selvam

اونجا ك یاسینی میگه : اگه به من بود ك دیدنتو ممنوع میکردم فقد خودم ببینمت : )!"

اون پیر مرد پولداری که حاضره تمام زندگیشو بده تا جوون بشه ، همون جوونیه که داره تلاش میکنه تو پیری زندگی‌ راحتی داشته باشه !

- چجورى مىخوای من رو ساده دوست داشته باشی ؛ من ك ساعت‌ها با گلِ ساعتیه پیچیده دور ستون کافه حرف میزنم . من که برای برگ سهواً کنده شده از درخت غصه‌ میخورم . من که میتونم برای هر رنگ لباست . یك شعر بلند بنویسم . . من که میرم پای پنجره و به خورشید میگم امروز مراعات کنه که صورتت نسوزه . من که میتونم تو چشمات نگاه کنم و غم‌هات رو سرازیر کنم توی تنِ خودم . من که مسیرم‌ رو برای مورچه‌ای که یه گندم روی کمرشه کج میکنم . چجوری میخوای ساده دوستت داشته باشم ؛ از منی که احساساتم از گوشه‌ی لبم سرازیر میشه . وقتی می‌خوام باهات حرف بزنم . از منی که اگر یكبار ببینمت میتونم هزار‌ بار مرورت کنم . و اگر بخندی لبخندت رو روی بوم می‌کشمُ میذارم گوشه‌ی اتاقم . چجوری میخوای ساده دوستت داشته باشم وقتی که سراسر قلبم . . وقتی پُر از نیاز خواستنم . ‌± چجوری میخوای ساده دوستم داشته باشی وقتی ك شبیه من هیچ‌ جایی نیست . ك برات بتونه از یک قطره قد یک دریا حرف بزنه . . ك بتونه قشنگیای دنیا رو بهت نشون بده . ك بتونه یه جوری توصیفت کنه ك آینه هم نتونه اونجوری نشونت بده . چجوری بتونم؟! چجوری میتونی :))))؟!'' - فرزانه‌ صدهزاری

داشتم فکر میکردم وقتی یکی ترکمون میکنه و میره چرا در به در دنبالشیم که برگرده؟ برگرده که چی اصلا .. کنارمون خوشحال نبوده که رفته ، دوستمون نداشته که رفته ، برگرده که چی بشه خب دوباره بیاد و بهمون بفهمونه که دوست داشتنی نیستیم؟ :))

در شعر شاعران همه گشتم کہ مصرعی ، در شأن چشم‌های تو پیدا کنم ، نشد !

صائب تبریزی چقد قشنگ فراموش نشدن معشوق رو قلم زده اونجا که میگه : یاد آن جلوه ی مستانه کی از دل برود؟ این نه موجی است که ازخاطر ساحل برود . .

چطور باید زمان را متوقف کرد : بوسه . چطور باید در زمان سفر کرد : خواندن . چطور باید از زمان گریخت : موسیقی . چطور باید زمان را احساس کرد : نوشتن . چطور باید زمان را آزاد کرد : نفس کشیدن .

از لحاظ روحی احتیاج دارم یکی از راه برسه و بگه : "من داشتم همه چیز و میدیدم : تو خیلی خسته شدی ؛ بقیه شو بسپار به من، درستش میکنم ، '

یه جوری عاشقت بودم ؛ که بعد من با هر کی دم‌خور بشی ؛ حس می‌کنم داری به خودت خیانت می‌کنی : )! ‌ - فاطمه سپید

زمانه سیاه سپری می شود ، روشنایی بر آستانه ایستاده است ، باران می نشیند ، آسمان صاف خواهد شد ، آرامش خواهد رسید و شوربختی‌ها پایان می‌گیرد . اما تا این همه در رسد ، چه رنج‌ها که بر ما نخواهد رفت ! - استفان‌تسوایگ ؛

يك بار ، يك بار . . و فقط يك بار می‌توان عاشق شد . عاشق زن، عاشق مرد،عاشق دوست، عاشق انديشه، عاشق وطن، عاشق خدا ، عاشق عشق . . يك بار ؛ بار دوم ديگر خبری از جنس اصل نيست . !

- شب زِ نورِ ماه رویِ خویش را بیند سپید من شبم ؛ تو ماهِ من بر ‌آسمانْ بی‌ من مَرو . .!'

‏ق‌ه‌ر ک‌ن‌ی‌د، دع‌وا ک‌ن‌ی‌د ول‌ی اون‌ق‌دی ف‌اص‌ل‌ه ن‌گ‌ی‌ری‌د ک‌ه ی‌ک‌ی دی‌گ‌ه ج‌ا ش‌ه!

تو شهری که پر از آدمه من میخواستم تو مال من باشی؛ برا منی که کسی جواب رد بهش نمیده،خیلی تلخه رد تماس از طرف کسی که دوسش دارم! غرور خوبه،ولی نه برا کسی که به خاطر تو غرورشو زیر پا گذاشت! من بد بودم ولی خوبیام بود که به تو میرسید؛ تو به من خیانت نکردی،تو به خودت خیانت کردی؛ اینو زمانی میفهمی که کل شهرو دربه در دنبال من بگردی؛ خندت رسید به بقیه حال خرابیت به من؛ تو همه چی داشتی جز لیاقت؛ روزی التماس میکنی برای یه ثانیه بودنم! اینا گلایه نیست،خدافظیه:)

بی تفاوت به زندگی گهمون می نگریم

ف‌رق‌ی ن‌م‌ی‌ک‌ن‌ه ک‌اک‌ت‌وس ب‌اش‌ی ی‌ا گ‌ل اون‌ی ک‌ه‌ ق‌راره دوس‌ت داش‌ت‌ه ب‌اش‌ه داره

- ‏یه مدل افسردگیم هست نه گریه میکنی ؛ نه ناراحتی نه هیچی . . - فقط احساس پوچی میکنی . . ‹ پوچی مطلق :))! ›

متاسفم که اینو میگم ولی آدم خوب و مهربونی بودن در اکثر موقعیت ها باعث نیمشه بقیه دوستتون داشته باشن، باعث میشه ازتون سوءاستفاده کنن!

آدم عجولی مثل من از منتظر بودن متنفره، ولی اونقدری منتظر تو بودم که به عجول بودنم شک کردم، و تو هیچوقت نفهمیدی چقدر میخواستمت.

گر هیچ مرا در دلِ تو جاست، بگو گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو حضرت #مولانا

بر من مگیر خُرده اگر گریه می‌کنم این اشک‌ها چکیده‌ی غم‌هایِ عالم‌اند #احسان_انصاری

من حتی در روز هایی که حالم با خودم خوب نبود می‌خواستم حال تو را خوب کنم. - تورگوت اویار.

نمی‌دانم چه کسی نوشت، اما خوب نوشت: «من از آن‌ها که تسلایشان می‌دادم، غمگین‌تر بودم»