رفتن به مطلب

Aftaabgardaan

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    265
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Aftaabgardaan

  1. Aftaabgardaan

    سر آشپز نارنجی🧡😏

    به عنوان بانوی اول آشپزخونه امروز ناهار استانبولی درست کردم.. دومین بار بود .. سری پیش خیلی بی نمک شده بود.. دستورمو در گوشتون میگم چون این دستور محرمانه (!) رو به کسی نگفتم.. دیگه برو بریم.. ابتدا یه بسته‌ گوشت رو میندازیم توی قابلمه ی نارنجی!شاید بینندگان عزیز بگن که کار درستی نیست گوشتی که یخش آب نشده رو همینطوری میندازیم توی قابلمه که باید بگم حرف شما متین .. اما کی گفته حالا همیشه باید کارمون درست باشه؟ بدو بنداز توی قابلمه که عجله داریم.. قابلمه نارنجی یادتون نره.. دو تا پیاز رو خلال میکنیم و میریزیم توی قابلمه .. ته استکان آب میریزیم .. ولش میکنیم به امان خدا ..هی بهش سر میزنیم و ته استکان آب قبلی که بخار شد دوباره ته استکان دیگه میریزیم .. پاپریکا .. پودر سیر .. دارچین .. نمک هم میزنیم و در قابلمه رو میذاریم و جدا ولش میکنیم به امان خدا و میریم دو تا سیب زمینی پوست میکنیم و میشوریم و مربع مربع میکنیم..دو سه تا گوجه رو هم مربع مربع میکنیم .. اگه توی یخچال قارچ هم داشتیم .. برمیداریم خرد میکنیم.. قابلمه ی نارنجی رو خالی میکنیم توی یه ظرف .. گوشت ها رو جدا میکنیم و آب کم و پیاز باقی مونده رو با گوشتکوب برقی له میکنیم.. من با پیاز مشکل دارم حرفیه؟ نمی‌خوام چشمم بهش بیافته توی غذا.. توی همون قابلمه یه ذره روغن میریزیم.. سیب زمینی رو تفت میدیم .. قارچ رو میریزیم روش و تفت میدیم.. گوجه رو میریزیم روش و تفت میدیم.. گوشت رو میریزیم و تفت میدیم و میخوریم می‌بینیم نمک داره؟ اگه نداشت که میزنیم و داشت هم .. رب میزنیم بهش و تفت میدیم .. یه خرده آب میزنیم بهش و اون پیاز کوبیده شده هم میریزیم داخل قابلمه .. زعفرون هم میزنیم .. شبیه خوراک بنظر میاد .. البته تا این مرحله! بعد سه چهارتا پیمونه برنج رو میشوریم .. و با یه قاشق نمک میریزیم توی قابلمه .. درش رو میذاریم .. آبش کشیده شد کوپه میکنیم و تامام تامام .. .. زیرش رو کم میکنیم.. یه نیم ساعت پنجاه دقیقه ای دم میکشه و بعد .. نوش جونمون.. تا درودی دیگر بدرود .. اگه شفته شد هم طوری نیست .. استانبولی شفته اش خوشمزه تره اصلا! آخر سر ظرف ها رو دسته بندی میکنیم و میشوریم.. به همین شکل تراپی امروز تموم شد ..! درمان نشدیم اما بهتر .. چرا..!:)
  2. "اون چیزی که نکشتت قوی ترت میکنه .." جمله ای بس خوراک .. بابت پشت کامیون!جلوی کامیون! توی در کامیون!چسبانده شدن بر دیوار اتاق، در یخچال، بک گراند گوشی و لپتاپ، جمله ی امید بخشِ خط اول to do list، صفحه ی اول سررسید یا دفترچه ی یادداشت ها و لاب لاب لاب..نظر شخصی خودم چیه؟ میدونم که نیچه گفته این جمله رو! نخوندمش که در میون چه جمله ها و در چه فضایی گفته .. و فارغ از این .. آیا به اساسِ این جمله اعتقاد دارم؟ نمیدونم! طرفدار پر و پا قرص این مطلب نبودم .. جمله ی قشنگی بنظرم میومد و بیشتر از هرچیزی با موراکامی همذات پنداری میکردم که آقا "آدمی که از طوفان بیرون اومده .. با اون آدمی که رفته توی طوفان فرق داره".. یه جورایی در واقع میدونستم اون چیزی که ما رو نکشه یه فرقی رو در ما ایجاد میکنه اما اینکه آیا واقعا قراره قوی تر کنه آدمیزاد رو .. نمیدونستم! تا اینکه تجربش کردم.. و بهش ایمان آوردم..
  3. Aftaabgardaan

    جریان زندگی

    انگار زندگی به روال خودش برگشته .. به جایی قبل از اومدن لفظ کووید .. خوک .. خفاش!.. جایی قبل از معروف شدن فیلم شیوع! و کرک و پر ریخته ی مردم ... جایی قبل از نون های خودم پز و قرنطینه و ضد عفونی کردن سر تا پای خودمون و هر چی که خریدیم و .. جایی قبل از اینکه .. تو رو خدا واکسن بیارین ..! جایی قبل از .. تو رو خدا واکسن بزنین!.. جایی قبل از پیک چندم کرونا و جایی قبل از آمار هر روزه ی اخبار از تعداد مبتلا تا فوت شده و از دست رفته .. جایی که هر عدد، یه انسان بود .. و هر عدد از دست رفته .. یه غم گنده برای خانواده ها بود .. جایی که نمیشد حتی وقتی یکی از دست میره .. یه مراسمی گرفته شه .. که درست سوگواری کرد و توی تنهایی.. خمیده شدن از غم آدما.. این طبیعیه که آدمیزاد .. هر سال نسبت به سال قبل و سال های قبل .. تغییر میکنه .. چه توی رفتارش .. چه توی طرز فکرش .. ولی این دو سال و خردده ای .. قدر بیست سال ..ناراحتی داشت و بار روانی .. و ما نه به اندازه ی دو سال .. بلکه بارها بیشتر از دو سال .. زیر و رو شدیم.. حالا ... زندگی جریان خودش رو پیدا کرده و روی غلتک افتاده انگار اما اما.. ما از ما خیلی دوریم ..
  4. Aftaabgardaan

    یه سبک اخلاقی

    مراقب باش همراه با رقیق و غلیظ شدن هات، یک نفر دیگه رو با وجود فرسنگ ها فاصله، تحت تاثیر قرار میدی.. رحم کن به اون دو روح در هم ادغام!
  5. Aftaabgardaan

    غروب _نارنجی

    غروب ... چایی ... حمید سلیمی ... دیدی یادت رفت؟ دیدی یادم رفت؟ دیدی اول سال با هم حرف نزدیم، از بس که من باورم شده تو هیچ وقت آفتاب آسمون من نمیشی؟ دیدی چقدر راحت میگم نیستی؟ دیدی گنجیشکا نیومدن برام آواز بخونن که بدونم از طرف تو اومدن؟ دیدی سبز نشدم؟ گل ندادم؟ دیدی شدم یه درخت خشک بی بر وسط کویر خشک؟ همین رو میخوای؟ دیدی هی به خنده‌هات نگاه کردم دلم لرزید ولی هیچی نگفتم؟ دیدی بزرگ شدم؟ دیدی یه شبه چقدر برف نو اومد رو موهام و دلم؟ دیدی نیومدم دم چشمات وان یکاد بخونم؟ دیدی عین آدم بزرگا عین عاقلها وایسادم از دور نگاهت کردم، ساکت ساکت، بدون این که بپرسم بقیه به چه حقی از نزدیک نگاهت میکنن؟ دیدی امسال وقتی شجریان تو هدفونم خوند یا مقلب القلوب،غم از چشمام سر نرفت تو خیابون؟ دیدی باورم شد احسن الحال من نمیشی؟ دیدی فال نگرفتم که دارمت یا نه؟ از بس که فالم بد اومده همیشه. دیدی واست اهنگ نفرستادم، از صدات تعریف نکردم واسه همه، ننوشتم که چقدر بوسیدن کف دستات خوبه؟ دیدی ویروس زد به دلم؟ دیدی چطور مچاله شدم تو خودم از درد، اما بهت نگفتم بیا بوسم کن خوب شم؟ دیدی خوب شدن رو نخواستم؟ دیدی فهمیدم درد از شفا بهتره اگه ته شفا رنجیدن تو باشه؟ دیدی لباتو نخواستم؟ همینو میخواستی؟ دیدی باهار شد و باهار نشدم؟ دیدی ابر سفید نشدم، که باز بیام دلتو ببرم از بس که قشنگم وسط آسمون؟ مدتیه سنگ شدم ته جوب آب، چه قشنگی ای؟ چه دل بردنی؟ همونی شدم که خواستی. سنگ. سرد. سفت. لال. روزا عاقل و بزرگ و آدم حسابیم دیگه. از بس که می ترسی از دیوونگیم .مدتیه دیگه دکتر راضیه ازم. میگه بهبودی در رفتار من عیان شده. فکر کنم یعنی کنار اومدم با نداشتنت. حالا باز باید صبر کنم تا هوا تاریک بشه و بیام به تماشای عکسهات و آواز بخونم تو کوچه هایی که ازشون رد نمیشی و شعرهای نصرت رحمانی رو داد بکشم و آمبولانس بیاد منو ببره یه جای دور. یه جای دور که دیوارهای سفید داره وهمیشه انگار صبح بعد از مستیه و آدم سرش درد می کنه ولی به خودش میگه می ارزید. اون مستی به این خماری می ارزید. این که تو آرومی به این که من پریشونم می ارزید. دیدی بزرگ شدم بالاخره؟ همین رو میخواستی؟ نمیخواستی. تو من رو هیچ جور نمیخوای....
  6. Aftaabgardaan

    مایل به آبی

    نوشتن آخرین روانپزشک است، مهربان ترین خدا بین خدایان است. نوشتن مرگ را میتاراند، ترکت نمی‌کند و نوشتن می‌خندد؛ بر خودش، بر رنج. #بوکوفسکی
  7. Aftaabgardaan

    مایل به آبی

    حال کسی را داشتم که در تاریکی از تنهایی بترسد و برای فرار از ترس بیهوده به صدای بلند با خودش حرف بزند. نوشتن درمان درد بیهودگی است.
×
×
  • اضافه کردن...