رفتن به مطلب

Aftaabgardaan

کاربر فعال
  • تعداد ارسال ها

    265
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Aftaabgardaan

  1. یک فریم از کاری که ج.ا فقط در یک و نیم سال اخیر با بازنشستگان کرده! کسی در شهریور 1400 بازنشسته شده. سکه در اون مقطع 11 میلیون و پاداش پایان خدمت این بازنشسته معادل حدود 27 سکه بوده. بهمن 1400،نیمی از پاداش سنواتی رو بهش دادند. سکه در این چند ماه به 12/5 میلیون رسیده و با نیمی از پاداش پرداخت شده حدود 12 سکه میشد باهاش خرید. (1.5 سکه اینجا دزدیده شده ازش.) اسفند 1401، نصف دیگه پاداش رو ریختند. در حال حاضر سکه 30 میلیون تومنه و 5 عدد سکه میشه باهاش خرید! (8.5 سکه در اینجا دزدیده شد.) ج.ا به همین راحتی پول 10 تا سکه رو از جیب یک بازنشسته دزدیده. با توجه به اینکه به محض بازنشستگی، پاداش به فرئ تعلق میگیره و مال اون محسوب میشه این مسئله مصداق بارز خیانت در امانت و اتلاف مال محسوب میشه که از طرف دولت ج.ا در حق بازنشسته ها انجام شده.
  2. Aftaabgardaan

    اوکراین

    روزهای اولی که پوتین حمله کرده بود اوکراین، عرزشی ها نمی دونستن چطوری خوشحالی کنن. فکر میکردن اربابشون یک هفته ای کیف پایتخت اوکراین رو میگیره و میشه قدرت برتر دنیا و اینا چون در جناح روسیه هستند قدرت میگیرند دیگه تحریم های آمریکا بی اثر میشه و خلاصه کلی رویابافی. حالا روسیه توی باتلاق گیر کرده و نیروی نظامی اش داره مستهلک میشه، بحران گاز مدیریت شده و روسیه هم به جمع تحریمی ها پیوست و سهم اینا رو توی بازار قاچاق نفت هم گرفت و رقیبشون در بازار سیاه انرژی شده و ج.ا مجبوره نفتش رو خیلی ارزونتر بفروشه. روسیه نه فقط میدون جنگ، بلکه خیلی جمعیت جوونش رو هم از دست داد. بحران شدید جمعیت دارن. پوتین به هدف اصلیش اضافه کردن چند میلیون روس زبان از خاک اوکراین به روسیه بود نرسید. الان علاوه بر ۱۲۰ هزار کشته، صدها هزار زخمی، حداقل یک میلیون مرد جوان هم از کشور فرار کردن. آینده جالبی در انتظار روسیه نیست. به خاطر همین جنگ ج.ا دوبار زد زیر میز مذاکرات برجامی که ارباب قدرت میگیره قشنگ قوی میریم امتیاز میگیرم! اوکراین فتح نشد، زمستان سرد تموم شد، برجام بی فرجام موند، ارزش ریال بیشتر از 40 درصد سقوط کرد. عرزشی هایی که یک سال پیش همین موقع داشتن رجز میخوندن که بی برجام میشم قدرت اول منطقه! الان دارن برای گوشت 500 تومنی ماله میکشن که چرا از شهروند و اتکا گوشت میگیرد؟ برید لرستان گوسفند زنده بخرید گوشتش کیلویی کمتر از دویست تومن میشه.
  3. به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مُخالِف همه گُم کننده رَهْ را چو سِتیزه شُد قَلاووز تو مگو همه بِجَنگند و زِ صُلْح من چه آید؟ تو یکی نه‌‌یی هزاری تو چراغِ خود بَراَفْروز که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزارْ قامَتِ کوز [مولانا] یک/ یکی از چیزهایی که ماه‌هایی که گذشت یادم آورد و بنظرم مساله‌ی قابل توجهی هم هست، برای ماه‌های پیش رو همینه.. همین "تو یکی نه‌ای هزاری!" یکی نه‌ای هزاری.. هزاری.‌. هزاری.. چقدر درخشانه..چقدر دوست داشتنیه.. چقدر از دل اومده و به دل میشینه.. دلم میخواد روی در و دیوار بنویسمش، پشت کامیون نداشتم بنویسمش.. همش بنویسمش و برای آدم‌ها ازش بگم.. دو/ تندیس بهترین حرفی که توی بیست و یک سالگی شنیدم رو میدم به پدربزرگ، بابت اینکه گفت: از درخت خرمالو، خرمالو برمیداری نه پرتقال! سه/ پس تا اینجا شد اگه پرتقال میخوای باید درخت پرتقال باشی نه خرمالو یا هرچیز دیگه و اگه هم فکر میکنی یه درخت پرتقال وسط بیابون جواب نیست، نگاه کن.. نگاه کن همون یکی هم چقدر ارزشمنده و یکی نیست و هزاره.. چهار/ احمقانه نمیشه اونوقت؟ وسط یه مشت کاکتوس با خارهای زهری، آدم پرتقال باشه چون پرتقال می‌خواد؟! آره خب احمقانه‌ست!:) نمیدونم آدم باید چطور پرتقالی باشه که دور از جان خر حساب نشه! امیدوارم به مرور دستمون بیاد.. اما یه نکته‌ای که وجود داره اینه که اولش شاید تنها پرتقال بیابون باشی، اما رفته رفته میبینی فردیتی که پیدا شده و آروم و قرار گرفته، کم کم بیابون رو باغ عجیب غریبی میکنه.. یه جا درخت گیلاس میبینی، یه جا نخل‌های خرما.. کاکتوس هم هست.. اما زهرش رو غلاف کرده و اگه نکرده هم، پادزهرش هست.. آسیب جدی‌ای از اون تو درخت سبز رو تهدید نمیکنه.. پنج/ زیادی آرمان‌شهر نیست این بیابونی که ازش حرف میزنم؟ چرا. شکوفا شدن تفاوت‌ها کنار هم، وقتی سر یه جای پارک مردم توی خیابون دست به یقه میشن، رویایی بنظر میرسه. اما آرزو که‌ میتونم کنم؟ تمرین درخت بودن وسط بیابون که میتونم کنم؟ حواسم رو میتونم بدم به اینکه ببینم کجا‌ها چطور باید بود تا خر حساب نشد! پس آرزو میکنم. و احتمالا تمرین درخت بودن. فکر میکنم بهتره این رو اضافه کنم که این به معنی مهر و چشم پوشی در مقابل جنayat و اینا نیست..شایدم بهتر بود این بدیهیات رو اضافه نمیکردم.
  4. -یک روز معمولی در ایران تحت اشغال ج.ا: " صبح رو با خبر این که یه دختر بچه به خاطر حجاب کتک خورده شروع میکنیم!" بدترین بخش این نیست که اون بچه کتک خورده. حتی میشه فرض کرد که اون بچه نه از طرف یک مدافع حجاب که برای خراب کردن مدافعین حجاب کتک خورده. میتونه کل خبر فیک باشه، میتونه ... (من عادت دارم مسائل رو از همه زوایا نگاه کنم) بدترین بخش اینه که کتک خوردن یه دختر بچه از یه عرزشی مدافع حجاب برامون غیرباور نیست. این کاریه که ج.ا با مردم کرده. - بعد مسموم کردن دخترا تو مدارس، بیانیه دادن تهدید کردن که باید مدارس جمع بشه شما از قشر مذهبی در مخالفت با اینجور حرکات صدای اعتراضی شنیدید؟ تجمعی دیدید؟ کسی کفن پوشید؟ کسی اومد اعتراض کرد که نه این اسلام واقعی نیست اینا میخوان اسلام رو بد نشون بدن یا چی؟ -چه کردند این قوم با دین خدا؟ چه کردند با اسلام؟ چه کردن با مسلمانی؟ چه کردن با ایمان مردم! خشم و نفرتی که این قوم در دل مردم کاشت خودشون رو نابود خواهد کرد. اگر ایمانی دارید به خاطر همون ایمان باید مخالف ج.ا باشید. ج.ا فقط دشمن مردم نیست، دشمن اسلام هم هست.
  5. Aftaabgardaan

    بودن در زمان و مکان غلط

    دوست داشتم در عصر نامه‌های مهر و موم شده با پارافین بودم. اون وقت، توی یک برگه‌ی کاهی با قلمی به رنگ سیاه مینوشتم "حرفها و ماجراهایت در آخرین نامه، قلبم رو ملول و ملال کرد. دوست ندارم آسیب ببینی و صبر و تحمل تو فقط و فقط باعث بیشتر آسیب دیدنت میشه. پس عزیزِ دورم، اگه خودت هم به این باور رسیدی که‌ تحمل تو، باعث نمیشه اوضاع بهتر بشه.. تعلل نکن و پیش من بیا. توی خونه‌ی ما یه اتاق مهمان هست که مدت‌ها خالیه. ما میتونیم تا هر وقت که تو بهتر شدی و خواستی تصمیم‌های بعدی رو بگیری میزبانت باشیم و دلمون هم برای تو بیشتر از همیشه تنگه. زیاده به قربانت، از طرف من" بعد هم امضاش میکردم و تا میزدمش و توی پاکت میذاشتمش. پارافین خاکستری مایل به آبی رو آب میکردم میریختم روش و مهرش میکردم و میسپردم به آقای پستچی. با اون سيستم کند و فاصله‌ها، حدود سه هفته بعد نامه‌ی من به تو میرسید. سه هفته‌ی سختی رو گذرونده بودی و تو گویی انگار معطل یه تلنگر باشی، نامه‌ی من به دستت میرسه. تلخ کامی و شب که میشه و با خودت و خودت تنها میشی، شاید بالاخره دل میکندی.. و یه دل میشدی و میومدی پیش من. بالاخره متوجه میشدی که تحمل همیشه جواب نیست.. و بعد از تحمل‌ کردن‌های بسیار، نه تنها قدر تحملت دانسته نمیشه و احوال بهتر نمیشه، که یهو به خودت میای و میبینی که خودت رو از دست دادی.. خدا رو چه دیدی.. شاید اگه توی عصر نامه‌ها بودیم اینطور میشد.. نه که من توی عصر تکنولوژی در لحظه smsت رو بگیرم و باهات تماس بگیرم و بعد تو فردا فراموش کنی و به تحمل کردن ادامه بدی.. هوف.
  6. Aftaabgardaan

    30 درصد 3 ماه

    فرض کنید که اول آذر شما 100 هزار تومن پول نقد گذاشتید تو کمد خونتون. واقعیت اینه که ج.ا در طی سه ماه گذشته سی هزار تومن از اون پول رو ازتون گرفته و الان 70 هزار تومن توی کمدتون دارید. ج.ا در بهترین حالت سی درصد دارایی نقدی و درآمد مردمش رو توی سه ماه ازشون دزدیده. به همین راحتی 30 درصد قدرت خرید مردم توی 3 ماه ازشون گرفته شده (خیلی بیشتره آ، در بهترین حالت 30 درصد) و بامزه می دونید چیه؟ تورم سهم بندی و توزیع ثروت رو تغییر میده. در همین حال که ما داریم بابت دلار و گرونی استرس میکشیم و فکر میکنیم همون غذایی که امروز میخوریم رو میتونم ماه بعد هم بخوریم یا نه! نسل مولتی میلیاردرهای آینده ایران دارن متولد میشن. همین امروز بانک مرکزی دلار صادرکنندگان را 44000 تومن خریده این یعنی این نرخ کف نرخ ارز مورد قبول دولت! به چه زبونی بگن مثل خر تو گل گیر کردن و حاضر به دلار 50 هزار تومنی و شاید بیشتر میشن که هزینه های پایان سال دولت رو بدن؟ گرونی فعلی گوشت؛ نوک کوه یخی هست که ماه ها پیش به دلیل کم بود نهاده دامی در حال ایجاد بود و همه اقتصاددان ها هشدارش رو دادن. همون موقع که جوجه های یک روزه معدوم می شدن و گاو شیری به سلاخ خونه می رفت. تازه الان در وسط بحران هستیم و قیمت فعلی، نسبت به آینده بسیار ارزونه. بهتره عادت کنید به قیمه و آبگوشت بدون گوشت.
  7. Aftaabgardaan

    واحد درصد

    یه کم با مفاهیم اقتصادی آشنا بشیم؛ واحد درصد Percentage Point (PP) درصد percent این تا با وجود این که به نظر شبیه هستن یه فرق خیلی مهم با هم دارن. درصد واحد اندازه گیری یک سری موارده، مثل تورم، نرخ بهره، نرخ بیکاری، تغییرات قیمتی و... واحد درصد چیه؟ تعریف اقتصادیش میشه این "واحد درصد (PP) واحدی برای سنجش تفاوت عددی (حسابی) درصدهای محاسبه شده بوده و «درصد» مبین نسبت است نه تفاوت." یعنی افزایش و کاهش مواردی که مبنای اندازه گیریشون درصده رو با واحد درصد محاسبه میکنن. برای مثال تورم 40 درصد رو در نظر بگیرم. وقتی تورم به 50 درصد میرسه. میگن تورم 10 واحد درصد افزایش یافت. در حالی که فاصله 40 درصد تا 50 درصد، 25 درصه. یعنی تورم 25 درصد افزایش پیدا کرده. حالا چرا اینو میگم. برای این که حواستون به این تفاوت باشه. وقتی میگن تورم 2 "واحد درصد" افزایش پیدا کرده. معنیش این نیست که تورم 2 "درصد" افزایش داشته. 2 واحد درصد یه وقتایی میشه 10 درصد افزایش.
  8. Aftaabgardaan

    حکایت زندگی

    بابا نشسته روی مبل خردلی و قیمت‌ها رو بلند بلند میخونه. دلار انقدر. دنا پلاس توربو انقدر. یورو انقدر. پژو پارس انقدر. سکه انقدر. کوییک دنده اتومات انقدر. واقعا استرس دارم. واقعا اضطراب دارم. واقعا نگرانم از سخت‌تر شدن زندگی، یا حتی سخت‌تر شدن مهاجرت. و احساس میکنم جوری به خاک رفتیم، که حالا حالاها برنمیگردیم. و این خیلی بده. افتضاحه.. شرط بستیم روی دلار شصت تومنی تا قبل از عید. کشتی به سرعت توی آب پایین کشیده میشه. کاش کاش کاش، کاش فقط همین موضوع بود، میگفتیم اوکی اقتصاد ژرواژر شده و اینطوری شده اما هوا هست، فرهنگ هست، شان اجتماعی هست، کابینه‌ای با تدبیر هست، برنامه‌ریزی برای جمع کردن این پارگی(!) و بساط هم هست و بالاخره اینم درست میشه. ولی خب هیچکدوم نیست. و سوال بزرگ این روزهام، این وضعیت و این لنگیدن در همه‌ی زمینه‌ها، قراره چطور باشه؟ باعث شه آدما بیشتر به زندگیشون بچسبن تا همین چیزهایی هم که دارن رو از دست ندن، یا از زندگیشون برای زندگی بگذرن..؟ ندانم. فقط میدونم که‌ نسلی میمیره و نسلی دیگر برمی‌خیزد آری: «نسلی می‌میرد و نسلی دیگر برمی‌خیزد؛ اما زمین برای همیشه جاودان می‌ماند... خورشید همچنان می‌دمد و غروب می‌کند.»
  9. ق. ن: به اشتباه رژیم شاه رو به خاطر یک سری تغییرات فرهنگی که داشت یک رژیم غیرمذهبی میدونن، در حالی که پهلوی دوم نه تنها مذهبی بود، حتی به خرافات مذهبی مثل داشتم از اسب می افتادم حضرت عباس منو گرفت گذاشت زمین، حصبه گرفته بودم داشتم میمردم، امام زمان اومد دست رو سرم گذاشت شفا گرفتم و... هم اعتقاد داشته! و یکی از اصلی ترین دلایل بیرون اومدن آیت الله از دروازه تمدن شاه سرمایه گذاری مالی و سیاسی پهلوی دوم روی مذهب برای مقابله با نفوذ کمونیسم و چپ ها بود. این رو بذاریم در کنار نداشتن تجربه مشارکت سیاسی مردم بخاطر بسته بودن فضا، تنها مامنی که مردم در مقابل مدرنیته ای که نمی فهمن دارن، مذهب و آیت الله هه. اگر این بسته بودن فضای سیاسی نبود، شاید نارضایتی عمومی از رژیم شاه میتوانست به مشروطه دوم ختم بشه، مشروطه ای که شاه سلطنت کند و مجلس حکومت. چیزی که جبهه ملی دنبالش بود، که شاه سلطنت کنه ولی حکومت نکنه. در این مورد بسته بودن فضا خیلی میشه صحبت کرد، دوران زمامداری پهلوی دوم همزمان بود با جنگ سرد و 2500 کیلومتر هم مرزی با شوروی، حتی تو فنلاند که الان جزو بهترین دموکراسی های جهانه تو دوران جنگ سرد یه دیکتاتور به نام اورهو ککونن حکومت میکرد! بر خلاف ادعای چپ ها انقلاب 57 به سرقت نرفت. بلکه اون انقلاب ارتجاعی قیام علیه مدرنیته بود. انقلابیون 57 دنبال آزادی نبودن، از قضا دردشون این بود که ایران در سال 57 از نظرشون زیادی آزاد بود، اسلامگرایان بهش میگفتن "فساد" و چپ ها می گفتن "غربزدگی" حالا چرا چپ ها فکر میکنن انقلاب به سرقت رفته؟ چپ ها چون پایگاه اجتماعی کمی داشتن، تصور می کردند می تونن از قدرت آیت الله استفاده کنن و بعد بذارنش کنار، که خب بیلاخ نصیبشون شد برای همین فکر میکنن انقلاب رو از چنگشون درآوردن. حالا از چه شد اینطور شد بگذریم! این که بعد از سلسله پهلوی به سلسله آخوندی رسیدیم! تاج شاهی با عمامه عوض شد. (در تاریخ دو تا خ رو به عنوان پادشاه یاد خواهند کرد، حالا هر چی به خودشون بگن. کریم خان زند هم اسم خودش رو گذاشت وکیل الرعیا، ولی جز پادشاه ها دسته بندی میشه) تنها شانسی بود که ایران در انقلاب 57 آورد. به دو علت، اول این که تجربه کشورهایی که چپ هاتوش به قدرت رسیدن نشون می ده، چپ ها بسیار دیوانه تر از مذهبی ها هستند، بیشتر خون میریختن، دیکتاتوری شدیدتری حاکم میکردن و بعد از پایان جنگ سرد فضای به شدت بسته تری در ایران به وجود می اومد. دوم این که مردم این کشور حکومت اسلامی رو تجربه کردن. این خیلی مهمه که مردم با حکومت اسلامی آشنا شدن و فهمیدن وقتی نظام اسلام به کشورشون حاکم باشه چه بلایی سرش میاد. هر رژیم دیگه ای بعد از 57 روی کار اومده بود، بعد از سرنگونیش مردم تازه میپریدن بغل آخوند. کاری که 44 سال حکومت آخوندی کرد رو 440 سال کار فرهنگی نمیتونست انجام بده. مردم این کشور حکومت اخوندی رو تجربه کردن، میدونن چیه. در تاریخ هم این دوران ثبت میشه، هر وقت ملت دلشون برای بغل آخوند تنگ بشه، ارجاع داده میشه به این 4 دهه که ببینن بغل آخوند چه خبر بود. نقل قول: "در این مقاله سعی میشود علل انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن روحانیت شیعه را بر اساس نظریه ها و تئوری های علوم سیاسی توضیح دهیم از عمده ترین مفاهیمی که در این نوشتار از آنها استفاده شده میتوان به نظریه سیستمها ، دولت ورا طبقاتی یا بناپارتی ، نظریه توسعه ناموزون و توتالیتاریسم واکنشی انقلابی اما ارتجاعی علیه مدرنیته اشاره کرد انقلاب اسلامی از بهت امیز ترین تحولات نیمه دوم قرن بیستم بود، در جایی اتفاق افتاد که نه اندیشمندان نه سازمانهای اطلاعاتی توقعش را نداشتند زیرا رژیم مستقر در ظاهر از پر قدرت ترین نظامهای سیاسی نو ظهور جهان در همه ابعاد سیاسی اقتصادی و نظامی بود و بنظر اینده درخشانی در پیش داشت. نخستین خطای تحلیل در همینجا رخ میدهد نظامهای سیاسی به منزله ی یک سیستم یعنی مجموعه ای منظم از اعضا که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند، با جهان خارج مرز مشخص دارند دارای ورودی و خروجی و بازخوردند که از محیط حمایت هایی را دریافت و تصمیماتی را صادر میکنند تلقی میشوند . سیستمها نه در قوت و ضعف بلکه در تناقض کارکردی دچار واماندگی و فروپاشی میشوند لذا یک سیستم ضعیف نظیر قاجاریه به علت فقدان تناقض در سیاستها حمایت ها و کارکردها می تواند بیش از یک سیستم قوی نظیر پهلوی ها با تناقضات کارکردی عمده دوام بیاورد نه تنها پهلوی ها بلکه نگاهی به سقوط سایر سیستم های سیاسی پر قدرت نظیر اتحاد شوروی و المان نازی هم نشان میدهد هماهنگی اجزا کارکردها و سیاستها و اهداف مهمتر از میزان قدرت خروجی از یک سیستم سیاسی است. بر این مبنا شاه با اتخاذ دو سیاست کلان متناقض توسعه و مدرنیته ی شتابان و سرکوب با اسلامگرایی ابزاری تناقضی کارکردی میان سنت و مدرنیته را رقم زد که اصطلاحا انرا تئوری توسعه ناموزون می نامیم، تناقضی که نهایتا با پیروزی روحانیت شیعه در قالب انقلاب ۵۷ به سود سنت گرایی حل و فصل شد. تئوری توسعه ناموزون از جمله نظریات مشهور ساموئل هانتینگتون در کتاب مشهورش سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونیست. بر این اساس واحدهای ملی در رقابت سیاسی اقتصادی و نظامی با یکدیگر نیازمند تغییر و توسعه و نوسازی اند تا با نهادهایی کارامدتر در رقابت با یکدیگر پیروز شوند نظامهای سیاسی که در بزنگاههای مهم ضرورت این توسعه و نوسازی را درک نکنند متعاقبا یا در جنگ خارجی و یا در اداره داخلی تبدیل به دولتهای درمانده شده و مضمحل خواهند شد. از سوی دیگر توسعه اقتصادی و نوسازی اجتماعی منجر به ظهور طبقه متوسط و انسان مدرن فردگرایی میشود که دارای تثلیث عقل، اراده و ازادی است و این تثلیث حاصل از اموزش، موفقیت های اقتصادی و مشروعیت تصمیمات شخصی و فردی او را به فعالیت و مشارکت سیاسی سوق خواهد داد انسانی که در اموزش اقتصاد و زندگی خصوصی صاحب عقل و اراده و ازادیست این ۳ گانه را به سیاست هم تسری خواهد داد لذا نظامهای سیاسی سنتی که سیاست های توسعه محور در پیش میگیرند با تقاضای انفجار امیز مشارکت سیاسی یعنی دموکراسی مواجه میشوند امری که نه میخواهند که تقسیم قدرت کنند و نه میتوانند یعنی فاقد نهادهای لازم نظیر حزب جامعه مدنی فرهنگ مشارکتی و...برای تنظیم مشارکت سیاسی در قالب دموکراسی اند لذا به سرکوب سیاسی روی می اورند امری که با وجود موفقیت مقطعی منجر به آنومی و هرج و مرج اجتماعی و در ادامه بحران مشروعیت نظام سیاسی میشود و فضایی انقلابی میسازد که با یک جرقه و حادثه میتواند به انقلاب تبدیل شود. رژیم سیاسی پهلوی هم در همین چالش سیاسی و در رقابت با نظامهای سیاسی رقیب و تهدید امیز نظیر اتحاد شوروی، عراق، ترکیه، پاکستان و تهدیدات فروپاشی و واماندگی داخلی در اذربایجان کردستان و خورستان دست به مجموعه بسیار بزرگ و انقلابی از سیاستهای توسعه و نوسازی از دهه۱۳۴۰ زد. سیاستهایی که منجر به تقاضای مشارکت سیاسی شد و سرکوب ان تقاضاها فضایی انقلابی ساخت که در پی مجموعه حوادثی نه چندان مهم ناگهان به بهمن سهمگین انقلاب ۵۷ ختم گردید، عمده ترینِ این سیاستها که نقش کاملا تعیین کننده ای در انقلاب ۵۷ داشت اصلاحات ارضی بود. سیاست اصلاحات ارضی از گامهای اجتناب ناپذیر و ضروری توسعه جهت انتقال موتور اقتصاد یک کشور از روستا به شهر و از کشاورزی به صنعت است ، با اصلاحات ارضی یعنی سلب مالکیت یا فروش اجباری از اشراف زمیندار سنتی و اهدا یا فروش انها به بهای اندک به روستاییان شاغل روی همان زمینها در ادامه اکثریت ناتوان از رسیدن به بهره وری زمینها را فروخته و راهی شهر میشوند تا طبقه کارگر را بسازند و اقلیتی که موفق میشوند زمینهای شکست خوردگان را میخرند و تبدیل به نوعی بورژوازی کشاورزی صنعتی میشوند یا شرکتهای کشاورزی صنعتی زمینها را میخرند و چنین جایگاهی را اشغال میکنند بدین ترتیب چند هدف اصلی دنبال میشود: تبدیل اشراف زمیندار به بورژوازی و هدایت ثروت و نفوذشان در فرایند تولید صنعتی و مالکیت سرمایه صنعتی مالی تجاری بجای زمین کشاورزی افرایش بهره وری از طریق کاهش نیروهای درگیر در فعالیت های کشاورزی و ایجاد طبقه خرده مالک تجاری در کشاورزی و سوم ایجاد انبوهی سابقا روستایی بیکار مهاجرت کرده به شهر و تبدیل انها به پرولتاریا یا طبقه کارگر صنعتی و ساختمانی اگر رژیم اصلاحات ارضی را انجام نمیداد احتمالا با بحرانهای دیگری درگیر میشد اما قطعا با انقلاب ۵۷ روبرو نمیشد اصلاحات ارضی به طور اخص و مدرنیته پر شتاب به طور اعّم سیاستهای درستی بود که بطرز اشتباهی انجام شد خطای رژیم در اجرای این سیاستها هم راهبردی بود هم تاکتیکی از منظر راهبردی رژیم به علت ذات پروژه محور خودش نهادهای امنیتی اش و سیاستهایش ماهیت پروسه محور توسعه و عواقب محاسبه نشده بحرانهای پیش رویش را درک نمیکرد، رژیم سیاسی اجتماعی ایران پهلوی پیش از آغاز سیاستهای توسعه و نوسازی یک نظام سیاسی بسته سنتی بود با ویژگی هایی چون خصلت شخصی و پاتریمونیال سیاست، ضعف فرهنگی اقتصادی در توسعه جامعه مدنی، انحصار قدرت نزد اقلیتی از اشراف و عدم وجود جامعه ی توده ای در بسیج سیاسی، پایگاه عمده رژیم و وابستگی طبقاتی آن به اشراف زمیندار و روستاییان بود در کنار اشراف و روستاییان که گروه عمده ی تا ۳/۴ جمعیت ایران را تشکیل میداند رژیم از حمایت گروههای خاص نظیر نظامیان کارمندان و روحانیون نیز برخوردار بود اما ماهیت غیر مدرن رژیم آن را به طور طبیعی در تضاد با طبقات متوسط شهری قرار میداد امری که نسبتا قابل کنترل و مهار بود. اصلاحات ارضی از آن رو خطایی راهبردی بود که رژیم پایه اصلی مشروعیت سیاسی خودش یعنی اشراف زمیندار و روستاییان را تخریب کرد و بر وزن سیاسی شهر که به عنوان محل تجمع و تشکل مخالفان افزود تا استانه انقلاب نسبت جمعیت شهر به روستا طی حکومت پهلوی از ۲۵ به۷۵ به ۵۰-۵۰ تغییر یافت. از بحرانی ترین لحظات های عمر نظام های سیاسی پروژه تلاششان برای تغییر پایگاه اجتماعیست، رژیمها مدافعان پیشینشان را آسان از دست میدهد اما به آسانی طرفداران جدید پیدا نمیکنند بخصوص که سابقه ای از خصومت و دشمنی ایدئولوژیک و تاریخی هم میانشان باشد رژیم شاه در حالیکه از روستا و اشراف زمیندار برید که طبقه متوسط شهری از او به واسطه نفس سلطنت مطلقه و همچنین کودتای ۲۸ مرداد بیزار بود هدایای مالی و اموزشی و رفاهی رژیم را گرفت اما چون راه به سیاست نبرد رژیم را در برابر دشمن بزرگش فاشیسم توده ای تنها گذاشت. بدین ترتیب سیاستهای توسعه و نوسازی رژیم شاه را از رژیم بسته سنتی به رژیم ورا طبقاتی یا بناپارتی تبدیل شد ، دولت های ورا طبقاتی یا بناپارتی اصلاحا به دولتهایی گفته میشوند که هیچ پایگاه و وابستگی اجتماعی مشخصی ندارند در حالیکه به شکل روتین هر دولتی نماینده ی طبقه ی اجتماعی مشخصیست، در وضعیتی خاص که هیچ یک از طبقات اجتماعی قابلیت و قدرت تشکیل دولت ندارند دولتی ورای طبقات اجتماعی شکل میگیرد که از همه طبقات به یک اندازه مستقل است و مرتبا تغییر موضع میدهد گاه سرکوب میکند گاه امتیاز میدهد تلاش میکند همه را از خودش راضی نگه دارد لااقل تا انجا که مخالفت موثری نکنند این دسته حکومتها نخست در فرانسه شکل گرفت جاییکه بورژوازی ناتوان از سرکوب اشراف و کلیسا با ناپلئونها متحد شد به همین دلیل به این دسته دولتها دولتهای بناپارتی گفته میشود ماهیت مستقل از طبقات و خود بسنده ی این دولتها چون گیاهی بی ریشه است و لاجرم یا سقوط میکنند یا تغییر ماهیت میدهند و یک طبقه خاص را بر میگزینند. طنز تاریخ اینکه حکومت رضا شاه خودش حکومت بناپارتی بود که با حمایت روشنفکران و بورژوازی ایرانی به قدرت رسید تا ارمانهای مشروطه یعنی استقلال و مدرنیته و توسعه اقتصادی و تمرکز قوا را محقق کند رضاشاه اما پس از به قدرت رسیدن انبوه زمینها را تصرف و تقسیم کرد با اشراف قاجار متحد شد و یاران پیشینش در به قدرت رسیدن را سرکوب و سلاخی کرد، بدین ترتیب از دولت بناپارتی متحد با بورژوازی تبدیل به دولت بسته سنتی با پایگاه اجتماعی محکمی نزد اشراف زمیندار گردید. شاه در دو سیاست عمده آنچه پدر انجام داده بود را معکوس کرد تغییراتی که نقش بسزایی در سقوطش داشت، یکی بازگرداندن و ائتلاف با روحانیت شیعه به قدرت سیاسی و اتحاد با انها علیه طبقه متوسط شهری و پرولتاریا دیگری تغییر ماهیت از دولت طبقه اشراف زمیندار به دولتی ورای طبقات و بناپارتی غافل از انکه دارد ضربه گیر خودش در برابر جنبشی توتالیتاریستی را تخریب میکند همچون خوارزمشاهیان که حکومت قراختاییان میان خودشان و مغولان را از میان برداشتند تا گرفتار فاجعه شوند، رژیم نه تنها جامعه مدنی را تقویت و نهادینه نکرد بلکه به جهت احساس شکست در برابر ملی گرایان و چپها عملا تمامی نخبگان ضد مدرنیته را تقویت کرد، فلسفی به رادیو رفت، شریعتی و فردید به دانشگاه، مطهری و نصر به انجمن سلطنتی فلسفه، حکومت همه نخبگان دموکراسی ستیز را به خدمت گرفته بود رژیم اما خطای ساده ولی مرگباری گرده بود در سیاست همواره دشمن دشمن شما دوست شما نیست بلکه گاها دشمن دورتر و خطرناکتریست که اتحاد با آن دشمن نزدیکتر و ضعیف تر در میانه را از میان میبرد. نتیجه آنکه رژیم شاه به جای انکه با جبهه ملی و جناح مترقی و علاقه مند به پارلمانتاریسم حزب توده که طبقه متوسط شهری بورژوازی و پرولتاریا را نمایندگی میکردند علیه روحانیت و روستا و اشراف متحد شود، با روحانیت شیعه و نخبگان مدرنیته ستیز علیه آن دو یعنی علیه طبقه متوسط شهری متحد شد. از منظر تاکتیکی رژیم اشتباه دیگری هم مرتکب شد از ترس تهاجم خارجی و تعصب مذهبی عمده کارخانجات صنعتی را در شهرهای مرکزی و شیعی ایران یعنی تهران اصفهان اراک شیراز تبریز و مشهد قرار داد بدین ترتیب انبوه روستاییان شیعه مهاجر را در حلبی ابادها و حومه های شهرهای اصلی شیعه بخصوص تهران سوق داد چون امپراتوران روم غربی که اقوام ژرمن را به رم فراخواندند تا خود قربانی شورش انها شده و مضمحل شوند. رژیم می بایست سکونت در تهران را محدود و منوط به مجوز میکرد، میبایست کارخانجات را در شهرهای سیستان و کردستان تاسیس میکرد تا جمعیت مهاجر شیعه و جمعیت بومی سنی یکدیگر را خنثی و سکولار کنند، شهرهای اصلی می بایست بر روی توریسم و مهاجر اروپایی متمرکز میشد تا سکولاریزه شوند اما رژیم که تصور میکرد با تهدید چپها و ملی گرایان روبروست به خطا با روحانیت و طبقات مذهبی متحد گشت غافل از اینکه مار در استین خودش میپرورد فرانکشتینی میسازد که مخترعش را قربانی خواهد کرد رژیم شاه عملا با تقویت روحانیون و سوق دادن روستاییان شیعه به شهرهای مرکزی ارتشی از لمپن پرولتاریای شیعه تدارک دید تا تهران را به سان رم برای خمینی فتح کنند. روستایی مذهبی و سنتی اما نسبتا سکولاری که خیلی درگیر حجاب و قواعد دینی نبود حتی درباره اخوندها و تنبلیشان جوک های ملانصرالدین طور میساخت با مهاجرت به شهر و اضطراب و اضطرار مدرنیته روبرو شد، دنیای سنتی که میشناخت روی سرش خراب شده بود در این شهر فرنگ جدید او به سان صمدی بود که از خودش و محیط توامان بیگانه گشته است سهمی از هتلها رستورانها پولها و زنان زیبا ندارد (طبعا جهان سنت کشاورزی یکجا نشین جهان مردسالار است)، در این سرگشتگی حیرانی و خشم ناشی از محرومیت و در غیاب جامعه مدتی و حزب بخصوص احزاب چپ سوسیال دموکراتی که روستایی کارگر شده را نمایندگی کنند (کاری که در دهه ۲۰ و ۳۰ حزب توده به خوبی انجام میداد و مانع از اتصال لمپن پرولتاریا به روحانیت شده بود) به تنها چیزی که برایش آشنا بود یعنی شبکه مساجد و روحانیت شیعه پناه برد و طی یک جنبش فاشیستی توده ای به فتوای مردی که به خودشان شبیه بود و در سودای اب برق و اتوبوس مجانی خانه الله اکبری و پول نفت درب منزل نخست به خیابانها و سپس به نهادهای دولتی نظامی و انتظامی حمله برد و انها را برای روحانیت شیعه فتح کرد. توتالیتاریسم در واقع اتحاد طبقات اسیب دیده از مدرنیته علیه مدرنیته است جنبشی که ماهیتی ضد مدرن با ارجاعات مشخصی در سنت دارد اما همزمان از ابزارها و تکنیک های مدرنیته استفاده میکند به تعبیر هابرماس از عقلانیت ابزاری برای در هم شکستن عقلانیت مفاهمه ای سود می جوید. در المان روشنفکران اشراف زمیندار یعنی یونکرها و لمپن پروتاریا علیه مدرنیته متحد شدند تا المان نازی را سوار بر یک جنبش توده ای به قدرت برسانند پس از در هم کوبیدن بورژوازی و پرولتاریای المانی به تقابل با مدرنیته تا سر حد جنگ و سرنگونی خودشان ادامه دادند. در ایران هم جنبش توتالیتر توده ای با رهبری ایدئولوژیک شریعتی و رهبری سیاسی خمینی در پس انقلاب سفید و اصلاحات ارضی ظهور کرد، لمپن پرولتاریا یعنی همان روستایی مهاجرت کرده به شهر که دیگر روستایی نیست اما هنوز کارگر ماهر و نیمه ماهر یعنی پرولتاریا هم نیست با اشرافیت سنتی یعنی روحانیت شیعه علیه مدرنیته متحد گشت تا با توسل به خشونت ایدئولوژی و بوروکراسی نهاد تشیع و شبکه مساجد و زنجیره سلسله مراتب روحانیتش مدرنیته را سلاخی کند. مولفه هایی چون رهبری تقدس مابانه (خمینی) ایدئولوژی (اسلام سیاسی) ارزش خشونت(خلخالی) ستایش ارزشهای جمعی(امت) توامان با تحقیر ارزشهای فردی (از ازادی تا پوشش) نوستالوژی گذشته طلایی(بازگشت به خویشتن شریعتی) جملگی عینا در جنبش فاشیستی اسلامگرایان تبلور یافت. این جنبش نخستین تلاشش در خرداد ۴۲ با توسل به ارتش سرکوب شد اما ۱۵ سال مبارزه بی امان سیستم با طبقه متوسط شهری و گرایش های انقلابی بر امده از آن(چریک ها) از یک سو ساختار سیاسی نظامی دولت را هم تهی از احساس مشروعیت و حقانیت و شرمسار از خویشتن ساخته بود از سوی دیگر مرتبا به یارگیری و استخدام دولتی و ارتشی از میان مذهبی ها انجامیده بود، انها که به سان ستون پنجم و اسب تروا به درون دولت و ارتش راه داده شده بودند تا چریک چپ و طبقه متوسط شهری سرکوب کنند در بزنگاهی تاریخی نهادهای دولتی و نظامی رژیم سلطنتی را برای خمینی فتح کردند. تلاش شاه برای زدن هر شخصیت توانمند و مشروعی در داخل به جهت تسهیل امر جانشینی اش برای نوجوانی ۱۷-۱۸ ساله عملا رژیم را از دولتمردی که بتواند در بحران نجاتش دهد محروم ساخته بود نظام عملا سیاستمدارانی از جنس مصدق قوام و زاهدی نمی خواست و نمیساخت تنها بوروکراتهای گوش به فرمان چون هویدا و اموزگار لازم داشت بوروکراتهایی که عادت داشتند به ایشان گفته شود که چکار کنند، ان کس که میگفت یعنی شاه خودش گرفتار سرطان بود قدرت فهمیدن اوضاع و تصمیمگیری صحیح ازش سلب شده بود معدود رجال توانمند چون امینی و جم منزوی شده بودند، تنها فرد مورد اعتماد یعنی اعلم هم خود در بستر مرگ و بیماری بود، همه چیز مهیا شده بود تا رژیم عملا تنها با سه تظاهرات بزرگ میدان ژاله ۱۷ شهریور و عاشورای ۵۷ یعنی در ۱۹ و ۲۰ اذر سقوط کند در واقع تاریخ واقعی سقوط رژیم شاه ۲۰ اذر ۵۷ است نه ۲۲ بهمن همان سال، در این حد فاصل صرفا دولتهای محللی بودند که قرار بود خروج شاه و تحویل دولت به خمینی را مدیریت کنند. بخت خوش اسلامگرایان اینکه درست اندکی پیش از پایان جنگ سرد ایران را فتح کردند نخست روسها شادمان از خارج ساختن بزرگترین متحد غرب از بازی یاریشان کردند تا نظامیان و سلطنت طلبان سکولار و بختیار و ملی گرایان را حذف کنند و سپس غربی ها بهت زده از سقوط شاه و نگران از فرو افتادن ایران پشت پرده اهنین در گوادالوپ ۱۴ تا ۱۷ دی ۵۷ تصمیم گرفتند به یاریشان بیایند تا لااقل مدیریت بحران و دمیج کنترل کنند بدین ترتیب روحانیت شیعه از کمکهای اطلاعاتی شرق و غرب برخوردار شد تا مخالفانش را در موجهای متناوب ۵۸، ۶۰ و ۶۲ در هم بکوبد تا طبقه متوسط و شاه با ۲۵ سال بیگانگی از یکدیگر تومان قربانی جنبش توتالیتر اسلام سیاسی شدند تا دولتی شبه توتالیتر از پس جنبش و انقلابی توتالیتر بر آید"
  10. Aftaabgardaan

    مزرعه حیوانات جورج اورول

    این روزها اسم ساواک خیلی شنیده میشه. سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مخفف شده بوده به ساواک. یک سازمان عریض و طویل بود که از نظامیان برجسته تا افسرهای معمولی، از نیروهای کادری تا خبرچین ها توش مشغول به کار بودن. سازمانی که بیش از 10ها هزار نفر به شکل رسمی توش مشغول به کار بودن. نیوزویک مدعی ساواک با شبکه خبرچین هاش بالای 3 میلیون نفر بوده! (کل ساواک آ، اون بخشی که مشهور شده یکی از بخش های دهگانه ساواک با عنوان "اداره کل سوم ساواک"ه که مربوط اداره امنیت داخلی بوده.) یه سری از افراد برجسته و شناخته شده ساواک که اون اوایل اعدام شدن. اما فکر میکنید بقایای دستگاه امنیتی رژیم شاه چی شدن؟ تمام اون چند هزار افسر و نیروی کادری و هزاران (میلیون ها!) خبرچین چی شدن؟ ارتشبد فردوست (از ساواکی های بلندمرتبه، قدیمی ترین دوست پهلوی دوم. هم رده های فردوست کارشون به دادگاه نرسید توی همون پشت بوم مدرسه رفاه کشته شدن.) که تا اواسط دهه شصت وسط تهران میچرخید چیکار میکرد به نظرتون؟ فکر میکنید وقتی ارتش، ژاندارمی، آموزش و پرورش، ادارات دولتی و... همه شون با رژیم بعد از پهلوی همکاری کردن، ساواک نکرده؟ فکر میکنید اخوند روضه خون نیروی سرکوب و شبکه جاسوسی و شکنجه گر رو از کجا آورد؟ همشون تو همون یه دونه هواپیما بودن که از پاریس اومد؟
  11. Aftaabgardaan

    انفجار نور یک کشور رو سوزوند

    سقف خرید نون شده 20 دونه سقف خرید بنزین شده 30 لیتر سقف خرید گازوییل شده 100 لیتر به زودی بسیاری از اقلام وارد این سهمیه بندی خواهند شد. ایران وارد یه بحران فقر مطلق کمبود انرژی نابودی محیط زیست و ناامنی اقتصادی شده. چیزی که این اوضاع رو وحشتناکتر میکنه عدم وجود چشم انداز مثبت در کوتاه مدت و حتی بلندمدته. و به قول جان مینارد کینز (اقتصاددان برجسته قرن بیستم): یک تورم بلندمدت آرام آرام تمام بنیان های اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی یک ملت را نابود می کند. . . . وزیر کشور گفته: " در افق چشم‌انداز سال ۱۴۰۱ پیش‌بینی‌مان بر این بود بتوانیم نزدیک به ۲۰ میلیون گردشگر در کشور داشته باشیم." همه کارهاشون و سیاست گذاری هاشون اینجوری دیمی و مسخره س! همینه که 44 سال از انفجار نور میگذره و اون انفجار از این کشور یک زمین سوخته درست کرده... . . . . پ. ن: ایران از نظر جاذبه های طبیعی و آثار تاریخی بسیار غنیه و میتونه سالانه خیلی بیشتر از 20 میلیون گردشگر جذب کنه. جذب اون میزان گردشگر نیازمند سیاستگذاری های صحیحیه که ج.ا تمام این سالها عکسشون رو عمل کرده. اون روزی که کیش قرار بود قطب گردشگری خلیج فارس بشه، امارات بیابان بود. امروز کیش در چه وضعیه و امارات کجاست؟ ج.ا حتی نتونست از فرصت جام جهانی قطر برای جذب گردشگر به کشور استفاده کنه.
  12. Aftaabgardaan

    از لیسبون تا آناتولی

    1. یک نوامبر سال 1755 لیسبون، پایتخت پرتقال مراسم روز همه قدیسن زلزله شد بعدش شمع هایی که برای تجلیل از قدیسین روشن کرده بودن شهر رو به آتش کشید برای تکمیل فاجعه هم سونامی شد! یکی از مهمترین مراکز مذهب کاتولیک، در یک روز مقدس، نابود شد. این اتفاق تاثیر مهمی بر تاریخ مدرنیته و عصر روشنگری در اروپا گذاشت. 2. بعید نیست زلزله ترکیه مثل زلزله لیسبون منشا تغییراتی عقیدتی در خاورمیانه بشه!
  13. برا من تقریباً شبیه D ولی آخرش همو قطع نکردن
  14. Aftaabgardaan

    امین آباد یک نفر حرکت

    اااا همکار گرامی جای ما محفوظه
  15. Aftaabgardaan

    امین آباد یک نفر حرکت

    اینه وضعیت ایران ما⁦ಠಿ_ಠಿ⁩
  16. Aftaabgardaan

    امین آباد یک نفر حرکت

    کسی که محیط زیست یا اقتصاد بخونه، توی ایران دیوونه میشه. البته کسی که علومِ آزمایشگاه دار رو هم بخونه با وجود هزینه‌های مواد دیوونه میشه. کسی هم که کامپیوتر خونده باشه هم با این اینترنت دیوونه میشه. کسی هم که پزشکی خونده باشه از اون سیستم مریض وزارت بهداشت و اون حجم کار و درآمدی که با اون زحمت همخونی نداره و بالا دستی هایی که بقیه رو میخوان گیر بیارن دیوونه میشه. کسی هم که روانشناسی خونده باشه از دیدن این همه تروما جمعی و دلیل‌های هر روزه که آدم‌ها رو خفه میکنه و کاری واسه التیام از دستش بر نمیاد دیوونه میشه. کسی هم که شهرسازی خونده با دیدن این همه خونه‌ی قد کشیده‌ی بی قاعده که با چرب شدن سیبیل ادمی مجوز گرفته و ساخته شده و بهش اعتباری نیست دیوونه‌ میشه. کسی هم که حقوق خونده باشه با دیدن این قوانین نمادینی که وجود داره دیوونه میشه. برنده اونیه که رفته نقاشی و موسیقی و نمایش و ادبیات و مجسمه سازی خونده، دیوونه هم که بشه.. ته تهش دیوونه‌ی شراب الهی و این جور چیزا میشه:)
  17. Aftaabgardaan

    بدون عنوان

    اینو توی لینکدین خوندم. نویسندشم یادم نیست چی بود! سلام صرفنظر از این که نظام حاکم بر ایران یک نمونه کامل بی لیاقتی و بی خردی و فساد و چپاول و غارت هست، یک سری دردهای فرهنگی تاریخی به صورت رفتار غالب در جامعه ایرانی هست که اصولا ربطی به رژیم خاصی ندارد، و البته این رفتار فقط هم خاص ایران نیست، در جوامع توسعه نیافته دیگر هم دیده می‌شود اما شدت آن در ایران را می‌توان خیلی زیاد احساس کرد. سیستم فکری ارباب رعیتی در ایران بین مردم به صورت قانون نانوشته و از قدیم رواج پیدا کرده، در این سیستم دارنده پژو به پراید فخر میفروشد، رنو به پژو، خودروی کره ای به رنو، خودروی ژاپنی به کره‌ای، خودروهای آلمانی به بقیه و . . . در این سیستم فکری دیوار بلندی بین ارزش اجتماعی و حقوق انسانی مالکین ساکن در یک ساختمان و مستاجرین وجود دارد و کلمه مستاجر دارای بار سنگین منفی شده و در جلسات ساختمانی هم ظاهرا مستاجر هیچ کاره ست در حالی که از همه تصمیم گیری ها می‌تواند یا منتفع و یا متضرر شود، و ظاهرا مستاجر بودن علامت سرشکستگی هست، در این سیستم بیمار فکری، جامعه به ونک به پایین و ونک به بالا تقسیم شده، در این بیماری فکری هر کس به یک کوچه قبل از خانه خودش "پایین" میگوید، و خوشحال هست که آلونکش الان ۵ میلیارد قیمت دارد و فلان دوست و یا آشنایش هنوز مستاجر هست و "عمرا" صاحب خانه شود، در این سیستم بیمار فکری کسی جرات ندارد بگوید دیپلمه ست، و مجددا فوق دیپلمه به دیپلمه فخر می‌فروشد و . . . پی اچ دی به فوق لیسانس، در این سیستم بیمار، کارفرما در مهمانی خانوادگی، جلسات کاری، و مصاحبه ها بادی به غبغب انداخته و اعلام می‌کند در حال نان دادن به فلان تعداد "کارگرش" است! علاقه به سیستم ارباب رعیتی باعث تشکیل حکومت ارباب رعیتی میشود، یعنی همین که الان دارید می‌بینید، آدم های فاسد و بی لیاقت این حکومت وارداتی نیستند، یک مشت چاپلوس بی کفایت هستند که از قضا در حال حاضر بر مسند قدرت نشسته اند، شاید از این جمله خوشتان نیاید، اما آیا مطمئن هستید هر کدام از شما مقام و یا منصبی داشتید مثل اینها نمی شدید؟ لطفا در خصوص حاکمیت فعلی از توطئه غربی ها برای جایگزینی اینها با سیستم قبلی صحبت نکنید، چرا غربی ها برای کویت و قطر نمی‌توانند توطئه کنند؟ اگر در توطئه ای هم در کار باشد، جامعه باید توطئه پرست و توطئه پذیر و توطئه محور باشد، پس باز هم اشکال درون افراد است، نه همه افراد، اما بخش بزرگی از افراد.
  18. Aftaabgardaan

    :/خلیج ش

    این تعصب و یقه‌ پاره کردنی که خبرگزاریا و چنلای تلگرام روی خلیج فارس دارن رو اگه واسه بقیه مسائلمون داشتیم الان کشور دست این حمالا نبود. خب خودت گند زدی، بازار نفت و گاز رو انداختی دست کشورای دیگه شدی عنتر دست چین و روسیه معلومه میان اسم دریاتم عوض میکنن. حالا هی تو نقشه‌ی تاریخی بیار و مدال سربازای آمریکایی رو نشون بده.
×
×
  • اضافه کردن...