رفتن به مطلب

Aftaabgardaan

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    265
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Aftaabgardaan

  1. فیلم بعدی بدون من ضبط کنی دعا میکنم بد بیافتی توش خبر بده عمو
  2. Aftaabgardaan

    چند کیسه برنج!

    حقوق بیشتر بازنشستگان کشوری برای سال آینده بین 7 تا 8 میلیون خواهد بود. یه کیسه 10 کیلویی برنج خوب ایرانی* الان حدود 1 میلیون و نیمه. پول 5 کیسه برنج (50 کیلو). وقتی میخونیم حقوق یه معلم در زمان تحریم عراق به اندازه یه شونه تخم مرغ بود یه ذره عجیب به نظر میاد. ولی دور نیست روزی که حقوق بازنشستگی یا حتی حقوق کارمند و کارگر به اندازه خرید 1 گونی برنج بشه و بعد همون یه گونی رو هم نشه خرید و بعد... . . . . . *حالا ماله کش ها که مشغول کارند، اینجور وقتا میرن توی فاز این که برنج ایرانی ارزونتر هست. سر کوچه ما بهترین برنج ایرانی رو میدن کیلویی 20 هزار تومن! برنج خارجی هست، برنج ضرر داره، مگه قدیما انقدر برج میخوردن؟ اشکنه چشه و... غافل از این که همه این سالها برنج ایرانی خوب توی سبد خرید مردم، شد برنج ایرانی معمولی، بعد برنج ایرانی ارزون، بعد عنبربو، بعد هند و پاکستانی و به زودی خیلیا همین هندی رو هم نمیتونن بخرن. فردا که با ارز بالای 30 تومن (سخنگوی دولت فخیمه توی آخرین گفت و گوی تلویزیونی گفت ارز کالاهای اساسی 36 تومن خواهد بود! اولش امید داشتم اشتباه گفتاری باشه، ولی با توجه به این که بعد از 2 روز اصلاحیه ندادن به نظرم میاد که رقم درست رو گفته!) بخوان برنج وارد کنن، همون برنج هندی هم میشه کالای لوکس. تقصیر اونام نیستا. خوب زندگی نکردن تا بدونن این که برنج ارزون نخوری، این که برنج خارجی جز سبد غذاییت نباشه، این که کیفیت خوراکت با توجه به الگوی تغذیه ای متدوال توی کشورت خوب باشه حق ابتدایی همه آدم هاست. چه برسه به آدمی که 30 سال کار کرده و توی 60 - 70 سالگی نباید بهش گفت اگه حقوقت کمه برو برنج هندی بخور ارزونتر. وقتی خوب زندگی کرده باشی میدونی بی کیفیت زندگی کردن یعنی چی. وقتی همیشه زندگیت بی کیفیت بوده درکی از این که میشه بهتر زندگی کرد نداری. نوشتم " الگوی تغذیه ای متدوال" چون برنج حتی در بهترین کیفیتش به نظر من خوارک خوب و استانداری برای این که غذای روزانه باشه نیست. صرفن یه ماده سیر کننده و پرکالریه با مواد مغذی کم و نشاسته بالا و اتفاقن در مقایسه با مواد غذایی مفید و مغذی، غذای ارزونی هم هست.
  3. Aftaabgardaan

    اقتصاد هنوز هم خره!

    سال «مهار تورم، رشد تولید» یه نفر دور و برش نبوده عقلش برسه* این دوتا مورد متضاد هستن نمیشه کنار هم بیان! این بنده خدا توی 80 و خورده ای سالگی اینجوری بی سوادیش رو به رخ دنیا نکشه! منحنی فیلیپس یک مدل تجربی تک معادله‌ای است، که پس از توصیف رابطه معکوس تاریخی بین نرخ‌های بیکاری و نرخ‌های متناسب با تورم در اقتصاد، توسط ای. دبلیو فیلیپس نامگذاری شد. به بیان ساده، کاهش بیکاری (یعنی افزایش میزان اشتغال) در یک اقتصاد با نرخ‌های بالاتر تورم، همبستگی خواهد داشت. . . . . *البته اقتصاد مال خره ایشون ولی امر مسلمین جهان هستن. کسی دور و برش باشه ام درباره امور مربوط به خر مشورت نمیگیرن!
  4. نه ک بترسم بترشم ها نهههههههههه آخرش خیلی باحال بود کامنت میدم لایکی لایک ساری آی ام داری سندروم کامنت ندهنده ولی تا آخر خواننده پست های زیباتونم
  5. Aftaabgardaan

    ماه بالای سر تنهایی ست..

    تکرار مکرره گفتنش اما.. من دنبال شعر نمیگردم.. فروغ و فریدون و سهراب و حافظ و سعدی و شهریار و بابا طاهر و فاضل نظری و یه کتاب ترکیبی از همه دارم اما واقعا هوسی میرم سراغش و میان سراغم.. امشب هم داشتم توی کتابخونه‌ی طاقچه‌م میچرخیدم دیدم یه عنوانِ "مجموعه آثار" از سهراب سپهری دارم.. یکمی پیوسته خوندم و به این نتیجه رسیدم که این بچه چقدر احساس تنهایی داشته! یعنی چند تا شعر پشت سر هم که خوندم اینطور بود.. " رفتم لب حوض صورت تنهایی خودم رو دیدم" " دم دمای عیده بهتره رنگ رو بردارم و روی تنهایی خود نقش مرغی بکشم" " چه درونم تنهاست" "پشت هیچستانم، آدم اینجا تنهاست" " یاد من باشد تنها هستم، ماه بالای سر تنهاییست" " و صدایی در تنهایی میگریست.." " همیشه خودم را در پس یک در تنها دیدم.." "چون من در این دیار، تنها، تنهاست.." " دیرگاهیست در این تنهایی رنگ خاموشی بر طرح لب است.." نمیدونم اما زمان دبیرستان یه معلم ادبیات داشتیم.. آقای اشکان.. کجاست الان یعنی؟ چه قشنگ شعر میخوند.. آره خلاصه این معلممون درباره ی سهراب و فروغ اینا میگفت که این بزرگواران، چون از زمانه‌شون جلوتر بودن.. احساس تنهایی و بی همزبونی میکردن.. انگار تو حرف داری برای گفتن اما اینکه کسی نیست که بشنوه تو رو ناامید میکنه و.. ترجیح میدی پس بنویسی و شعرش کنی که کمی قرار بگیری.. یه همچین چیزی..
  6. یه جای خوندم یه سری سوگیری‌های فکری هست که همچین احوال و خُلقت رو له و لورده میکنه.. یکیش اسمش "تفکر همه یا هیچ"ه: مثلا یه پروژه ای داری. سخت گیرانه فکر میکنی که من همه‌ی مراحل اون رو باید به بهترین شکل انجام بدم. که اگه ندم، به فنا میره همه چی. اما واقعیتی که هست اینه که سر یه سری کارها احتیاج نیست برای تمام مراحل سختگیرانه پیش رفت و وسواس خرج کرد و جان کند. خیلی وقتا با صرف انرژی کمتر میشه اون دستاورد نهایی که از اون مرحله توقع داریم رو داشته باشیم و الکی کشش ندیم.. این واقعا کاش یاد منم بمونه که اوکی.. تیکه های مهم رو سخت بگیر! پررنگ کن! اما.. از تیکه های معمول و نه چندان مهم که هدف اصلی هم نیست صرفا تا حد رسیدن به مرحله‌ی قابل قبول تلاش کن.. خودت رو برای اون قسمت‌ها نکش.. یکی دیگه‌ش اسمش "سوگیری عاطفی"هست..: یعنی مثلا یه احساسی بهت دست میده و با اون احساس برای خودت حکم صادر میکنی.. چمیدونم یه بار پشت چراغ قرمز میمونی و ماشینت خاموش میشه و تا راه بیوفتی ماشین های پشت سری حسابی بوق میزنن و اذیت میشی و با خودت میگی تا آخر عمر از من راننده در نمیاد. یا مثلا چون حواست نبوده و خواهر کوچیکترت دستش رو بریده حکم میدی که داغون ترین خواهر جهانی که حواست نیست.. در حالی که به خاطر یکبار یا حتی ده بار و بیشتر تجربه‌ی همچین حسی نمیتونه اینطور درباره‌ی خودت تصمیم بگیری و نا امید شی! یکی دیگه‌ش اسمش "تعمیم افراطی"ه: مثلا اگر من کنکور قبول نشم آینده‌م به فنا میره و آینده‌م رو از دست میدم. در حالی که همه میدونیم اصلا اینطوری نیست و هزار تا راه هست برای هر آدم.. یکی دیگه هم"ذهن خوانی"ه: نگاه می‌کنی طرف باهات همکلام نمیشه با خودت حدس میزنی لابد از ریخت من خوشش نمیاد و از من حالش بهم میخوره! در حالی که شاید طرف گرفتاره.. حرفی نداره.. فکر مشغوله.. خجالتیه.. و از این حرف ها خلاصه.. بعد میگه اگه با این "سوگیری های فکری" آشنا شیم. بشناسیمش. روزمره بنویسم و توصیف کنیم احساس و افکار رو و بعد بیایم لیبل بزنیم که این فکر یا احساس چه نوع سوگیری‌ای هست، اون وقت در برابر مسائل و برداشت هایی که داریم به این نتیجه میرسیم که این لزوما واقعیت نیست و تصور ما حجت موجه و درستی نیست و دیگه برچسب نمیزنیم که این برداشت ما واقعیته! و اینطور صداش میکنیم که این فلان سوگیری فکری میتونه باشه.. نه یه حجت موجه و خلاصه که اینطور.. البته اینا یکم سخته بنظرم:) فکر میکنم در خلاصه ترین و سلیس ترین حالت بخوام بگم.. میشه اینکه آقا.. وقتی اخلاق و اعصاب و روح و روانت داره به فنا میره و از انسانی یا چیزی ناراحتی، به این فکر کن که برداشتت لزوما درست نیست.. میشه چیز دیگه ای در جریان باشه که از اون بی خبری.. یه همچین چیزی.. شایدم اشتباه میکنم..
  7. Aftaabgardaan

    فرهنگ « به من چه!»

    مرسی عزیز نگرشتون زیباس
  8. Aftaabgardaan

    فرهنگ « به من چه!»

    عکس خانم در حال کتک خوردن را گذاشته‌اند و گفته‌اند که اصلا بچه‌ای در مدرسه نداشته. می گویم خوب! یعنی نباید از مسموم شدن بچه‌ها ناراحت بشود؟ یعنی الان منم نباید ناراحت بشوم چون بچه ای در آن مدرسه نداشتم که مسموم شود. سالهاست که بدون اینکه خودمان بفهمیم فرهنگ"به من چه" را در ما جا انداخته‌اید.خیلی آرام و بی صدا. پس نهی از منکرتان چه شد؟ نهی از منکر فقط باید در راستای میل شما باید باشد؟ یعنی آن موقعی که عراق حمله کرد و خرمشهر را گرفت بقیه ایران باید می‌گفتند مشکل خودشان است و ما که اصلا گذرمان به خرمشهر هم نمی‌افتد؟ برای چه برویم بجنگیم؟ هر وقت عراق به شهر خودمان رسید یک کاری می‌کنیم؟ سالهاست که ما را بی رگ کرده‌اید و ما در برابر تورم و فقر هم‌وطنان، در برابر کشتار در خیابان، در برابر کودکان کار، در برابر کور کردن چشمان زیبا، در برابر اعدام و .... بی رگ بوده‌ایم. اما باید بگویم مردم کم کم دارند بیدار می‌شوند هرچند هنوز خیلی‌ها حتی بسیاری از معترضین هنوز در پیله تنهایی خودشانند و تا گریبان خودشان را نگیرد صدایشان را بلندتر نمی‌کنند. در مورد مدارس هم هیچ کس حق ندارد بگوید به من مربوط نیست. این بچه‌ها قبل از هر چیزی انسانند. همانطور ک همه برای کودکان حلبچه اشک رریخته‌ اند اینها هم از همان جنس‌اند. کسی حق ندارد بگوید تو که بچه نداری یا بچه تو که مسموم نشده برای چه آمده‌ای برای اعتراض. اینها از یکی شدن واتحاد می‌ترسند. قشنگ‌ترین توصیف را از عملکرد این روزهای مردم، شهیار قنبری گفت که: ما دوباره ملت شده‌ایم. هر چند به نظر من هنوز تا اتحاد و یکی شدن راه بسیاری هست. بد نیست آن شعر معروف سعدی را که همه در دبستان خوانده‌ایم را اینجا اضافه کنم. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی همیشه این شعر را کردید در چشم ما. اما فقط برای لبنان و سوریه از آن استفاده کردید چطور است که بچه‌های ایران به ما مربوط نیستند اما بچه‌های سوری و فلسطین و .... مربوطند. بهتر است اینبار به خودمان و به معترضین بگویم پلک بزنیم و بیدار شویم
  9. فردا، شومیز سبز یقه سفیده رو با کت شلوار میپوشم. یک کفش کمی پاشنه دار. یک کیف کج کوچک در حد موبایل و کارت. رخ؟ عینهو رخ عقاب! پیش به سوی استعفا دادن از یکی از پروژه‌های کمک به دوستان اطراف. کارم که تموم شدمیام خونه گوشیم رو خاموش میکنم و تا دو روز بعد از مدرسه فقط میخوابم. بیدار که شدم، میرم کتابی که جمشید سپرده بهم رو براش میگیرم. بعد میوفتم به جون اتاق و میسابم! سابیدن که تموم شد یه کاغذ برمیدارم و.. از نو شروع میکنم. خسته‌ام خیلی زیاد. خسته‌ام وحشتناک. ناراحتم خیلی زیاد. عصبانی‌م وحشتناک. میخوام سقف رو پایین بیارم بسیار! کارکردم منفی دویست و هفتاده. دست خودم نیست، پای کتاب و لپتاپ چشمام نشتی داره. توی مکالمه ها دست و تنم ویبره میره. مدام میخوام حنجره‌م رو ژرواژر کنم. و خشمی هست که از درون داره من رو متلاشی میکنه طوری که چند روز پیش که رفتم دنبال مامان نجاتش بدم از دست همسایه‌ی پرحرف، مامان ابروهاش پرید بالا که چرا این رنگی‌ای و نفسات اینطوره و انگار داری منفجر میشی! یه بار یه کتابی میخوندم، یه شخصیتی داشت توی داستان این مرد، مسخره ی منطقی بودن و عاقل بودن رو درآورده بود. توی وحشتناک ترین اتفاق‌ها، آرامش خودش رو حفظ میکرد و حواسش جمع بقیه بود و شنونده‌ی همه بود و یه طورایی خیال آدم رو راحت میکرد از اینکه‌ هست.. بعد از چند سال، این هی حالش بد میشد، فراموشکار شده بود. سست بود. تمرکز نداشت. نمیتونست بخوابه. قلبش اذیت بود و بعد رفت پیش یه دکتری و اون برگشت گفتش که بیا پایین! نمیخواد همیشه آدم آروم و منطقی و خودداری باشی. یه وقتایی داد بزن! فحش بده! مشتات رو بکوب توی کیسه بوکس! و آره.. این آقاهه اما خیلی اوضاعش وخیم بود آخر سر چند ماه رفت یه دوره‌ای پیش یه روان درمانه.. تا بعدش برگشت و بهتر شده بود.. نه که من عین اون با اون ویژگی‌های بشر دوستانه‌ی خوبش باشم اما، به شکل شدیدی باهاش همذات پنداری میکنم... اوهوم.. اوضاع و احوال جالبی نیست..اصلا اوضاع احوال جالبی نیست.. با این همه اما احساس خوبی دارم، به تمام نقطه‌هایی که میخوام پای چیزهایی بذارم و دفترش رو ببندم. یس! امیدوارم از پسش بر بیام. همین.
  10. Aftaabgardaan

    عیویضیش ایمینیت دیریم:|

    واقعن چرا باید فکر کنیم ماجرای مسمومیت مدارس می تونه کار ج.ا باشه؟! این که یه نظامی توش چند تا قتل محفلی، ترورهای زنجیره‌ای، ترور حجاریان و آزاد کردن تروریست، کشتن جوونای مردم تو کهریزک، سازماندهی و فرستادن قمه‌کش بین مردم، حمله به سفارت انگلیس و عربستان، به گلوله بستن مردم تو خیابون. اسیدپاشی رو صورت خانم‌ها، زدن هواپیمای مسافربری با موشک، کشتن مردم به بهانه‌ی عدم اطمینان به واکسن انگلیس/آمریکا و تولید واکسن داخلی، کشتن بچه‌های بی‌گناه، کور کردن جوونای مردم با تفنگ ساچمه‌ای هم اتفاق افتاده دلیل نمیشه اینجوری فکر کنیم درباره شون! فقط اون قضیه اقتدار داریم و امنیت داریم کنسله... اینا حتی نمیتونن سه ماه امنیت مدارس رو تو قلب پایتخت مذهبیشون و وسط مملکت حفظ کنن! باشه اصلأ فرض کنیم کار دشمنان ج.ا ست. پس دشمن توی خاک ایران چنین لجستیک قدرتمند و گسترده ای داره، به راحتی گاز شیمیایی میزنه توی شهرها، به راحتی نیروی میدانی جا به جا میکنه و... وقتی میگی کار دشمنه. یعنی داری اعتراف میکنی که ج.ا انقدر ضعیفه که 3 ماه دشمن اینجوری داره توی کشور جولان میده. یعنی امنیت داریم کشک. وقتی میگی کار دشمنه و 3 ماه ج.ا نتونسته این دشمن رو شناسایی کنه یعنی دشمن توی این مملکت قدرت داره فردا وسط میدون انقلاب و میدون ولیعصر و... گاز اعصاب بزنه. یعنی دشمن این قدرت رو داره فردا توی نماز جمعه تهران هم میتونه گاز شیمیایی منتشر کنه. وقتی میگی چنین حمله سریالی ای توی روز روشن توسط دشمن اتفاق افتاده یعنی داری اعتراف میکنی این که هنوز زنده ایم برای اینه که دشمن نخواسته بکشدمون. وگرنه ج.ا قدرت مقابله با دشمن رو نداره. +عیویضیش ایمینیت دیریم:|
  11. Aftaabgardaan

    غازه...غاز!

    ضرغامی گفته سیم کارت و اینترنت آزاد برای گردشگران پیشنهاد من بود، چون برای رونق گردشگری لازمه. بله که لازمه.. اصلا روایت داریم مرغ همسایه غازه! ما مرغ‌ها که تو لونه‌ی خودمونیم اما، مرغ نیستیم.. که پشه‌ایم! شما هم با پیف پاف میتونین و میکشین. +هشتگ فروم ما توییتر ما. ++ قبل از سیم کارت ویژه‌ی طراحی شده، یکی اون کارت ملی‌ها رو بیاره من کارت ملی دایی رو پیدا کنم بنده خدا بی ملیت مونده. +++چیز جدیدی نیست این جریان غاز البته. از همون وقتی که بچه‌های خودمون رو زدین دیدیم که غازه...
  12. من دانشگاه هم ریاضی خوندم تازه بعدش از زیست خوشم اومدش ک در آینده می‌خوام بخونم حتماً
  13. آقا لایکی تا همین جاشم خفن نوشتی
  14. واسه بالا دیپلمه مرسییی
  15. اگه انسانی بودین ک خیلی هم عالی نوشتین بی نظیرمن ریاضی خوندم
  16. Aftaabgardaan

    عشقم ریاضی

    تابع عشق تورا دامنه اش پیدا نیست یك به یك هست ولی بهر دلم پوشا نیست می هراسم كه چو معكوس نمایم آنرا آشكاراشود آن رابطه كه پیدا نیست راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیك عشق پاكت به كجا میل نماید جا نیست گر تو خواهی كه در آغوش تو من جا گیرم تابع ، فرد خودت زوج نما پروا نیست منحنی دلت از راس شكسته است چه باك كه مماس دل من هست ولی آنجا نیست رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست هر چه من روی نمودار رخت گردیدم باز یك نقطه بحرانی آن پیدا نیست من بیچاره اسیر خم گیسوی توام این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست چون سعادت سر و كارش به توابع افتاد بیكران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست #علی سعادت فر
  17. Aftaabgardaan

    معنای ریاضی

    رياضي يعني تدبير در آفرينش و بنا نهادن آن به وسيله اعداد و اعداد يعني شمارش تعداد اجزاي طبيعت تا بينهايت و بينهايت يعني از اول تا آخر و از اول تا آخر يعني رسيدن به خدا، و رسيدن به خدا يعني، عشق و در مجموع، رياضي مقدمه اي براي رسيدن به خالق هستي. گاليله مي گويد: اصول رياضيات الفباي زباني است كه، خداوند جهان را با آن نوشته است و بدون كمك آنها درك يك كلمه هم غيرممكن است و انسان بيهوده در راهروهاي تاريك و پر پيچ و خم سرگردان است. به نظر من هم، خداوند يك رياضي دان است، رياضيداني كه برخلاف ما، هر مسئله اي را به آساني مي تواند حل كند و مانند ما انسانها نياز ندارد از فرمولهاي پيچيده استفاده كند، اصلا پايه گزار رياضي، خداي خالق است و رياضي واسطه اي است تا بتوانيم به قدرت خالق خود پي ببريم، و بدانيم اين جهان بر پايه ارقام و اعداد رياضي بنا شده است. خداوند در قرآن مي فرمايد: ما موجودات را جفت جفت آفريديم، كه همين كلمه جفت يك مفهوم رياضي را بيان مي كند (زوج مرتب) پس بنيان گزار رياضي خود خداوند است. كپلر ستاره شناس بزرگ مي گويد: «خداوند جهان را به زبان اعداد خلق كرده است» اين به معني آن است كه هرچه كه خداوند آفريده است به زبان رياضي قابل توضيح و تفسير است، مثل كره زمين كه گرد است. رياضي يعني رسيدن به خدا (از طريق حل معادلاتي چون اصم، گويا، گنگ، راديكالي، و...) يافتن علت و علل پيدايش جهان و اثبات آن، يافتن اينكه قلب تنها جايگاه اوست. رياضي يعني عشق به يك، به واحد، به احد، به خداي يكتا و رسيدن به او از طريق ريشه يابي و تعيين علامت و... يعني امر به مثبت بودن (قابل قبول)، يعني نهي از منفي بودن (غيرقابل قبول). رياضي يعني رهايي ذهن از هوي و هوس اين تن خاكي و به پرواز درآوردن ذهن در بيكران نعمات او، سخنان او، آيه هاي زندگي بخش او،... و در نهايت رسيدن به خود او. يعني، صعودي بودن در تابع درجه دوم زندگي. رياضي يعني: رمز عدد هفت (واقعاً اين رمز چيست؟) خداوند جهان را در هفت روز آفريد، آسمان هفت طبقه دارد، گناهان اصلي هفت تا است، جهنم هفت طبقه دارد، طواف دور كعبه هفت بار است، هفت عضو بدن هنگام نماز بايد روي زمين قرار بگيرد. فرعون در خواب هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر را ديد و حضرت يوسف گفت: هفت سال فراواني هفت سال خشكسالي مي شود. رياضي يعني رمز عدد 13 (جمع حروف ابجد* تعداد كلمات* تعداد آيات) در هر صفحه عددي است بخش پذير بر 13 كه اين روند در تمام صفحات اين كتاب آسماني تكرار شده است و اين نشانه اي است بر اين موضوع، كه خداوند رياضي داني دقيق و ماهر است. وقتي با دقت بيشتري به جهان پيرامون بنگريم حقايقي برايمان آشكار مي شود و حس غريبي به ما مي گويد: در تمام پديده هاي هستي، وجودي غيرقابل انكار از رياضي وجود دارد. رياضي يعني همه چيز، باور نمي كني؟ فقط كافي است كه به اطرافت نگاه كني، آن وقت متوجه مي شوي كه رياضي در ذره ذره وجودت هست، سلول هاي بدن ما خيلي كوچك هستند و درون آنها اندامكهاي مختلف، و كوچكتر كه كار همه آنها از يك قانون رياضي پيروي مي كند. وقتي مي خواهيم وسيله اي را درست كنيم از نسبت ها و عددهاي رياضي استفاده مي كنيم كه همه داراي اشكال هندسي هستند، حتي موقع غذا درست كردن از عددها و نسبت هاي رياضي بهره مي گيريم. در مجموع زندگي- قوانين رياضي كه انسانها خواسته يا ناخواسته از آن استفاده مي كنند ولي بيشتر مردم فكر مي كنند رياضي يعني: يك معادله سه مجهولي كه براي حل كردنش بايد مهارت خاصي داشته باشند، اما بيشتر آن ها نمي دانند كه در زندگي هايشان چقدر از اين نوع معادلات و حتي سخت تر از آن ها را حل كرده اند، پس اگر دقت كنيم و اندكي هم فكر، متوجه مي شويم كه زندگي را نمي توان از رياضي جدا كرد، پس دعا كنيم كه: خدايا حد محبت به خودت را در وجودمان به سوي بي نهايت ميل بده. خدايا كارهاي نيكمان را ضرب كن، اعمال زشتمان را كم كن و محبت به ديگرانمان را تقسيم كن. خدايا نمودار زندگيمان را هميشه تابع درجه سه اي قرار بده كه همواره صعودي باشد. و خدايا مرگمان را همچون جمع دو عدد يك، آسان گردان من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد. من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم. من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد. پ ن: یکی از فیلمایی که امسال دیدمش و دوسش داشتم و پیشنهاد میکنم حتماً ببیند: فیلم The man who knew infinity 2016
  18. خیلی دوست داشتم متنتون رو لایک عالی بود منم اضافه کنم: اگر از غمهایت روزی صد بار مشتق بگیری از اضطرابهایت ریشه nام بگیری واز ترسهایت بی نهایت حد بگیری آنگاه خواهی دید که مجموع غمهایت به صفر میل میکند و lim امید در قلبت بی نهایت میشود اگر نتوانستی بر مصائب چیره شوی میتوانی به تعداد دلخواه از هوپیتال استفاده کنی اگر از آنها حد گرفتی و حد آن مبهم شد با استفاده از هم ارزی می توان آنرا رفهع ابهام کنی اگر در اندیشه ات نسبت به مسئله کاملی مزاحم احساس کردی اندیشه ات را به جز صحیح ببر تا ناخالصی های ذهنت را ببرد وذهنی بدون تشویش به تو تحویل دهد. اندیشه ات را میان شادی ها قرار بده تا بنا به قضیه ی فشار(فشردگی)، روح تو نیز به شادی مطلق برسد اگر در جزئی از زندگی ات ناپیوستگی احساس کردی می توان آنرا به نا پیوستگی رفع شدنی برطرف کنی پس برای مشاهده موفقیت هایت میتوان مجموع شادیهایت را با استفاده از انتگرال محاسبه کنی میتوان از شادی وامید زندگی دنبالهای بسازی که حد آن همگرا به زندگی روشنی باشد واگر در این طریق به راستی ایمانت شک کردی نا درستی ان شک ها را با برهان خلف نقص کن عوامل منفی شخصیت را به زیر قدر مطلق ببر بگذار تا به تو شخصیت مثبت دهد از روحت انتگرال بگیر بگذار روح تو مانند مجموعه ای باشد که بالاترین کران آن خدا باشد
  19. سهراب عزیزم میگن: زندگی مجذور آینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما زندگی هندسه ساده و یکسان نفس هاست...
  20. Aftaabgardaan

    ........ که افتخار ندارد!

    جای خالی رو با یک فعل مناسب پر کنید. از یه شرکت بزرگ از شهر گوانگ ژو( اصفهون) یه هیات تجاری به سرکردگی بانو سوسانوشون اومدن شرکت داداش برای بازدید از قدرت‌ و مهارت و نفرات و تجهیزات و غیره، که بهشون کار بدن. یعنی اونا بشن کارفرما، اینا بشن پیمانکار. گویا رئیس شرکت شون در جلسه معارفه هی گفته : حاج آقا بزرگ (موسس شرکت و پدر خودش) یک انسان فرهیخته و nقلابی بوده و با شهید رجایی و باهنر عکس سلفی داره و از اینجور چیزها ... هی گفته هی گفته هی گفته... یهو یکی از اون اصفهونی های تیکه انداز، جواب میده« همچین هم افتخاری نیست این N قلابی بودن پدرتون، با این گندایی که بالا آوردن اینا...» و ضایع شدن مدیر رو تصور کنید والا... تپه فتح نشده باقی نزاشتن در هیچ عرصه ای... دیگه لااقل از تناول بعضی چیزها خودداری کنید بیش رفا.
  21. Aftaabgardaan

    پسر ایران

    "ایرانیان یوزپلنگ را اهلی می‌کنند و با او حرف می‌زنند! يوزپلنگ تربيت شده به انسان صدمه نمى‌زند. سواركار يكى از اين جانوران را كه چشمش را با باريكه‌اى از پارچه بسته و زنجير بر گردنش زده بر ترك اسب خود مى‌نشاند و بر سر راه جانورى كه قصد شكار كردنش را دارد به انتظار مى‌ايستد و وقتى دريافت كه نزديك رسيده است چشم و زنجير يوز را مى‌گشايد. سرش را به سوى شكار برمى‌گرداند و به طرفش مى‌جهاند. يوز همين كه حيوانى را كه بايد به او حمله برد ديد مى‌غرّد و به سويش مى‌جهد و او را از پاى درمى‌آورد امّا اگر در مبارزه كارى از پيش نبرد پيش صاحبش بازمى‌گردد. آن وقت صاحبش به به منظور دلدارى، يوزِ شرمسار را مى‌نوازد و مى‌گويد گناه از يوز نيست، شكار درست به او نشان داده نشده است. مى‌گويند جانور مفهوم اين پوزشگرى و نوازش را در مى‌يابد و اظهار رضامندى مى‌نمايد." سفرنامه شاردن، جلد دوم، صفحه 756 . . پ.ن: اون چوپانی که دو تا توله یوز رو از محیط زیست طبیعیشون برداشت برد تحویل محیط بانی داد رو زنده می خوام. پ.ن: یوز اگر مرد چه باک! پفیوزها هستند!
  22. Aftaabgardaan

    وضعیت ما اینه؛گاز

    گمانه زنی های اولیه درباره ماجرای مسمومیت بچه ها توی مدارس. احتمال استفاده از گاز "تابون" رو میده. "بوی میوه، اثر ماندگار، و پاسخ مثبت به درمان با آتروپین و عوارض بیمارها که تهوع، سردرد، سرگیجه، رعشه، تعرق شدید و فلج موضعی" بوده از نشونه هاییه که بر اساس این گمانه زنی شده. که خب اگه گمانه زنی درست از آب دربیاد وای بر ما! اگر گمانه زنی ها درست باشه، از دوز بالایی استفاده نشده چون تابون در غلظت های بالا می تونه کشنده هم باشه. تابون گاز اعصابه، فقط دست نیروهای نظامی وجود داره و تولید این مواد در انحصار دولت هاست. خیلی بعیده کسی بتونه بسازه، آزمایشگاه بسیار مجهزی لازم داره. پس این ماده از صنایع نظامی داره خارج میشه و غلطت و حجمش خیلی دقیق برای هدف خاصی تنظیم شده. قسمت ترسناکش اینه که خودشون قبول کردن عامل مسمومیت، افرادین که مخالف آموزش زنان هستن. این که قبول کردن آدم رو نگران میکنه که نکنه قضیه یه چیز بدتر بوده! بعدن گندش درمیاد!
  23. Aftaabgardaan

    عشق دوم مهم‌تر از عشق اوله...

    عشق یکیه اول و دوم نداره، هر احساسی رو با عشق اشتباه نگیریم! کسی ک عاشق واقعی باشه همون اولین عشق میشه تنها عشقش و تا آخرین نفساش توی قلبشه حتی اگه نداشته باشدش؛این نظر منه..
  24. Aftaabgardaan

    می خوابیم بیدار میشیم

    لپتاپم رو با دلار بیست بیست و پنج تومنی، گرفتم یه چیزی دور و بر سی و خرده‌ای. بعد چون معذب بودم از اینکه پولش رو خودم ندادم و نسبت به لپتاپ قبلی که گرفته بودیمش پنج تومن کلا! بنظرم مبلغ قابل توجهی میومد، روزای اول این شکلی بودم که دختر! از این به بعد لپتاپ رو میذاری روی تخت! خودت روی زمین میخوابی! هر لحظه که نشستم پای لپتاپ و اخبار گرونی و افزایش قیمت ارز رو میشنوم و میشنوم که به ساعت قبل هم تغییر کرده و نگاهم میوفته به لپتاپ، میبینم مثلا لپتاپ با این دلار میشه انقدر، دلم میخواد برم یه تخت جدا برای لپتاپ بگیرم که زبونم لال روی تخت من اذیت نشه قولنج نشه راحت استراحت کنه. حمید سلیمی توی اون یادداشتش که میگفت من شاکی‌م اقای قاضی شاکی! هی میگی هیس یواش داد نزن! آره توی اون یادداشت یه جاییش میگفت میخوابم بیدار میشم فقیر‌تر میشم. منم همینطور عزیزم. منم همینطور. ما هم همینطور عزیزم. ما هم همینطور. +اصن نتونستم جلوی این غر رو بگیرم! و متاسفم از اینکه اوضاع.. و همه‌ش ذهنم داره میچرخه دور و بر هزینه‌ی درمان، و تعطیلی اجباری بعد از نوروز. و راننده تاکسیِ زرد درونم، مدام تحلیل هایی میکنه که به درد عمه‌م میخوره و قابل به اشتراک گذاشتن نیست.
×
×
  • اضافه کردن...