اضطراب و ترسشون داره:‌ دنیا دیگه براتون پر از هیولا نیست:))
  15. Aftaabgardaan

    استعفانامه

    گاهی اوقات خسته ميشی از قوی بودن! دلت ميخواد يك استعفانامه بلند بنويسی از قوی بودن، بعد هم وسايلتو جمع كنی و بری یه جای دور، قوی بودن بد نيستا، نه! فقط آدمه ديگه، خسته ميشه! دلت ميخواد بری یه جای دور دور. جايی كه اگر ازت پرسيدن قوی هستی يا ضعيف، بگی خیلی ضعيف! يكی زير بال و پرمو بگيره و جای من قوی باشه، و من زير چترش خوب استراحت كنم. استراحتی قد یک عمر، قد تمام خستگيام، قد تمام قوی بودنام … اونجا که محمود دولت آبادی میگه: مغزم، مغزم درد می‌کند از حرف زدن، چقدر حرف زده‌ام، چقدر در ذهنم حرف زده‌ام ... ×بازم خوبه شانش آوردیم حضرت نوح آدم خوبا رو سوار کشتیش کرده! ...
  16. Aftaabgardaan

    استوری هاشون

    واقعا تو روز تولدتون میبرنتون کافه و شما هم بهترین لباستونو می پوشید؟ بعد، نمیدونید که تولدتونه؟ بعد یهو سوپرایز میشین؟؟!! خیلی عجیبه!!
  17. می‌گفت: “هزار نفر را بوسیده‌ام تا بتوانم یک نفر را فراموش کنم” و من از اندوه پنهان آدم‌هایی که تن به بوسه‌ی فراموشی او دادند، غمم گرفت … +اغلب ما "سواد رابطه" نداریم. بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها با هم فرق دارد. توقع داریم کسی که با ماست، خود ما باشد، حتی حاضر نیستیم به نیازها، خواسته‌ها و علایق او توجه کنیم. غرور خودمان را بسیار دوست داریم، اما توقع داریم او غرور و نیاز و توقع نداشته باشد، و درکش سخت است برای ما که او دنیایی دارد که خودش ساخته، و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته، نه اینکه بخواهد بر اساس خواسته‌های ما دنیای تازه‌ای بسازد. ما آدم‌ها بلد نیستیم که کنار هم باشیم، و کنار هم بمانیم …
  18. من از آنِ تو نیستم گمشده در تو نیستم. کاش بی‌نشان از خود گم می‌شدم در تو بی‌نشان، چون نورِ شمعی در نیم‌روز بی‌نشان، چون دانه برفی در دریا ... دوستم می‌داری، می‌دانم روح و جانِ منی، زیبا و تابناک امّا من بر آن سرم که نیست شوم، چون نوری که در فروغِ نوری دیگر آه در عشق غرقه‌ام کن حواسم را در هم بریز و کر و کور بر جایم بگذار بی‌قرارِ تندبادِ عشقت، شعله‌ای لرزان در بادی سرکش.
  19. ای درخت آشنا شاخه های خویش را ناگهان کجا جا گذاشتی؟ یا به قول خواهرم فروغ: دست های خویش را در کدام باغچه عاشقانه کاشتی؟ این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد: چشم های من به جای دست های تو! من به دست تو آب می دهم تو به چشم من آبرو بده! من به چشم های بی قرار تو قول می دهم: ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد ما دوباره سبز می شویم! قیصر امین پور
  20. امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر تا هر کجا که می‌بردت بال و پر ببر تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده‌ای این بارم از زمین و زمان دورتر ببر اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر آرامشی دوباره مرا رنج میدهد مگذار در عذابم و سوی خطر ببر دارد دهان زخم دلم بسته میشود بازش به میهمانی آن نیشتر ببر خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده‌ام هرجا که دوست داری‌ام امشب ببر، ببر #محمد علی بهمنی
  21. Aftaabgardaan

    تغییر

    درد ما مردمی است که قبل از نگاه کردن به خود ، می‌خواهند کشورشان را تغییر دهند، مردمی که از همه می‌نالند ولی خودشان را نمی‌بینند ! درد ما مردم است، آدم‌هاست، همین خودِ ماها ... تعریف باسوادی از نظر یونسکو، توانایی تغییر است. یعنی دیگر تنها توانایی خواندن، نوشتن، تسلط بر چند زبان، و یا حتی توانایی استفاده از کامپیوتر مد نظر نیست، بلکه تعریف اخیر بیانگر این است که باسواد کسی است که بتواند از خوانده‌ها و آموخته‌های خود، تغییری در زندگی‌اش ایجاد کند …
  22. هر جایی و برای هرکسی نجنگید... ‏×بلوغ، یعنی اینکه بفهمی احترام به خودت از هر چیزی مهم تره.
  23. Aftaabgardaan

    قانون پذیرفتن

    تا حالا اسم قانون پذیرفتن رو شنیدین؟ چیزایی که میپذیری، بخشی از ذهن تو نمیشه، و از دایره ذهنت خارج میشه. مثلا تو پذیرفتی که خورشید در آسمونه، آب تشنگی رو رفع میکنه، و روز روشن و شب تاریکه. آیا در طول شبانه‌روز به این چیزا فکر میکنی؟ مسلما نه! پس اگر چیزی رو دوست نداری و میخوای از ذهنت محو بشه، اون رو بپذیر. مثلا بپذیر که فلان آدم اخلاقش همینه و تو نمیتونی تغییرش بدی. وقتی میپذیری به تدریج ذهن خودت رو با پذیرش خلوت میکنی، و جا برای چیزهای تازه و آدم‌های بهتر باز میشه … من اینجوریم که همیشه در زندگی صلح و آرامش رو انتخاب میکنم. وقتی امکان دستیابی به چیزی را پیدا کنم، اول از خودم سوال می کنم آیا با به دست آوردنش، آرامش خودمو حفظ خواهم کرد، یا این که اون رو از دست می‌دم؟بیاین در مورد همه چیز این سوال را از خودمون بکنیم، مثلا در مورد افرادی که میخوایم در کنارمون باشن، یا موقعیت‌هایی که میخوایم به دست بیاریم. موضوع مهم آن کاری نیست که میخوایم انجام بدیم، بلکه سنجیدن اون با محک آرامشه، با این پرسش که آیا صلح و آرامش منو بر هم میزنه؟ من اگر ناگزیر باشم بین آرامش و آن چیز، یکی را انتخاب کنم، همیشه صلح و آرامش را ترجیح میدم اما گاهی روابط خانوادگی و دوستیو فامیلی و کاری باعث میشه انتخاب آدم اون چیزی که ترجیح میده نباشه این جور جاها به همین قانون پناه می برم قانون پذیرفتن…
  24. Aftaabgardaan

    طفره میرم با سکوت

    میگن "پختگی" رابطه ی مستقیم داره با تعداد بحث هایی که شروع نمیکنی و سکوت همچنان مهم‌ترین سلاح منه چرا چون آدما نمی‌تونن با موجودی که حرف نمی‌زنه بداخلاقی کنن:))اما حقیقت اینه که وجودم حامل زخم‌های تمام نبردهایی ست که از اونا طفره رفتم:| باشعور بخاطر شعورش سکوت میکنه اما بی شعور میگه ببین چه جوری دهنشو گِل گرفتم =))))))))))))))))))))))))))
  25. Aftaabgardaan

    فقط تو

    می‌دانی؟ در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم. بلکه در جمع اینچنین‌ترم. دلتنگی محصول غیبت نیست، محصول حضور است. حضور هرکسی غیر از تو... بودن با دیگران، نبودن تو را بیشتر می‌کند. دیوارها، صندلی‌ها، تخت‌ها، اتاق‌ها، خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را نشانم می‌دهند، بلکه آدم‌ها هستند. آدم‌ها! آدم‌هایی که هستند، اما «تو» نیستند …
×
×
  • اضافه کردن...