من همیشه دوس داشتم یه گنجشک باشم.
گنجشکی که پشت پنجرهی اتاقت میتونه بره.
اونجوری میتونستم بغلت کنم، میتونستم . .
پرواز کنم و شبا تو سکوت شهر به ماه چشمات نگاه میکردم.
اما اینم خوب میدونم اگه گنجشک بودم نمیتونستم این همه غمو تحمل کنم و با اولین قطرهی اشک از چشات تموم میشدم :)!'