رفتن به مطلب

دیالوگ های ماندگار ؛


ارسال های توصیه شده

فیلم بارکد

بهرام رادان: آدما بدون غذا بیست روز دووم میارن، بدون آب دو روز، بدون اکسیژن چند دقیقه، اما بدون امید لحظه‌ای دووم نمیارن. کسی که امید به زندگی رو به آدم میده بیشترین لطف رو در حقش کرده.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم مغز‌های کوچک زنگ زده

نوید محمد زاده‌ :می‌گن اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن یا گم میشن یا از گرسنگی می‌میرن، چون مغز ندارن. هر کسی که مغز نداره به چوپون احتیاج داره، یه چوپون دلسوز.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم عصر یخبندان

بهرام رادان‌ : می‌دونی تو عصر یخبندان کیا زنده موندن؟ فقط خارپشتا! اونا دو راه داشتن؛ یا دور هم جمع شن و از همدیگه گرما بگیرن، یا از هم دور شن تا خارشون تو بدن هم نره. اونا راه اول رو انتخاب کردن.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم خوابم میاد

رضا عطاران: هم هستی هم نیستی. این بی فکری و بی وزنیه تو خواب که چیزی از دورو وَرت نمیفهمی رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. ولی کاریش نمیشه کرد. باید بیدار شیم. مشکله منم همیشه، درست از همین جا شروع میشه. وقتی چشامو باز میکنم، وقتی متوجه میشم هنوز زندم، دوباره تنهام. مجبورم ادامه بدمو چیزی ام راضیم نمیکنه، حتی کار هر روزه‌ای که انتظارمو میکشه و یه وقتی عاشقش بودم.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم حوض نقاشی

شهاب حسینی: به مریم گفتم نیا توو تا مثل دو تا مرد، مردونه حرف بزنیم. مامان بابا خیلی خوبن سهیل، به خدا وقتی نیستن می‌فهمی باور کن، به جان آقام. دفتر نقاشی مامان جدیدتو پاره نکنی بابا، کفترا هی حالتو می‌پرسن، دوست داشتی، وقت داشتی بیا سر بزن بهشون، گریه نکنی سهیل بابا، نه، گریه مال مَرده، فقط سرتو بگیر بالا گریه کن، خوب کاری کردی بابا مامان تازه پیدا کردی برا خودت! منم بودم.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

فیلم داش آکل : کمر مرد رو هیچی تا نمی کنه، جز زن! من بودم و یه طوطی، حالا هم باز منم و یه طوطی، ولی دیگه نه اون طوطیِ و نه من داش آکل.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

۱ ساعت قبل، فندق گفته است:

فیلم آدم برفی

داریوش ارجمند: اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد. آدما از دور دوست داشتنی ترن، اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن به هم دروغ بگن بهتره تنهایی بشینن و به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؛ تو این دیار، برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن. بخوای از دلت مایه بذاری سوختی.

دیدم 

ترکیه داخل مسافر خونه،،، اکبر عبدی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

۱ ساعت قبل، فندق گفته است:

فیلم داش آکل : کمر مرد رو هیچی تا نمی کنه، جز زن! من بودم و یه طوطی، حالا هم باز منم و یه طوطی، ولی دیگه نه اون طوطیِ و نه من داش آکل.

عالی 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعضی وقت ها یکی طوری تو رو میسوزونه
‏که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
‏بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزاران نفر نمیتونن روشنت کنن...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ميدونين اصلا چيزي به عنوان ديكتاتور خيرخواه وجود نداره. چرا؟ چون چيزي تحت عنوان خداي كوچك وجود نداره، وقتي كسي ميخواد نقش خدارو بازي كنه دير يا زود همه چيز از كنترل خارج ميشه ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در فقر هیچ شرافتی وجود نداره من یه آدم پولدار بودم ، یه گدا هم بودم ولی بزارید بگم من هر روز پولدار بودن رو انتخاب میکنم.
گرگ وال استریت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هاشم :سرور کجا بودي ؟؟
سرور(باخشم و حرص):رفته بودم سينما
هاشم (باخنده):خوب چه فيلمي ميداد
سرور (باحرص):فيلم دربه دري ، اوارگي،بدبختي،بيچارگي
هاشم (باخنده):اااا اينکه فيلم خودمونه!؟؟!!


#متهم گريخت

هاشم اقا روحت شاد ويادت گرامي ، کلي باکارات خنديديم
بعضي ازادما قشنگ به ذهن ميشينن

اخرش هم مثل تو فيلم متهم گريخت سکته کرد مرد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وقتی باختم،مسیر را یافتم.
در بزرگراه زندگی همواره راهت،راحت نخواهد بود.
هر چاله ای چاره ای به تو می آموزد.
دوباره فکر کن؛فرصت ها دوبار تکرار نمی شوند.
به خاطر داشته باش،
برای جلوگیری از پسرفت،پس...باید رفت.



کتاب شاید از امروز
گرد آورنده:سعیده صدیقی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مهران مدیری: عاشق شدی؟
حسین وفایی: خب بله هر کسی عاشق میشه!
مهران مدیری: چی‌شد؟
حسین وفایی: رفت ...
مهران مدیری: چقدر عجیبن، رفت! چی‌شد؟ چی گفتی آخه؟
حسین وفایی: والا چیز خاصی نگفتم!
مهران مدیری: همون! شاید باید یه چیزی می گفتی که نگفتی ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جهان خودش درست میشه!!!

بابا داشت روزنامه می خوند
بچه گفت:بابا بیا بازی؟
بابا که حوصله ی بازی رو نداشت یکه تکه از روزنامه رو که نقشه جهان روش بود رو کند و تکه تکه کردو داد به بچه و بهش گفت فرض کن که این پازله و این پازل رو درست کن؟
بچه بعد از چند دقیقه درستش کرد.
بابا با تعجب گفت تو که نقشه جهان رو بلد نیستی؟چطور درستش کردی؟
بچه گفت آدمای پشت روزنامه رو درست کردم دنیا خودش درست شد.
^*آدمای دنیا که درست بشن جهان خودش درست میشه


از فیلم مرد جنگ برداشم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...