-
تعداد ارسال ها
501 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
10
تمامی مطالب نوشته شده توسط AVA_2002
-
عصر عصر تنهاییست نگاه که کنی میبینی همه ترجیح میدهند صندلی جلوی تاکسی بنشینند… همه تلاش میکنند آهنگهاشان را تنهایی گوش بدهند… هیچکس دوستی را برای همیشهاش نگاه نمیدارد، چون اینجور چیزها تاریخ مصرفشان گذشته… وسیلههای آشپزخانه نیازی به مادر ندارند و دوربینهای عکاسی نیازمند کسی نیست که بتواند بگوید: سه، دو، یک… خودت نگاه کن میبینی، سلفیها و مونوپادها چقدر خوب تنهایی را حفاظت میکنند تا مجبور نشوی از رهگذری در پارک خواهش کنی پرتره زیبایی از دوستیهایتان رسم کند و مجبور نشوی لبخندی از اجبار تحویلش بدهی…. چون نه دوستی هست نه رهگذری٬ همه رهگذرها درحال چک کردن پیام هستند… هرکدام از سرنشینان تاکسی آهنگی را به تنهایی گوش میدهند… اگر خدایی ناکرده روزی از اجبار سوالی از کسی پرسیدی حتما بابت خدشهدار شدن حریم وسیع تنهاییاش مفصل عذر بخواه… یادت باشد که آن چند نفری را که هنوز دوروبرت هستند نپرانی…
-
بعضی غم ها آدمو بزرگ میکنه شاید اولش احساس خورد شدن بهت دست بده، ولی گذر زمان باعث میشه بفهمی چقدر باعث رشدت شده بعضی غم ها آدمو قوی تر میکنه همونایی که فکر میکنی هیچوقت نمیتونی از پسشون بربیای و فکر میکنی رسیدی به ته خط همونایی که تو رو غرقِ گریه میکنه و هیچکس هیچ کمکی نمیتونه بهت بکنه.
- 2 پاسخ
-
- 5
-
ما زن ها ... نه عشقمان را با ملاک ثروت انتخاب می کنیم نه بدنی ورزیده و قد رشید و ته ریش و عطر تلخ ... در رویاهای پانزده سالگی مان مرد رویاهایمان این چنین بوده ولی ... ما عاشق کسی می شویم که بوی ماندن بدهد کسی که بفهمد بهانه گیری هایمان ناز برای یار ناز کش است کسی که درک کند جنس زن حسود است و انگ شکاکی نزند ما کسی را دوست داریم که کنارش جای توقعِ هرروز شاخه ای گل بتوانیم دلخوش کنیم به گل های پیراهنمان
-
وقتی وارد يه رابطهی پخته ميشی، نگرانيا از اينكه «كجا رفت؟» «با کی رفت؟» يا «تنهام ميذاره؟!»، تبديل ميشه به اينكه «الان چی حالشو خوب ميكنه؟» «چطور فرداشو بسازم؟» «كم خوابيده و خستهست...» رابطه های با سُتون، انقدر محكمه و به هم اطمينان ميدن كه نگرانيشون فقط رفاه طرفشونه نه ترس از نبودنش... براتون از اين رابطه ها آرزو ميكنم
-
هر چیزی به یک دلیلی اتفاق ميوفته. مردم تغییر ميكنن تا ما یاد بگیریم رهاشون کنیم چیزی درست پیش نمیره، تا وقتی درست پیش رفت قدردان باشیم تو دروغ ها رو باور میکنی تا درنهایت متوجه شي به هیچ کس جز خودت نباید اعتماد داشته باشی و گاهی چیزهای خوب رو از دست میديم تا چیزهای بهتر رو داشته باشيم.
-
این کارها را با معده خالی انجام ندهید: در ساعات اولیه صبح مکانیسم بدن کند است و تصمیمگیری با شکم خالی ممکن است عملکردهایی را تغییر داده که بعدها باعث پشیمانی شود. خوردن مسکن : خونریزی گوارشی جویدن آدامس : گاستریت(ورم معده) خوردن قهوه : سوزش معده آب مرکبات : آسیب جدی به معده خوابیدن : اختلال خواب ورزش : تضعیف ماهیچه ها هرگز تصمیمی نگیرید هرگز بحث نکنید هرگز مذاکره نکنید
-
قایقت شکست ؟ پارویت را آب برد ؟ تورَت پاره شد ؟ صیدت دوباره به دریا برگشت..؟ غمت نباشد چون خدا با ماست ! هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست ! بگو خدا با ماست. اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی. اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری. اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی. امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری! خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن ! اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم. دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم. دوباره می خریم و دوباره می خندیم.
- 1 پاسخ
-
- 4
-
زن ها را باید از حالت نگاهشان شناخت زن های شکننده تر نگاه گستاخ تری دارند این زن ها خوب میدانند هرقدرچشم هایشان سرکش ترباشد قلبشان بیشتردرامان میماند
-
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم “مشتی خاک”🖤
AVA_2002 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در شعر و دلنوشته
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم “مشتی خاک” که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه یا “سنگی” در دامان یک کوه یا قدری “سنگ ریزه” در انتهای یک اقیانوس شاید “خاکی” از گلدان یا حتی “غباری” بر پنجره -
چند سالی است که بیشتر از آنچه که باید و شاید باشد میفهمم.همانقدر آشکار! بگذار چند قانون زندگی را برایت قصه بگویم. اگر میدانی بگو نمیدانم،اگر میخندی بگو نمیخندم؛فقط زمانی آشکارش کن که از ته بن بست قلبت باشد،خیابان سکوت ،بن بست بغض،پلاک منفرد. زمانی خودت را به آن و او نشان بده که خودت را دیده باشی. به صدای نبضت گوش بده،گاهی آرام صحبت میکند جوری که حتی تو نمیشنوی،اما تو گوش کن به سکوتش. قدم هایت را از جنس آهن هم که نه،ولی فولاد بردار . دختر است و ظریف بودنش. سکوت کن نگفته هایت را که سکوتیست مهیب!!! پنهان کن آشکاری ات را که دم میزنی و ره میکنی و خط میکشی. بگذار صدای خط ترمز حرف هایت آسمان را بلرزاند،بچرخاند،بگرداند. آرام باش ولی شیطانی ات را فرشته طور نمایان کن. تو فقط خودت باش . اما خود واقعیت نه! سرت را بالا بگیر در افتادگی دستانت ،بگذار هلال شود لب هایت در سیل چشمانت. موهایت را پریشان کن که شاید تو شدی جانشین ملکه ابرها!! دست های کوچکت را بگذار روی قلب نداشته ات نفس بکش در هوای آلوده ی خیانت،خوشحال باش از غم هایت و اگر من جای من بودم،شاید خودم نبودم! پنهان است آشکار هایم و آشکار هایم پنهان. پایان زندگی جز مرگ چیزی نیست؛)
-
حتما ی جاشو درست انجام ندادی خواهر
-
آفتاب محرم برمی اید و کربلای دل را در پرتو خود می سوزاند. سرخی بیرق ایستادگی از گلدستة دست ها بالا می رود و در باد به حرکت در می اید. عطر شهادت مشام را می نوازد و چشم ها در انتظار طراوت اشک به تماشا می نشیند. عقربه زمان روی نقطة پنجم عشق قفل می شود. خواب ها از چشم های خسته می گریزد و حسینیة سینه ها سیاه پوش می شود. آری محرم شده و انتظار لباس های مشکی به سر آمده است. این شب ها باید به سوگ نشست. هر شب به سوگ ستاره ای از آسمان حسین(ع) . هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت ها یا وقایعی مرتبط با جریان کربلا نام گذاری شده است. نام گذاری این شب ها با گذشت زمان صورت گرفته و واضع خاصی ندارد. این کار از طرف مداحان و ذاکران اهل بیت و بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنها به نقطه وحدت بخش کربلا یعنی امام حسین(ع) و هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضة آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا صورت گرفته است. شب اول: مسلم بن عقیل مسلم، نخستین شهید واقعة کربلاست. شهادت او کمی پیش تر از حادثه کربلا رخ داده است و شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی های این سفیر شهید راه سرخ، شب حضرت مسلم بن عقیل نام نهاده شده است. مسلم الگوی محبت و وفاست. او عاشقی دل باخته بود که تا آخرین لحظه از عشق پاک خود به حسین(ع) دست بر نداشت و در اوج بی وفایی کوفیان به مولایش وفادار ماند. مسلم بن عقیل فرزند عقیل بن ابیطالب، پسر عموی حسین بن علی، برادرزاده علی بن ابیطالب و سفیر حسین بن علی در کوفه در هنگام قیام عاشورا برای بررسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود. خانوادهای که مسلم در آن رشد یافت صاحب علم بود. کتب تاریخی زمان مشخصی برای ولادت او ذکر نمینمایند، اما قرائن موجود، ولادت او را در بین سالهای ۷ تا ۱۲ هجری اثبات میکند؛ یعنی در هنگام مرگ بین ۴۸ تا ۵۲ سال داشتهاست. از آغاز کودکی، در میان جوانان بنیهاشم بخصوص در کنار حسن بن علی و حسین بن علی بزرگ شد. مسلم با یکی از دختران علی به نام رقیه ازدواج کرد که همین امر موجب نزدیکی او به خاندان پیامبر اسلام شد. وی در برخی از فتوحات مسلمانان از جمله جنگ صفین حضور داشت. بعد از روی کار آمدن عبیدالله در کوفه و وحشت کوفیان از او، مردم از اطراف مسلم پراکنده شدند. مسلم دستگیر شد و ابن زیاد دستور داد تا سر او را از بدنش جدا کنند و در ذیالحجه اواخر سال ۶۰ هجری درگذشت.
-
لازانیا ساده یکی از انواع لازانیا ها می باشد که طرفداران زیادی دارد شما می توانید لازانیا بدون فر و در قابلمه در خانه تهیه کنید و از طعم آن لذت ببرید. لازانیا از غذای های بین المللی و معروف می باشد مواد لازم برای طرز تهیه ی لازانیا بدون فر مواد لازم لازانیا 2 بسته گوشت چرخ کرده 500 گرم قارچ 500 گرم سوسیس 200 گرم فلفل دلمه ای 1 عدد پیاز1 عدد پنیر پیتزا 500 گرم نمک و فلفل سیاه به میزان لازم آویشن، پودر سیر، پاپریکابه میزان لازم سس گوجه فرنگی و رب3 قاشق غذا خوری طرز درست کردن لازانیا بدون فر مرحله اول : برای تهیه لازانیا بدون فر ابتدا مواد میانی لازانیا را آماده کنید، برای این کار یک عدد پیاز را ریز خرد کنید و در تابه ای مناسب با روغن سرخ کنید. مرحله دوم : در ادامه طرز تهیه لازانیا بدون فر گوشت چرخ کرده را به پیاز اضافه کنید و تفت دهید تا تغییر رنگ داده و قهوه ای شود. مرحله سوم : سوسیس ها را با کمک رنده ، ریز رنده کنید و به مواد تابه اضافه کنید. این مرحله کاملا دلخواه است شما می توانید هم به مواد لازانیا سوسیس اضافه کنید و هم اضافه نکنید و با اینکه از مواد دیگری همچون مرغ استفاده کنید. مرحله چهارم : در ادامه فلفل دلمه ای را خرد کرده و بریزید و همه مواد را با هم تفت دهید تا نرم شوند. برای جذابیت بیشتر غذا می توانید از فلفل دلمه ای های رنگی استفاده کنید این کار سلیقه ای می باشد. مرحله پنجم : یک قاشق غذا خوری سس گوجه فرنگی و 2 قاشق غذا خوری رب گوجه فرنگی را به مواد اضافه کنید و تفت دهید تا بوی خامی آن گرفته شود و رنگ آن قالب مواد شود. مرحله ششم : حال ادویه ها را که شامل (نمک ، فلفل ، پودر سیر ، پاپریکا ،آویشن) اضافه کنید و تفت دهید تا ادویه به خورد مواد برود. را افزوده و اجازه دهید مواد با هم تفت بخورد و ترکیب شوند. مرحله هفتم : برای جلوگیری از له شدن قارچ ها آن را در تابه دیگری سرخ کرده و کمی نمک و فلفل بزنید. مرحله هشتم : ابتدا در یک قابلمه مناسب آب بریزید و بگذارید تا بجوشد پس از اینکه آب به جوش آمد لازانیا ها را به همراه کمی نمک و آبلیمو بگذارید تا بجوشد. پس از پخت لازانیا ها را آبکش کنید. مرحله نهم : یک تابه مستطیل شکل را چرب کرده و چند ورق لازانیا داخل آن بچینید، سپس مقداری از مواد گوشتی، چند تکه قارچ و کمی پنیر بریزید. مرحله دهم : در ادامه لازانیا بچینید و دوباره مواد گوشتی، قارچ و پنیر را اضافه نمایید. لایه ها را به همین شکل ادامه دهید تا مواد تمام شود. مرحله یازدهم : لایه آخر را با مایه گوشت و پنیر به پایان برسانید و در تابه را ببندید و روی حرارت ملایم قرار دهید تا برای نیم ساعت بپزد. نکات لازانیا بدون فر ⚜فوت کوزه گری⚜ برای تهیه لازانیا بدون فر می توانید از سس بشامل نیز استفاده کنید که طعم بی نظیری به پخت لازانیا می دهد. برخی افراد برای پخت لازانیا از سینه مرغ ریز خرد شده و سرخ شده نیز استفاده می کنند. ادویه مخصوص لازانیا عطر و طعم عالی به لازانیا می دهد بهتر است از آن در طرز تهیه لازانیا استفاده کنید. برخی افراد یک حبه سیر نیز رنده کرده و به پیاز اافه می کنند که کاملا سلیقه ای می باشد. میزان سس بشامل و پنیر پیتزا کاملا سلیقه ای می باشد. ⚜نکات تکمیلی در مورد لازانیا بدون فر⚜ زمان آماده سازی مواد اولیه و مایحتاج ان حدودا 20دقیقه و زمان پخت و انتظار آن در حدود 1 ساعت میباشد . لازانیا بدون فر را می توانید در وعده نهار - شام - سرو کنید . توجه نمایید مقدار مواد اولیه و دستور تهیه برای 8 نفر مناسب میباشد . نوش جان
- 3 پاسخ
-
- 3
-
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن من نوبت توست لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم لیلی مپسند این همه نابود شوم لیلی بنشین، سینه و سر آوردم مجنونم و خونابِ جگر آوردم مجنونم و خون در دهنم می رقصد دستان جنون در دهنم می رقصد مجنون تو هستم که فقط گوش کنی بگذاری ام و باز فراموش کنی دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست تا اخم کنی دست به خنجر بزند پلکی بزنی به سیم آخر یزند تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست ابیاتِ روانی شده را دور بریز این دردِ جهانی شده را دور بریز من را بگذار عشق زمین گیر کند این زخم سراسیمه مرا پیر کند این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید مردم خبری نیست،رهایم بکنید من را بگذارید که پامال شود بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود من را بگذارید به پایان برسد شاید لَت و پارَم به خیابان برسد من را بگذارید بمیرد،به درَک اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک من شاهدِ نابودی دنیای منم باید بروم دست به کاری بزنم حرفت همه جا هست،چه باید بکنم با این همه بن بست چه باید بکنم لیلی تو ندیدی که چه با من کردند مردم چه بلاها به سَرم آوردند من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند این دغدغه را تاب نمی آوردند گاهی همگی مسخره ام می کردند بعد از تو به دنیای دلم خندیدند مردم به سراپای دلم خندیدند در وادیِ من چشم چرانی کردند در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند در خانه ی من عشق خدایی می کرد بانوی هنر، هنرنمایی می کرد من زیستنم قصه ی مردم شده است یک تو، وسط زندگیم گم شده است اوضاع خراب است،مراعات کنید ته مانده ی آب است،مراعات کنید از خاطره ها شکر گذارم، بروید مالِ خودتان دار و ندارم، بروید لیلی تو ندیدی که چه با من کردند مردم چه بلاها به سرم آوردند من از به جهان آمدنم دلگیرم آماده کنید جوخه را، می میرم در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز مرد است که از پا ننشسته ست هنوز یک مرد که از چشم تو افتاد شکست مرد است ولی خانه ات آباد، شکست در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود بر مسندِ آوار اگر جغد منم باید که در این فاجعه پرپر بزنم اما اگر این جغد به جایی برسد دیوانه اگر به کدخدایی برسد ته مانده ی یک مرد اگر برگردد صادق،سگ ولگرد اگر برگردد معشوق اگر زهر مهیا بکند داوود نباشد که دری وا بکند این خاطره ی پیر به هم می ریزد آرامش تصویر به هم می ریزد ای روح مرا تا به کجا می بری ام دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام می سوزم و می میرم و جان می گیرم با این همه هر بار زبان می گیرم در خانه ی من پنجره ها می میرند بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند این پنجره تصویر خیالی دارد در خانه ی من مرگ توالی دارد در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام آتش به دهانِ خانه انداخته ام بعد از تو خدا خانه نشینم نکند دستانِ دعا بدتر از اینم نکند من پای بدی های خودم می مانم من پای بدی های تو هم می مانم لیلی تو ندیدی که چه با من کردند مردم چه بلاها به سرم آوردند آواره ی آن چشم ِ سیاهت شده ام بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام هر بار مرا می نگری می میرم از کوچه ی ما می گذری، می میرم سوسو بزنی، شهر چراغان شده است چرخی بزنی،آینه بندان شده است لب باز کنی،آتشی افروخته ای حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای بد نیست شبی سر به جنونم بزنی گاهی سَرکی به آسمانم بزنی من را به گناهِ بی گناهی کشتی بانوی شکار، اشتباهی کشتی بانوی شکار،دست کم می گیری من جان دهم آهسته تو هم می میری از مرگِ تو جز درد مگر می ماند جز واژه ی برگرد مگر می ماند این ها همه کم لطفی ِ دنیاست عزیز این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم با هر کسِ همنام ِ تو درگیر شدم ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما شمشیر بر آن دست که بر گردنش است لعنت به تنی که در کنار تنش است دست از شب و روز گریه بردار گلم با پای خودم می روم این بار گلم ==============================
-
قطعا کریستیانو رونالدو
-
یکقدم تا محرم ...سلام بر حسین🖤🖐🏻🥀
AVA_2002 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تبریک و تسلیت, مناسبت ها
گودال میبرند که قربانی ات کنند در تیر های حرمله زندانی ات کنند لب تشنه جان سپردی و این ابرهای تار حسرت به دل شدند که بارانی ات کنند صحرای کربلای تو آباد تر شود محکوم هر چقدر به ویرانی ات کنند اسلامِ این قبیله یزیدیست , یا حسین بهتر همانکه شک به مسلمانی ات کنند باید پس از گرفتن نور نگاه تو فکری به حال لهجه ی قرآنی ات کنند در معبد "مسیح" گران میشود سرت گر "مسلمین" به نیزه ای ارزانی ات کنند تمام شد شب عید و نوای غم آید ، که نم نمک غم عالم به روی هم آید ، صدای قافله ی عشق میرسد بر گوش ، که چند شب دگر آقا مُحرَمَت می آید..! -
دهان شماخروجی افکار شماست وقتی باز میشود سریعترین راه برای درک شخصیتتان دراختیار مخاطب قرار میگیرد مواظب ویترین شعورتان باشید، تا افکار و وجودتان خریدارهای بیشتر داشته باشد
-
اون روز برای همه چیز خیلی دیره. خیلی دیر...🥀
AVA_2002 پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در شعر و دلنوشته
بالاخره از یه جایی به بعد چشمات باز میشه، گوش هات میشنوه و تازه میفهمی چه خبر بوده. اونجاست که میفهمی درگیر یه مشت اشتباه بودی و یقینا میدونستی داری گند میزنی به زندگیت و خودتو نابود میکنی اما انقدر از انجام دادن اون اشتباه لذت میبردی که برات مهم نبود ته خط کجاست. و خب آدم به یه نقطه ای از زندگی میرسه به جایی که تازه خودشو پیدا میکنه، اونم درست لبه ی پرتگاه و همونجا میفهمه که چقدر به غلط زندگی کرده و دیگه نه راه پس داره نه راه پیش. و اون روز برای همه چیز خیلی دیره. خیلی دیر... -
زئوس (به یونانی: Ζεύς) در اساطیر یونانی، پادشاه خدایان و فرمانروای تمام زیارتگاههای واقع در کوه المپ است. او کوچکترین فرزند کرونوس و رئا از نژاد تیتانها بود. معادل آن در اسطورههای رومی ژوپیتر و در دین کرتیان ولخانوس است. نام زئوس مربوط است به کلمهٔ یونانی dios به معنی «درخشان». واژه زئوس با بخش نخست واژه لاتین ژوپیتر «Jupiter» و واژه مورد کاربرد برای روز پیوند دارد. زئوس ایزد آسمان رخشان و نیز توفان بهشمار میرفت و هم بدین دلیل سلاح او آذرخش بود که آن را به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب میکردهاست. مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی، پیمانشکنی و خیانت بودهاست. از دیگر نشانههای او میتوان به عصای سلطنتی، بلوط، عقاب و سپرش (ساخته شده از پوست بز آمالتئا) اشاره کرد. کرونوس، پدر زئوس، شنیده بود که توسط یکی از فرزندانش سرنگون خواهد شد. به همین دلیل فرزندان خود را میبلعید. اما زئوس که فرزند ششم بود توسط رئا و گایا نجات پیدا کرد. رئا سنگ بزرگی را قنداقپیچ کرده و به کرونوس داد، وی نیز که فکر میکرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را به جای زئوس بلعید. رئا نیز از این فرصت استفاده کرده و او را به غاری در کوههای دیکتی واقع در کرت برده و مخفی نمود.در آنجا بزی مقدس به نام آمالتئا زئوس را شیر خورانده و بزرگ میکرد که بعدها او به عنوان پرستار زئوس شناخته میشد. سپس زئوس با کرونوس و دیگر تیتانها وارد جنگ شد و آنها را شکست داد و پدرش را سرنگون کرد. بچههای بلعیده شده را توسط معجونی از مس تند و شراب که متیس ساخته بود از شکم کرونوس بیرون آورد و به همراه آنها کرونوس را تا ابد در تارتاروس زندانی کرد. سپس با برادرانش براساس قرعه، فرمانروایی عالم را میان خود تقسیم کردند. زئوس فرمانروای آسمان و زمین شد، پوزئیدون فرمانروای دریاها و جهان زیرزمینی و دوزخ هم نصیب هادس شد. مقام زئوس زئوس جوانترین فرزند رئا و کرونوس بود. او بزرگترین فرمانروای کوه المپ و معبد تمام خدایانی که در آنجا بنا شده بودند، بود. او که بزرگترین حکمفرما بود، قانون، عدالت و معنویت را تعیین مینمود، و این مسئله او را رهبر روحانی خدایان و انسانها نمود. زئوس خدای آسمانها و ملکوت اعلا بود و خدای باران و آورندهٔ ابرها که بر آذرخش یا صاعقهٔ هراسانگیز نیز فرمان میراند. قدرتش برتر از قدرت تمامی خدایان دیگر بود. در داستان ایلیاد وی به خانوادهاش چنین میگوید: «من قدرتمندترین هستم. بیازمایید تا بر شما آشکار شود. طنابی از طلا به آسمان ببندید و آن را استوار نگه دارید، تمامی خدایان و الههها. شما نمیتوانید زئوس را فرود آورید. اما من اگر بخواهم شما را به زیر بکشم، آنگاه خواهم توانست. من طناب را به کنگرهٔ المپ استوار میبندم و همه در هوا آویزان خواهند ماند، آری، هم زمین و هم دریا.» با وجود این، زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل. هم میشد با او به مخالفت برخاست و هم او را فریفت. در ایلیاد پوزئیدون، و نیز هرا، او را میفریبند. گهگاه سخن از این میرود که قدرت مرموز و اسرار آمیز، یعنی سرنوشت یا تقدیر از زئوس نیرومندتر بودهاست. هومر هِرا را برمیانگیزد تا با لحنی سرزنش آمیز از او بپرسد که آیا میتواند انسانی را که تقدیر محکوم به مرگ کردهاست دوباره زنده کند یا نه؟ رابطه با دیگر ایزدان طبق افسانه، متیس الهه پروا اولین همسر زئوس بود که آتنا، ایزدبانوی عقل و خرد را برای او به دنیا آورد. دومین همسر وی عمهاش تمیس بود که دو گروه از دخترانش هورای (یونومیا، دایکه و ایرنه) و مویرای (کلوتو، لاخسیس و اتروپوس) را به دنیا آورد. او آنگاه با همسر سومش ائورونومه ازدواج کرد و از او صاحب خاریتس (آگلیا، ائوفروسینه و تالیا) گردید. همسر چهارم او خواهرش دمتر بود که برای او پرسفونه را به دنیا آورد. همسر پنجم او عمه دیگرش امنموسینی بود که از ازدواجشان موزها (کلیو، ائوترپه، تالیا، ملپومنه، ترپسیکور، اراتو، پلیهیمنیا، اورانیا و کالیوپه) متولد شدند. ششمین همسر او عمه دیگری به نام لتو بود که آپولو و آرتمیس را به دنیا آورد. او همچنین با هرا که خواهرش نیز بود، ازدواج کرد. انتظار بر آن بود که همسر زئوس کاملاً در حد مقام وی باشد. غالباً در اساطیر همسر اصلی زئوس و ملکهٔ المپنشینان همانا هرا و نام او به معنی قهرمان بانو است و این عنوان مقامی در خور همسر پادشاه خدایان است. هرا در آرگوس کیش ویژه خود را داشت و بیتردید بازمانده ایزدبانوی مادر یونانی بود. هرا برای همسرش آرس، هفائستوس، هبه، ایلیثیا و اریس را به دنیا آورد. زئوس به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان از معشوقههایش فرزندان بسیاری داشت. هنگامی که زئوس لدا ملکهٔ اسپارت را فریفت، خود را به شکل یک قوی زیبا درآورد و از تخمی که لدا به عمل آورد دو جفت فرزند دوقلو به دنیا آمدند: کستور و پولیدوسز و کلیتمنسترو و هلن تروایی، از آلکمنه صاحب هراکلس نامآورترین پهلوان یونانی شد، ائوروپه که برایش مینوس، رادامانتوس و سارپدون به دنیا آورد و… او را نماد عاشق پیشگی و عشق باختن با زنان بیشمار و حیلهگریهای گوناگون برای پنهان ساختن خیانتهایی که به همسرش میکرد معرفی کردهاند. در برابر این پرسش که چرا این کردارها را به سرور و فرمانروای کل خدایان نسبت دادهاند، محققان و دانش پژوهان گفتهاند که زئوسی که در آوازها و داستانها از او یاد میشود آمیزهای است از تمامی خدایان. هرگاه پرستش وی به شهری میرسید که خود خدایان فرمانروا داشت، آن دو به تدریج در هم ادغام میشدند. همسر آن خدا نیز به زئوس میرسید. اما نتیجه ناخوشایند بود و یونانیان ادوار بعد اینگونه عشقبازی و شهوترانی بیپایان را نپسندیدند فرمانروایی زئوس خالی از تهدید نبود. افیئالتس و اوتوس، دو غولی که با نام آلودز شناخته میشدند سعی کردند تاج و تخت زئوس را سرنگون کنند. آنها هر سال یک ذراع (واحد اندازهگیری در باستان که برابر بود با فاصله آرنج تا نوک انگشت وسط یا حدوداً ۴۴ سانتیمتر) در عرض و یک فاتوم در ارتفاع رشد میکردند. وقتی نه ساله شدند اندازهای برابر با نه ذراع در عرض و نه فاتوم در ارتفاع داشتند و بدین سبب برای نبرد با ایزدان مصمم شدند. آنها سپس با قرار دادن کوههای اوسا بر روی المپ، و نهادن کوه پلیون بر روی اوسا موفق به صعود به آسمانها و تهدید المپنشینان شدند. آنها اعلام کردند با پرکردن دریا بوسیلهٔ کوهها، زمینهای خشک را به وجود میآورند. افیئالتس از هرا و اوتوس از آرتمیس خواستگاری کرد و آرس را به زنجیر کشیدند. اما هنگامی که قصد داشتند به آرتمیس حمله کنند و او نیز توان مقابله با آنها را نداشت، برادرش آپولون گوزنی بین آنها فرستاد. این مسئله باعث شد آنها دیوانهوار خشمگین شوند و یکدیگر را بکشند. در نسخههای دیگر این افسانه چنین آمده که آرتمیس مسئول مرگ آنها بود. آرتمیس خود را به شکل گوزنی درآورد و خود را به میان آنها نهاد و دو برادر برای کشتن گوزن تیرهای خود را به سوی او پرتاب کردند که به یکدیگر اصابت کرده و کشته شدند. دو برادر در دنیای زیرین مجازات شدند، آنها توسط مارها، پشت به پشت به ستونی بسته شدند. میان آنها جغدی نیز بر روی ستون قرار داشت. شورش گیگانتها گیگانتها هیولاهایی بودند که تعداد آنها صد نفر برآورد شدهاست. آنها به دستور گایا برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت تیتانها به زئوس و دیگر المپنشینان حمله کردند. بعد از اینکه پیشگویی شده بود هیچیک از گیگانتها بدست ایزدان از بین نخواهند رفت و برای شکست دادن هیولاها به یک فانی نیاز است، المپنشینان از هراکلس تقاضای کمک کردند و با همکاری یکدیگر توانستند آنها را شکست دهند. سپس نوبت به اژدهای تایفون رسید تا با نفس آتشینش به آسمانها حمله کند. این هیولای ترکیبی که چشمانش همانند آتش برق میزدند، ظاهری شبیه به انسان داشت اما از کمر به پایین بدن او از افعیها پوشیده شده بود. تمام این مشکلات از شکست خوردن گیگانتها بدست المپنشینان و خشمگینتر شدن گایا ناشی میشد. گایا به تارتاروس رفته و تایفون را به دنیا آورد که از تمام فرزندان او در اندازه و قدرت برتری داشت. تایفون از همه کوهستانها بزرگتر بود و سر او اغلب به ستارگان برمیخورد و وقتی دستهایش را باز میکرد یکی به مشرق و دیگری به مغرب میرسید و بهجای انگشتان یکصد سر اژدها داشت، و دارای بال بود و از چشمانش آتش بیرون میزد و تیفون آنقدر وحشتناک بود که وقتی خدایان متوجه حمله او به آسمان شدند از ترس همه به مصر گریخته و شکل حیوانها را به خود گرفتند. در اینجا بود که زئوس از فواصل دور او را با آذرخش خود مورد هدف قرار داد و در فواصل نزدیک با سلاح داس خود به او ضربه وارد میکرد. هنگامی که تایفون پا به فرار گذاشت، زئوس او را تا کوههای کاسیوس تعقیب نمود. اما تایفون داس را از چنگ زئوس درآورد، تاندونهای دست و پای او را قطع کرده و او را بر روی شانههای خود گذاشت و از طریق دریا به غاری در سرزمین کیلیکیه حمل کرد. همچنین او تاندونهای مفاصل او را در پوست خرس پنهان کرد که توسط ماده غولی محافظت میشد. در این هنگام بود که هرمس به نجات زئوس شتافت و به صورت نوازندهای دورهگرد نزدیک او میشود و تایفون را فریب میدهد و تاندونها را برای تعمیر سازش از او میگیرد؛ و زئوس هم نیروی خود را بازمییابد و با استفاده از تیرهای آذرخش، او را از بین میبرد در تروا در جنگ تروآ پس از آنکه با شکست پاریس از منلائوس از سپاه یونانیان، جنگ به ظاهر پایان مییابد، خدایان در المپ شورایی برپا میکنند و خواستار خون بیشتری میشوند. زئوس به صلح رأی میدهد ولی چون همسرش هرا سخن به مخالفت با او میراند، رأی خود را پس میگیرد و به نابودی تروا رضایت میدهد. زئوس در آثار هنری در هنر، معمولاً زئوس به مانند یک مرد میان سال همراه با ریش اما دارای چهرهای جوان و دارای نیرو تصویر میشد. او بسیار شاهوار و با ابهت به نظر میرسید. نقاشان و هنرمندان سعی در بازسازی قدرت زئوس در کارهای خود دارند، معمولاً با دادن حالتی که گویا در حال پرتاب کردن آذرخش خود است. مجسمههای زیادی از زئوس وجود دارد، اما بدون شک زئوس آرتمیزیوم زیباترین آنهاست. در گذشته گمان میشد که آن پوزئیدون است، این تندیس در موزهٔ ملی باستانشناسی آتن قابل دیدن است.
-
میدونید یه جمله ای هست که میگه: هیچوقت وقتی گرسنه ای خرید نرو! چون چیزای اشتباهی رو برمیداری تو زندگی هم همینه هیچوقت وقتی احساس تنهایی میکنی تو رابطه نرو ممکنه آدم اشتباهی رو انتخاب کنی راجع بهش فکر کن چون وقتی ناچاری چیزایی رو برمیداری که میخوای نه چیزایی که بهشون نیاز داری...
-
فرقی نمیکنه دختری یا پسر... بیست و پنج سالته یا هجده سال، تا الان مسیر درست رو رفتی یا نه، آدمای درست رو به زندگیت راه دادی یا نه! تو الان نیاز داری به خودت بیای و بفهمی که نباید منتظر درست شدن اشتباهات گذشتت باشی، نباید منتظر برگشتن آدمایی که رفتن باشی! نباید منتظر یه آدم جدید تو زندگیت باشی! آدما همیشه در رفت و آمدن! اونقدر میرن و میان تا یه روز دیگه حتی از رفتن کسی ناراحت نمیشی، تنها کسی که باید بهش وابسته باشی، تنهاش نذاری و دیگه هیچوقت ترکش نکنی خودتی"
-
روابط ما جوونا واقعا خیلی جالب شدن، اول با شور و شوق و لبخند موقع چت کردن و بیداری تا دم دمای صبح شروع میشه، میرسه به جملاتی مثل "تاحالا هیچکس رو مثل تو دوست نداشتم" ، "تا آخرش باهاتم" "هیچوقت از هم جدا نمیشیم" ، "بدون تو نمیتونم" ، و تا یه مدت که میگذره میرسه به دیر سین کردن پیاما، جواب ندادن زنگا، توجه نکردن و اهمیت ندادن به هم، و در آخر جوری هم و از دست میدید که یک سال بعد اصلا یادتون نمیاد کسی که میگفتید بدون اون میمیرید اصلا اسمش چی بود.
-
نميفهمم چرا از عوض شدن آدما گِله میكنيم! ما هيچكدوم آدمای دو سال پيش نيستيم. حتی احتمالا همون آدم دو ماه پيش هم نيستيم! چارهای نداریم جز اینکه امیدوار باشیم تا آدمایی که دوستشون داریم "جهت تغییراتشون" به گونهای نباشه که از ما فاصله بگیرن.
-
به محض دریافت پیام از شخصی که براتون مهمه و دوسش دارین ، بدنتون شروع به ترشح " سروتونین" میکنه و شما توی طول روز احساس خوبی دارین . خلاصه که شب وروزتون پر از سروتونین !