selvam

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت. #حافظ

120

118

ن 131

117

عشق را گفتند به دل می آید و دل می برد . . . حیرتم از جان ما هم جان و هم دل می برد _راحم تبریزی

دل به دل راه ندارد که اگر داشت، دلت لحظه‌ای یادِ من و این همه دلتنگی بود... #معصومه_صابر

من‌ دیوانہ‌ے شرم‌ و‌ حیایت‌ شُده‌ام آواره‌ے کوچہ‌ے، نِشانت‌ْ شُده‌ام صد‌بار‌ قسم‌ خوردم،‌ خیالت‌نکنم دیوانہ‌شدم‌‌... نشد‌ کہ‌ یادت‌ نکنم

با من چہ نمودے ڪہ پریشانِ تـو هستم؟ آشفتـہ یِ آن صورتِ زیبـاے تـو هستـم با من چـہ نمودے ڪـہ شدم عاشقِ زارت؟ حیرت زدہ یِ عشوہ و افسونِ تـو هستم بامن چہ نمودۍڪہ شدم مستِ نگاهت؟ اے دلبـرِ مستانـہ یِ معشوقـہ و مستـم اے شعــرتـرین شعـرِ پـریـزاده و زیبــا اے دختـرِ رقـاصہ یِ مستـورہ و مستـم اے شعـلـہ یِ رقصانِ میـانِ دل و دلـدار اے لـرزشِ احساسِ دل و دیـدہ و دستم اے حسرتِ دیـدارِ دلِ عـاشق و معشوق افسوس نگفتم ڪہ چنین عاشق و مستم

در موردِ بعد ؛ بعد از تو هیچ کس . را دوست نخواهم داشت . . و در موردِ قبل ؛ من اساساً عشق را بدونِ ، تو نمی شناختم : )!

زندگی می‌کِشد آخر به کجا کارت را . . باید از دور تماشا بکنی یارت را ؛ روز دیدار ، خودت را به ندیدن بزنی . شب ولی دوره کنی لحظه دیدارت را =)!′🗝

یهو اومدی توی زندگیمو ؛ من اون‌موقع بود که فهمیدم . قلب دارم : )!

باز در چهره خاموش خیال . . خنده زد چشم گناه آموزت ؛ باز من ماندم و در غربت دل . حسرت بوسه هستی سوزت =)!🕊″

ما دوتا خط موازی بودیم که کنار هم ادامه میدادیم رسیدنمون بهم قانون جهان رو بهم می‌ریخت

حالم بده استرس و اضطراب دارم خوابم تنظیم نیست تفریح درست ندارم اعصابم داغونه حتی آهنگامم حالمو خوب نمیکنن و این خلاصه ای از زندگیمه توی سنی که قرار بود بهترین دوران زندگیم باشه :)

بدتر از انتخاب یک آدم اشتباه؛ صبر کردن بی‌اندازه برای درست شدن اون آدم اشتباهه.

ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا.

آره همه‌مون یه شب مردیم فرداش پا شدیم زندگیمونو کردیم ولی بیاین قبول کنیم بعدِ اون شب دیگه صبح نشد.

مشکل اینجاست، همیشه آدم های تنوع طلب دست میذارن رو آدمای وفادار.!

من ادامه دهنده‌ی خوبی برای گفت‌وگوها نیستم یهو خاموش میشم،شما ببخشید(=

ازینکه حالم بده واقعا حالم بده، ازینکه نگرانم خیلی نگرانم، ازینکه گریه میکنم گریم میگیره، ازینکه غمیگنم خیلی غمیگنم میکنه،

بعضی‌ها میگن بدترین درد منتظر موندن برای کسیه؛ بعضی‌ها میگن بدترین درد فراموش کردن یه نفره، ولی بدترین درد اینه که ندونی باید منتظر بمونی یا فراموش کنی.

سلام برکسانی که وانمود می‌کنند خوشحالند، به رغم غمی که به قلبشان رسیده...

ازوقتی یارش رفته بود میگفت: مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام بعد تو پیر که نه من متلاشی شده ام:)

هرچی بیشتر بزرگ میشم، بیشتر به این‌پی میبرم که برد واقعی با اوناییه که میتونن از چیزهای کوچیک زندگیشون لذت ببرن و براش ذوق کنن! از هوای خوب، ابرای تو آسمون، یه لیوان چای، پیاده روی، دیدن فیلم، گوش دادن به اهنگ، بوی کتاب و غذا...