رفتن به مطلب

حواصیل

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    848
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    16

تمامی مطالب نوشته شده توسط حواصیل

  1. حواصیل

    خودنگاره هایم...!

    همیشه نوشتن را دوست دارم ... لایک
  2. میجنگم حتی اگر شکست بخورم... آفرین بر شما...عالی بود.‌‌‌...
  3. حواصیل

    واگویه

    محبوب ِ من ... محبوبِ گریز پای من ... شکستنی شده ام ... دلتنگ و دلتنگ و دلتنگ......
  4. حواصیل

    عطر آشنا

    من هیچوقت نتوانستم تورا فراموش کنم ...جنس محبت تو با همه فرق داشت ... گاهی که دلم دارد از اندوه تکه تکه میشود، عطر خوش احساس تو می پیچد ...یک محبت خاص با دلسوزی با عشق با عشق باعشق ..و مهمترین گزینه ش بدون خودخواهی ...در وجود تو هیچوقت خودخواهی ندیدم ...تو مرا از عمیق ترین لایه های مغزم ، قلبم و روحم فهمیدی ...تو تمام آنچه در آشفتگی احساسم می‌گذشت را بدون گفتن دیدی...من هنوز به یاد تو میتوانم اشک بریزم و این یعنی خالصانه ترین دوست داشتن انسانی ، انسانی دیگر را ....هیچ کس شبیه تو نیست چون هیچ کس به اندازه تو مرا دوست ندارد‌‌‌‌...هیچ کس به اندازه ی من تو را دوست دارد ؟ با توام ای رفته ی بی بازگشت ...
  5. حواصیل

    حُرمت عشق

    چقدر ساده به هم ریختی روان مرا بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو امتحان مرا نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا امید صباغ نو
  6. البته هر دینی بالاخره مخالف و موافق دارد.. و ماندگاری آن بستگی به شدت و قدرت یک دین در بین عامه دارد.. ممنون از مطلب خوب شما...
  7. حواصیل

    تناسخ به زبان ساده

    تناسخ یا بازپیدایی به‌معنای انتقال روح انسان از جسمی به جسم دیگر است. در میان مسلمانان، بطلان تناسخ و کفرآمیز بودن آن مورد اجماع تلقی شده است انواع تناسخ تناسخ صعودی: به انتقال روح از یک مرتبه انسانی، حیوانی، گیاهی و جمادی پایین‌تر به مرحله بالاتر گفته شده است تناسخ نزولی: به انتقال روح غیرکامل به مرتبهٔ انسانی، حیوانی، گیاهی و جمادی گفته شده است **&&& انواع انتقال در تناسخ 1. هر گاه روح به کالبد عنصری آدمی در آید بدان نسخ گویند. 2. هر گاه روح به پیکر جانور در آید بدان مسخ گوینند. 3. هر گاه روح به اندام گیاهان و درختان در آید بدان فسخ گویند. 4. هر گاه روح به جمادات در آید بلان رسخ گویند. ***&&& تناسخ اقسامی دارد و کلا" به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم می شود. تناسخ حقیقی همانا جدا شدن روح از کالبدی و انتقال بی درنگ ان به کالبدی دیگر است. این نوع تناسخ را انفصالی و ملکی و ناسوتی گویند انفصالی خواندن آن بدین جهت است که روح از بدنی جدا میشود و به بدنی دیگر در می آید . ملکی و ناسوتی خواندنش نیز از آن روست که روح یک شخص پس از جدایی از پیکر خاکی اش به کالبد های گوناگون در می آید. نوع دیگر از تناسخ حقیقی آن است که به عزیزالدین نسفی نسبت داده اند و آن تناسخ، مختص ارواح عارفان کامل است ، بدین معنی که روح عارفان بزرگ بعد از مفارقت از این پیکر خاکی ممکن است دوباره در پوشش و حلیه پیکری دیگر باز گشت کند و به سخنی دیگر شمس جان او از کرانه کالبد عارفی دیگر سر بر آورد. این گونه تناسخ را تناسخ تکمیلی ارادی نام نهاده اند. ......**** دیگر از تناسخ مجازی ؛ تناسخ ملکوتی است و مراد از آن ، آشکاری و ظهور بواطن ادمیان بر گونه حیوانی ، انسانی یا فرشتگی است. بدین شرح که هر صفتی که بر آدمی چیره آید ، صورت باطنی شخص به همان هیات در می آید. تناسخ یک باور اصلی در ادیان هندی است (یعنی هندوئیسم، بودیسم، جینیسم و سیک‌گرایی)؛تناسخ ملکوتی است شیخ عزیز الدین نسفی عارف و هم روزگار مولانا نیز به نوعی تناسخ که بدان تناسخ تکمیلی یا تناسخ کملان گویند نسفی جز این تناسخ به تناسخ بروز نیز عقیده داشته که مراد از آن پیوند روح مرده با موادی است که در خور حیات اند اما هنوز رایحه حیات را نشنیده اند.....
  8. حواصیل

    غسل تعمید

    غسل تعمید یک آیین تطهیر مذهبی برای طلب عفو از گناهان و زندگی دوباره است. این سنت در مذهب مسیحیت و برخی از مذاهب دیگر رایج است. در جامعه امروزی، غسل تعمید با آئین مسیحیت شناخته می شود زیرا آیین غسل تعمید، نماد منزّه شدن از گناه، و پیوند فرد مؤمن با مسیحِ در حال مرگ، مسیحِ به خاک سپرده شده، و رستاخیز مسیح است. معنی غسل تعمید غسل تعمید به این معناست که خدا به خاطر عیسی مسیح گناهان من را می بخشد و مرا به عنوان فرزند خود میپندارد و روح القدس را به من هدیه می دهد. غسل تعمید از جهت دیگر به معنی این است که من خدای کتاب مقدس را قبول دارم و می پذیرم که زندگی خود را بر طبق عهد جدید پایه ریزی کنم. از این رو تصمیم به گرفتن غسل تعمید میبایست دقیقا اندیشه شود. هنگامی که غسل تعمید برای فرد بزرگسال انجام می شود در حقیقت با ترک خدایان دیگر، عیسی مسیح را قبول میکند. بسیاری از کلیساها در طول زندگی تنها یک بار غسل تعمید را برای فرد انجام می دهند بنابراین نمی توان نظر خود را پس از آن تغییر داد. تعمید دهنده، کسی که خود قبلاً با آب مقدس غسل تعمید داده شده، به نام عیسی مسیح این کار را انجام می دهد، و کسی که غسل تعمید داده می شود باید به طور کامل در آب قرار بگیرد و سر و صورت او به سمت پایین خم شده باشد.
  9. حواصیل

    پناهنده کیست ...

    پناهنده بر پایهٔ کنوانسیون مربوط به وضعیت پناهندگان ...شهروندی است که برای فرار یا ترس از آزار و اذیت نژادی، مذهبی، قومی و ملّیتی یا برای عضویت در یک گروه اجتماعی خاص یا داشتن عقاید سیاسی اقلیتی، توانایی به‌دست آوردن پناهگاهی امن در کشور خود را ندارد... انواع پناهنده جو 1 _ پناهجوی مذهبی در صورتی که فرد به دلیل تمایلات مذهبی مورد تهدید قرار گیرد. همچنین جان و اموالش در معرض نابودی باشد؛ می‌تواند؛ از این طریق به یک کشور دیگر پناهنده شود. 2 _ پناهجوی سیاسی در صورتی که جان فرد به دلیل عقاید سیاسی متفاوت با جامعه در خطر باشد؛ می‌تواند پناهندگی سیاسی دیگر کشورها کسب کند. 3_ پناهجویی اقتصادی کسانی که صرفاً برای یافتن کار بهتر و زندگی بهتر به کشور دیگری بروند و خطر جانبی در کشور مبدأ آنان را تهدید نکند از دستهٔ پناهجویان اقتصادی هستند. هر چند که بیشتر این پناهنده‌ها رد می‌شوند. 4_ پناهجوی اجتماعی افرادی که به دلیل گرایش‌های اجتماعی و یا عضویت در یک گروه اجتماعی خاص در کشور مبدا مورد آزار و آسیب قرار می‌گیرند. می‌توانند در کشورهای دیگر پناهندگی‌اجتماعی بگیرند. 5_ پناهجوی نژادی در تعدادی از جوامع افراد به‌خاطر تفاوت‌های نژادی مورد آسیب و آزار نژادپرست‌ها و یا حکومت‌ها قرار می‌گیرند. به گونه‌ای که جان و مال آنها در خطر نابودی قرار می‌گیرد. این افراد می‌توانند؛ در کشورهای مختلف پناهندگی نژادی بگیرند. 6_ پناهجوی جنسی افرادی که جان آنها به دلیل داشتن تمایل‌های جنسی متفاوت از جامعه در معرض خطر است. مثل؛ هم جنس خواهان و یا غیره. این افراد اغلب تحت عنوان پناهجوی جنسی موفق به پناهنده شدن در برخی از کشورها می‌شوند. ***** شمار پناهندگان ایرانی از سال ۱۳۸۸ روند افزایش داشته و از سال ۱۳۹۵ تا کنون ...به اندازه بی‌سابقه‌ای افزایش یافته‌است.. افرادی که در یک کشور موفق به اخذ‌پناهندگی می‌شوند؛ تا آخر عمر حق بازگشت به سرزمین مادری خود را حتی به عنوان توریست نخواهند داشت.****
  10. حواصیل

    اعجاز قرآن

    جاذبه زمین اولین مورد که می توان به عنوان بزگترین معجزه قرآن بیان کرد، اشاره به جاذبه زمین، جدایی اجسام ساکن بر روی زمین و اجسام آسمانی است. در آیه 2 سوره رعد می‌خوانیم که: "اللّه الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها: خداست آن ذات پاکی که آسمان‌ها را چنان‌که می‌نگرید بی‌ستون برافراشت." در این آیه اشاره به نیرویی نامرئی شده که باعث جدایی آسمان و زمین از یکدیگر شده و آسمان‌ها و هر آنچه در آن‌ها وجود دارد، نسبت به زمین و هر آنچه در آن وجود دارد جداست. این موضوع اشاره به نیروی جاذبه زمین دارد که زمین و آسمان را از یکدیگر جدا کرده و اجازه درآمیختن این دو با یکدیگر را در آیه 25 سوره مرسلات، نیروی جاذبه زمین توصیف می‌شود. آیه به این شرح است: " أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا: آيا زمين را جايگاه گرفتن و جذب قرار نداديم؟" و در این آیه به وضوح، به حقیقت علمی جاذبه که از کشف آن توسط سایر دانشمندان زمان زیادی نگذشته اشاره شده است. حرکت زمین حرکت کردن زمین در مدار خود ... در آیه 88 سوره نمل می‌خوانیم: "وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ: کوه‌ها را می‏بینی و آن‌ها را ساکن و جامد می‏پنداری، درحالی‌که مانند ابر در حرکت‌اند. این صنع و آفرینش خداوندی است که همه‌چیز را متقن آفریده است. او از کار‌هایی که شما انجام می‏دهید، آگاه است." با توجه به محتوای این آیه، می‌توان به این برداشت رسید که زمین نیز همچون ابرها، در حال حرکت است. نکته جالب تشبیه حرکت زمین به ابرها است. ابرها در حال حرکت هستند، اما ضمن سرعت بالایی که دارند، حرکت آن‌ها بسیار آرام و بی‌سروصدا دیده می‌شود و این شباهتی است که حرکت زمین به حرکت ابرها دارد. وجود سیاهچاله ها سیاهچاله‌ها از مخوف‌ترین و جذاب‌ترین پدیده‌های کیهانی هستند که با قدرت و سرعتی باورنکردنی، هر چیزی که در نزدیکی آن ها وجود داشته باشد را می‌بلعند. سرعت و قدرتی که دارند، آن‌قدر بالاست که حتی نور را که به‌عنوان پرسرعت‌ترین پدیده شناخته‌شده می‌دانیم نیز نمی‌تواند از دست آن فرار کند. در آیات ابتدایی سوره طارق می‌خوانیم: "وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ: قسم به آسمان و قسم به طارق آن و چگونه توانی طارق آسمان را بدانی؟ طارق همان کوکب درخشانی است که نورش فرورود." در این بخش از سوره طارق، به‌روشنی به پدیده سیاهچاله‌ها اشاره شده است. این در حالی است که عمر شناسایی سیاهچاله‌ها بسیار کوتاه‌تر از چیزی است که در قرآن سال پیش بدان پرداخته شده است. همچنین در آیه "فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ" که در سوره واقعه بیان شده است به مواقع نزول ستارگان قسم ‌خورده شده است. می‌توان نزول ستارگان را همان سیاهچاله استنباط کرد. چون واژه مواقع در این آیه به‌کاربرده شده است و مواقع به معنای افتادن است، می‌توان به این پدیده رسید که پس از نابودی اولیه ستارگان، آن‌ها قابلیت تبدیل‌شدن به سیاهچاله را دارند و به همین علت است که می‌توان این آیه را به سیاهچاله‌ها ربط داد. در آیه اول سوره نجم می‌خوانیم که: "وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى: قسم به ستاره، چون فرود آید." در این آیه نیز به فرود آمدن ستاره پرداخته شده است. از آنجا که ستارگان در سیاهچاله فرود آمده و بلعیده می‌شوند، می‌توان این احتمال را داد که منظور این آیه، سیاهچاله‌ها است.
  11. حواصیل

    عشای ربانی

    در کتاب مقدس، داستانی در مورد شب دستگیری عیسی علیه‌السلام نقل شده که اهمیت بسیاری دارد. بدین شرح است .... عیسی علیه‌السلام در باغی که در همان‌جا دستگیر شد، به همراه شاگردانش بودند «و چون ایشان غذا می‌خوردند، عیسی علیه‌السلام نان را گرفته برکت داد و پاره کرد، به شاگردان داد و گفت بگیرید و بخورید، این است بدن من و پیاله را گرفته شُکر نمود و بدیشان داده گفت همه شما از این بنوشید، زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود...» با توجه به این متن، سنتی در کلیسا و در میان مسیحیان شکل گرفت که بدان عشای ربانی می‌گویند. *** باور مسیحیان در مراسم عشای ربانی «آن‌ها(مسیحیان) در این مراسم، نان و شراب را به عنوان این‌که تبدیل به گوشت و خون عیسی علیه‌السلام می‌شود، می‌پذیرند. مسیحیان باور دارند که نان حقیقتا به گوشت مسیح و شراب به خون مسیح تبدیل می‌شود و این نان و شراب در بدنشان دفع نمی‌شود». پیرامون این اعتقاد، رسم‌ و آیین‌های متفاوتی در میان فرقه‌های مختلف مسیحی شکل گرفته است. اما توجه به این نکته، مهم است که آن‌ها به خصوص در کلیسای کاتولیک،( یکی از فرقه‌های اصلی و بزرگ مسیحی که بیشترین پیرو را در جامعه مسیحی دارد و قرن‌ها قدرت اول اروپا حساب می‌شدند. رهبری این کلیسا به دست پاپ بوده و مرکزیت آن‌ها در واتیکان است.) اعتقاد راسخ دارند که این نان و شراب تبدیل به گوشت و خون عیسی علیه‌السلام می‌شود و بحث‌های علمی نیز پیرامون آن شکل گرفته و حتی تلاش می‌کنند از نظر علمی و نوعی معجزه انگارانه این تبدیل را تقریر کنند در انجیل یوحنا از شام فصح یک تعلیم مهم نتیجه‌گیری می‌شود... عیسی (علیه‌السّلام) خود را نان حیات می‌نامد می‌گوید: من نان حیات هستم. پدران شما در بیابان من‌ّ را خوردند مردند. این نانی است که از آسمان نازل شد تا هرکه از آن بخورد نمیرد. . مسیحیان هنگامی‌ که در این مراسم شرکت می‌کنند باور دارند که مسیح با جسم خود نزد آنان حاضر می‌شود. در انجام این مراسم کشیش قطعات کوچک نان مخصوصی را که قبلا با شراب (یاآب) تقدیس شده در بین مومنین تقسیم می‌کنند با خواندن دعا، نان شراب در بدن مسیحیان به گوشت خون عیسی مبدل می‌گردد با او متحد می‌شوند.
  12. حواصیل

    راهبه و راهب

    راهبه ها یا خواهر روحانی در کلیساها، صومعه ها و دیرها هستند.در واقع راهبه زنی مذهبی و پاکدامن است که با فقر، پاکدامنی و خشوع زندگی می‌کند. به روحانی های زاهد زن راهبه و به روحانی های زاهد مرد راهب گفته می شود. راهبه ها به دلایلی مانند اینکه تصمیم گرفته باشد تمام زندگی خود را وقف کمک به مردم بکنند و یا علاقه ی باطنی به زهد، به صورت داوطلبانه جامعه را ترک کرده و زندگی خود را به عبادت و تفکر در “صومعه” یا “دیر” می‌گذراند.یک صومعه اغلب دارای یک محوطه باز با تالار بزرگ، ایوان سرپوشیده برای قدم زدن، مطالعه و تفکر راهبان و یک خوابگاه برای استراحت آنهاست. درون صومعه آشپزخانه، اصطبل، انبار و اتاق میهمان نیز وجود دارد و درون دیوارهای آن باغچه‌ های صیفی جات ایجاد می شود. راهب ها غذای خود را در سالن بزرگ غذاخوری می خورند و علاوه بر این گاهی اوقات راهب‌ ها و راهبه‌ ها غذای خود را در سکوت کامل صرف می‌کردند و در حین غذا خوردن به آیاتی از کتاب مقدس گوش می‌دادند. راهبه ها و راهب ها هر نوع کاری از جمله نظافت، آشپزی، نجاری، کشاورزی و پرورش زنبور عسل انجام می دهند و حتی بعضی از صومعه‌ ها به خاطر محصولاتشان مانند دارو و پنیر معروف هم شده اند.
  13. حواصیل

    توتم

    قلم توتم من است ، او در انبوه قیل و قال های روزمرگی ، هیاهوهای بیهودگی ، کشاکش های پوچی ، پلیدی های زندگی ، پستی های زمین ، بیرحمی های زمان ، خشونت خاک و حقارت وجود ... شب و روز ، در دستم ، بر روی سینه ام ، پرشور و ملتهب و بی امان ، این کلمات خدائی را در خونم ، در قلبم ، در روحم ، یادم ، خیالم ، خاطره ام ، وجدانم و خلقتم میریزد .... پ-ن ؛ توتم پرستی یکی از عمده ترین اشکال و صور دین ابتدایی است؛ توتمیسم یعنی احترام و ایمانی که افراد قبیله نسبت به برخی از گیاهان یا حیوانات دارند به طوری که روح آنها را حامی خود دانسته و از کشتن و خوردن این حیوانات و گیاهان، پرهیز می کنند.
  14. ربط شو نفهمیدم ... اما متشکرم از شما ستاره ی عزیز....
  15. دین، اعتقاد به خدایی سرمدی است؛ یعنی اعتقاد به این که حکمت و اراده‏ی الهی بر جهان حکم می‏راند [خدایی] که با بشر دارای مناسبات اخلاقی است..و مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسان‏‌ها از طریق وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد. تاریخ پیدایش دین، همزمان با پیدایش انسان است و اولین فرد انسان کنونی حضرت آدم علیه‌السلام پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی بوده، و ادیان شرک آمیز همگی در اثر تحریفات و اعمال سلیقه‌ها و اغراض فردی و گروهی پدیده آمده است..... *** ادیان را مى‌توان از جنبه‌هاى گوناگون دسته بندى کرد: الف: ادیان ابتدایى مانند آنچه میان اقوام ابتدایى دیده مى‌شود، ادیان قدیم مانند آیین‌هاى منقرض شده خاورمیانه، و ادیان پیشرفته مانند ادیان بزرگ کنونى. ب: ادیان ساده مانند آنیمیسم و توتیسم، ادیان فلسفى مانند هندوئیسم و بودیسم، و ادیان وحیانى مانند زردشتى، یهودیت، مسیحیت و اسلام. ج: ادیان غیر توحیدى مانند هندوئیسم، بودیسم و شینتو، و ادیان توحیدى مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام. **** فطرت حقیقت جوی انسان همیشه در پی کشف حقايق بوده و چگونگی پیدایش عقل محقق از این منظر قابل بررسی است... 1ـ بشر مي تواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است.... 2ـ شناخت حقايق جهان از اين راهها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل.... 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمي ديگران. 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان. ***برتری های قابل انکار دین مبین اسلام بر سایر ادیان از منظر عقلی*** اوّل: دين هاي امروز، توحيدشان و تصويري كه از خدا ارائه مي كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام. دوم: حقوق فردي انسانها در دين هاي ديگر به صورتي كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است. سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگي دنيوي و اخروي رعايت نشده است، بر خلاف اسلام. چهارم: رهنمودهاي دين هاي ديگر به جهاتي ايدئاليستي اند، مثلاً عدم خشونت بوداييها و مسيحيان، در حالي كه دنيا پُر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعني رهنمودش با واقعيتها همخوان است. پنجم: اكثر دينها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نيستند، يا اگر هستند، تعادلي در آنها ديده نمي شود و قوانين اجتماعي آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مي شود. اين وضع در اسلام بهتر است. ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد كه در همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده¬اند. هفتم: تحريف در اديان آسماني تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحريفي وجود ندارد. هشتم؛ دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست . ****** براي اين که بفهميم که چه ديني الهي است و چه ديني غير الهي و ساختگي بايد ديد که پيامبر آن دين چه کسي بوده و در حقيقت بايد به نوعي رسالت و پيامبري وي براي ما به اثبات برسد. بنابراين بايد گفت: به طور كلي در مباحث نبوت براي شناخت و تشخيص انبياي راستين الهي از پيامبران دروغين سه راه اصلي مطرح شده است: 1ـ اعجاز 2ـ گواهي و تصريح پيامبران پيشين 3ـ گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد. متكلمان اسلامي بر اين باورند كه مي توان نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از هر سه راه ياد شده ( كه هم جنبة عقلي و برهاني دارد و هم نقلي و تاريخي ) ثابت كرد. راه اول: معجزات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـيكي از امتيازات و فضايل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعدد و تنوع معجزاتي است كه به اذن خداوند براي تأييد او اظهار شده است. اين معجزات را مي توان در دو دسته جاي داد: الف) معجزة جاويدان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همان قرآن است. ب) معجزات غير جاويدان كه در مقطع خاصي از حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از بعثت ارائه شده است. قرآن كريم ، معجزه جاويدان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرآن كريم معجزه خالدة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگترين و آخرين كتاب آسماني است كه محتواي آن در طول 23 سال بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صورت وحي نازل شد. اين معجزة جاويد، خارق العاده بودنش به گونه اي است كه اولاً در همة ابعاد و جنبه ها مي باشد و به اصطلاح وُجوه اعجازش متعدد است كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ اعجاز ادبي، كه شامل فصاحت و بلاغت بي نظير و سبك و اسلوب و نظم جديد مي شود. 2ـ اعجاز علمي 3ـ اخبار غيبي از حوادث گذشته، حال و آينده. 4ـ معاني و معارف عقلي بلند آن. 5ـ عدم اختلاف و تناقض در آيات و سوره هاي آن. 6ـ اعجاز تشريعي. 7ـ اُمي بودن آورندة آن. ب) ديگر معجزات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي ترديد قرآن مجيد تنها معجزة او نيست. بلكه در دوران رسالت خويش ، معجزات فراواني را بر مردم عرضه داشت. قرآن به برخي از اين معجزات اشاره كرده است، از جمله انشقاق ( دو نيم شدن ) ماه(9) و داستان معراج پيامبر(10) ـ صلّي الله عليه و آله ـ . علاوه بر آن در تاريخ و احاديث به معجزات ديگري اشاره شده است، مانند .# پيروي جمادات و حيوانات از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت و گوي حضرت با آنان . مانند: سلام كردن سنگها و درختان به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، سخن گفتن با كو ، سجود درخت، شهادت دادن سنگريزه ها به رسالت او، سخن گفتن حيوانات همچون شتر، گرگ و ... **** راه دوم: بشارت پيامبران پيشين به نبوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ** از آنجا كه پيامبران الهي ، معصوم هستند و هرگز در گفتار خويش، مرتكب دروغ و كذب نمي گردند، اگر آمدن پيامبر آسماني ديگري را همزمان با خويش و يا پس از خود بشارت دهند. دليلي روشن و سندي يقين آور بر صدق رسالت نبي بعدي محسوب خواهد شد و اين مهم خود مستلزم اين است كه خصوصيات و مشخصات پيامبر بعدي آنچنان براي مردم توضيح داده شود كه پس از آمدن او ، براي هيچ يك از طالبان حقيقت و اهل انصاف ، شك و ترديدي وجود نداشته باشد. به اعتقاد ما ، پيامبراني همچون موسي ـ عليه السلام ـ و عيسي ـ عليه السلام ـ در عصر خويش، مردم را به ظهور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بشارت داده اند. براي اثبات اين مدعا ، دستِ كم دو شيوه وجود دارد: 1ـ شيوه اول آن است كه با مراجعه به متون مقدس يهوديان و مسيحيان، بشارتهايي را بر نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيابيم، هر چند به اعتقاد مسلمانان مضمون وحياني تورات و انجيل ، دچار تحريف شده است. اما بخشهايي از آن متون اصالت خود را حفظ كرده اند. يكي از صريح ترين بشارتها، بشارت به ظهور « فارقليط » است كه به معناي «شخص ستوده شده» ( محمود يا احمد ) مي باشد. با توجه به قراين موجود در عبارتهايي كه اين لفظ در آنها بكار رفته است مي توان آن را تعبيري از نام پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانست. 2- شيوه دوم، توجه به اين واقعيت تاريخي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اثبات رسالت خويش، در مقابل يهوديان و مسيحيان احتجاج مي كرد كه در متون مقدس اهل كتاب، به نبوت او بشارت داده شده است و علماي يهود و نصارا، در مقابل اين ادعا، سكوت مي كردند، اگر احتجاج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اساس بود، قطعاً علماي آنها ساكت نمي نشستند و او را تكذيب مي كردند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «كساني كه كتاب آسماني به ايشان داده ايم، او (= محمد) را همانند پسران خود مي شناسند. ولي گروهي از ايشان حقيقت را آگاهانه كتمان مي كنند.... *** راه سوم : گواهي قراين و شواهد وجود مجموعه اي از قراين در كنار هم، گواهي قطعي به حقانيت يك پيامبر الهي است. در اينجا قرائن تاريخي فراوان از زندگاني و ابعاد شخصيتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قابل طرح و بررسي است... 1ـ شخصيت اخلاقي و سجاياي والاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه پيش از رسالت و چه پس از آن به گونه اي كه مشهور به محمد امين بوده است. 2 ـ محيطي كه از آنجا برخاسته بود، جامعه اي متعصب و جاهل و گمراه و غير متمدن بود. در چنين جامعه اي شخصي اُمي و درس نخوانده وقتي عالي ترين معارف اعتقادي ، اخلاقي و حقوقي و ... را عرضه كند معلوم است كه اين برنامه ها از خودش نيست و فرستادة الهي است. 3_ وسائل و روش هايي كه از آن براي پيشرفت آئين خود استفاده كرد بر خلاف روش معمول در ميان سياستمداران دنيا طلب ، هيچ گاه از مسير حق بيرون نشد و همواره بر عدالت، انصاف، عقل و منطق استوار بود و هرگز با خدعه و نيرنگ همراه نبود. ۴_محتويات آيين و تعاليم او از نظر معارف و احكام در همة جنبه ها و شؤن زندگي فردي و اجتماعي انسان، همگي از الهي بودن رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر مي دهند. ***** پيامبر صلي الله عليه و آله:اَلْـحَقُّ ثَقيلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُحُزْنا طَويلاً؛ حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد. ....والسلام ...12اردیبهشت۴۰۳....
  16. حواصیل

    دیر می‌شود....

    روی فرش نشستیم و او تکیه زده به پشتی قدیمی دستباف رنگ و رورفته...چای می ریزد...چند دقیقه ای هست نگاهش میکنم ... معذب است ...ولی چیزی نمیگوید .‌‌...بی‌مقدمه سکوت را میشکنم ..."می‌شود تو را لمس کنم؟" متعجب نگاهم می‌کند...به مردمک چشم های هم زل زده ایم ...می‌گویم؛ گاهی ادم دلش آغوش میخواهد..پوزخندی می‌زند... لیوان چای را می‌برد نزدیک لبهاش...و با احتیاط لب می‌چسباند به لبه ی داغ لیوان ..و با چشم هاش از بالای بخارهای متراکم ..‌اشاره می‌کند چای بنوشم... می‌گویم؛ میشود؟ "اجازه می‌دهی در آغوشت بگیرم ؟ " ‌‌"یا که تو در آغوشم بگیر..".. این بار جدی تر نگاهم می‌کند...لیوان چایش را می‌گذارد و می‌گوید؛این حرفها ...برای این حرفها دیر شده ...می‌گویم هیچ وقت نبوده بین ما ..از کجا می‌دانی دیرتر نمیشود؟آهی میکشد ...می‌گویم ؛"هیچوقت یادم نمی‌آید تو را لمس کرده باشم!" چند شب میان کابوس ها از خواب پریدم ..‌.به قدری نا امید بودم که تنها مرگ را آرزو میکردم ... فکر کردم در این دنیا چرا برای آغوش ها فقط کودکان مُحقند.. انگارمیان برف های هزارساله بودم...سردم بود و حس کودکی بی پناه را داشتم..میفهمی؟ آرزو کردم کاش تو بودی...و هر چه فکر کردم خاطره ی اعتماد و امنیت آغوشت را به یاد بیاورم..چیزی یادم نمی آمد..در آن لحظات وحشتناک‌ترین احساس دنیا بامن بود..."از عجز مطلق تنهایی گریه کردم."......داشت گوش میداد و با غمی نگاهم میکرد.. سکوت به درازا کشید تا من بغضم را با چای قورت دهم و نگذارم اشک بدون خجالت سرازیر شود...سکوت را این بار او می‌شکند.. قبول دارم آدمها در گشودن بعضی دروازه ها برای هم بیمناک ند‌ و بیشتر مواقع از خیرش‌ می‌گذرند.. می‌گویم؛ .میشود؟ نمی‌خواهم از این دیرتر شود مادر...آغوشش را باز می‌کند... حس دختربچه ی دوساله ای را دارم که چهل سال پیش مادرش را دریک خیابان شلوغ گم کرده و بعد هق هق بسیار...با جامانده های گریه در گلویش به او بازگشته...سعی میکنم تپش قلب او را بشنوم.... آدم گاهی نه ...همیشه به یک آغوش محتاج است...چه گرفته شود و چه بگیرد‌.... 12orde03#گوشه ی اتاقم#
  17. طعم دهانش داشت تغییر میکرد.. چشم هاش سیاهی میرفت ... روزهای گذشته توی مغزش رژه میرفت ..نمی‌دانست چطور به خودش بقبولاند که همه چیز از دست رفته ... زندگی دونفره شان نابود شده ...مردی که دوستش داشت در چنگ افیونی خانمان سوز میسوخت... دلش می‌خواست خودش را ...تمام وجود و هستی ش را ببخشد ولی او را نجات دهد... از چهارده سالگی عاشقش شده بود ...و حالا در بیست و دو سالگی شاهد ویرانی اش بود... از یک طرف نمی‌توانست رفتارهای مرد را تحمل کند ...از طرفی می دانست با رفتنش ... مرد حتما از دست خواهد رفت .. روزهای گران‌قیمت جوانی ش را میباخت.... راهی نمانده بود ... تحمل این وضع و اشک های هر شبه ...دیدن یارش در اضمحلال و تباهی طاقتش را ربوده بود....... پلک هاش روی هم افتاد...انبوه موهای مشکی بلندش دور قرص ماه صورتش را گرفته بود. ملحفه ها را بین دستهایش فشرد و سعی کرد آخرین بوسه اش را به خاطر آورد..... سنگینی مرگ را حس کرد...... لحظه ای بعد فرشته ای روی تخت مرده بود...‌
  18. حواصیل

    واگویه

    محبوبِ من ... این روزها منتظر هیچ کس و هیج چیز نیستم ... هیچ کلامی مرا به وجد نمی آورد‌... و هیچ مهری دل دردمندم را تسلی نمیدهد‌.‌‌... دیگر پرنده ی خیالم هم قصد پرواز ندارد.. انگار زمین و زمان با من در تضادند... محبوب ِ من " آیا در وجودت صلح و آشتی را کاشته بودی؟ که در نبودنت جهانم اینچنین آشفته ی جنگ است ؟ ! واکنون.... " در تاریک‌ترین بُعد ِ زندگی خویشم "... پریشان .‌‌‌...سردرگم ..‌. و سخت آزرده...و بی‌حد تنهای بی تو.... محبوبم ...ضمیر آگاهی بخشم به تاریکی ها...‌طلوع کن ... "آری با توام... رفته ی بی بازگشت" . #11orde03#
  19. گاهی بدون هیج خط و ربطی‌ باهم آشنا می‌شویم...حرف میزنیم ....حرف میزنیم ...حرف میزنیم .... و ناگهان یک روز دوباره غریبه می‌شویم..... به همین سادگی ... با توام ای رفته ی بی بازگشت ...
  20. حواصیل

    باتلاق

    هنوز توی‌ رختخوابم و ساعت از ۹گذشته است.نمی‌دانم شاید از حوالی دو بامداد خیره به سقف بودم ....دقیقا به نقطه ای که نمی‌دانم چه بود ... شایدحشره ای مرده..و سیاه شده که چسبیده بود قبلِ مرگ ،به تکه گچ کوچکی ‌.. شاید .. ..اما آن نقطه ی سیاه مرا وصل کرده بود به خودش، مردمک هام در تلاشِ فهم چیستی آن نقطه مغزم را با هزاران عصب شناسایی به کار گرفته بودند...انگار زنی در قلب آن نقطه ی سیاه موهایش را شانه میزد.. ...پتو تا زیر گلویم را گرفته بود ...فکر می‌کردم ‌باتلاقی ست که مرا فروبرده..‌. مرور تمام گذشته ام و کورسوی امید آینده...گذشته ای به غایت خاکستری..و آینده ای که روی خط ریل گذشته پیش می‌رفت...بدون انحراف از مسیر یک خطی و تکراری اَش.سرنوشتِ من رقم خورده با سکوت و سکون بود .. ‌.. و خیالاتی که مرا سرپا نگه می‌داشت... ..ساعت سه صبح در سقف اتاقم زنی چمدان میبست .. با خودش در جدال بود ....اما مصمم به عبور ..زنی ساده و زودباور..اما کنجکاو دانستن.. من در انزوای خودساخته ام زندانی احساساتم بودم...عطری از لای درب کمد نیمه باز لباسها مرا به وجد می‌آوَرد...بویی تمیز و بکر ..... در نیمه ی زندگی شور و نشاط میخواستم ... ..شوری که مرا وادار به زیستن کند.....دیگر جوان نبودم که هراس از شکست نداشته باشم... و نه انقدرپیر که دلم را به گور بسپارم ......اما در من قوَت تغییر نبود ..ترسویی که در انتظار ِمعجزه ، زمان را باخته بود .... با فکر به پیش آمدهای حاصل از رفتن پا پس میکشم از افکارم.. خودم را تسلی میدهم ..تا الان که گذشته ...به خط پایان هم ، چیزی نمانده ..صبور باش ..... دوباره به.زنی زل زده ام که با یک چمدان در سقف محو میشود ... ساعت از ۹ گذشته ومن برای بدست آوردن آنچه میخواهم توانی ندارم ...پتو را روی سرم می کشم و باتلاق مرا می بلعد..... 10orde03
  21. غصه اونجا فقط که در سریال بچه مهندس ... مومو پول رو به قلب جواد ترجیح داد.... حس میکنم دیگه هیچی حس نمیکنم ..‌‌و این آخرِ آخر اندوهه‌... مگه نه ؟ با توام ای رفته ی بی بازگشت...
×
×
  • اضافه کردن...