-
تعداد ارسال ها
485 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
تمامی مطالب نوشته شده توسط ɑɍɛẕőǚ
-
- 4 پاسخ
-
- 2
-
سلام ممنون همچنین
- 6 پاسخ
-
- 2
-
مهم نیست که چهرهی شما زشت باشد یا زیبا، اما این خیلی مهم است که درونتان زیبا باشد! چون همیشه آدمهایی که محو درونتان شدهاند، بسیار بسیار ماندنیتر از کسانی هستند که محو و جذب ظاهرتان شدهاند...
- 2 پاسخ
-
- 2
-
سلام دوست عزیز ،، شوخی حدی داره و همچین شوخیایی اونم از نوع دسته اولی ک گفتی اصلن نباید تو عمومی زده بشه چون دیدم خیلیا از همین شوخیای دوستانه سواستفاده میکنن و باعث میشن جو عمومی متشنج بشه ،، من خودم خیلی برام پیش اومده ک بیام و ببینم و ااز بودن تو اون فضا واقعا خجالت بکشم دوستان یکم رعایت کنن بهتره
- 15 پاسخ
-
- 5
-
۲۵ نوامبر، روز جهانی #نه_به_خشونت_علیه_زنان خشونت علیهِ زنان؛ همین اجبارهاست، همین حقِ انتخاب ندادنها، همین کم حساب کردنها، همین ندیدنها، همین محدود کردنها! اینکه زنی جسارتِ انتخابِ تصویر پروفایلش را نداشته باشد، اینکه پوششاش را، شغلش را و تفریحش را ... دیگران انتخاب کنند، اینکه ضعیفه خطابش کنند! حتی همین که زنی در گوشهای از این زمین گوشوارههای دلبرانهاش را به گوش کرده، لبهایش را پر رنگ میکند، لاک میزند و مردِ زندگیاش او را و احساس و ظرافتِ زنانهاش را نادیده میگیرد، نهایتِ خشونت علیهِ یک زن است. وقتی زنی به اقتضایِ تفکرِ قالبِ جامعه، تشویق به تغییرِ اندام یا چهرهاش میشود و تمامیتِ خودش را دستکاری میکند تا جامعه و دیگران را راضی نگه دارد، تا به روز باشد، تا مقبول و بینقص باشد؛ تنِ زنانگیِ چند هزار ساله ی زمین، در گور میلرزد . هر لحظه جنایتی علیهِ زنان درحالِ وقوع است خودمان را به نفهمیدن نزنیم! خشونت؛ از هیچ کداممان بعید نیست!
- 1 پاسخ
-
- 2
-
بسلامتی ،، موفق باشن و باشین
- 8 پاسخ
-
- 2
-
سلام خوبه خدا برا هم نگهتون داره
- 8 پاسخ
-
- 1
-
تمام ما انسانها در زندگیمان، باید یک نفر را داشته باشیم... «یک رفیق» نه از آن رفیقهایی که فصلیاند... یک روز هستند و یک عمر نه... نه از آن رفیقهایی که وقتی زندگیات بهار است کنارت هستند و در زمستان زندگی تنهایت میگذارند... نه از آن رفیقهایی که فقط وقتی زندگیشان تاریک میشود به سراغتان میآیند و وقتی زندگیشان پر نور است فراموشتان میکنند... نه منظورم این رفیقها نیستند... رفیقهایی را میگویم که اگر از آسمان سنگ هم ببارد چتر هستند... خندههایت را دوست دارند و در روزهای سخت میتوانی بدون هیچ توضیحی در آغوششان اشک بریزی... آنهایی که بدون قضاوت و سرزنش کنارت میمانند تا روزهای سخت بگذرد... رفیقهایی که بودنشان همیشگیست حتی اگر بعضی از روزها تو همان آدم همیشه نباشی... رفیقهایی که تو را بلدند و کنارشان خودت هستی، با تمام خوبیها و بدیهایت... بگذارید همه چیز در دنیا نا عادلانه تقسیم شود، اما هر آدمی باید یک نفر را داشته باشد... یک رفیق
- 8 پاسخ
-
- 4
-
سلام منو کیکم زدن نمیدونم چرا ،، میشه رسیدگی کنین
- 4 پاسخ
-
- 3
-
من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ... بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ، بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ، بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این هوا ، جای کسی کنارم خالیست یا که بودن و حرف زدن با کسی ، چقدر می چسبد ! بلدم پاییز باشد ، هوا ابری شود ، باران ببارد ، دلم بگیرد ؛ اما خودم تنهایی حالِ خودم را خوب کنم ، خودم تنهایی خودم را بردارم و تمامِ کوچه های پاییز را بگردم ، خودم تنهایی عطر خاک باران خورده را با چشمان بسته استشمام کنم و عاشقانه خودم را بغل بگیرم ، کتاب بخوانم ، موسیقی خوب گوش کنم و تقویم زندگی ام را پر از حالِ خوب کنم ، و فکر می کنم باید این ها را همه ی ما بلد باشیم ، همه ی ما ... تا کی می شود به امید بهبود با حضور و نگاه آدم ها ، در سکون و انتظار ماند ؟ از یک جایی باید دست روی زانو گذاشت ، بلند شد ، آستین بالا زد ، زیبایی ها را از پشت ابر تیره ی زشتی ها بیرون کشید و زندگی کرد ، وگرنه زمان تمام می شود ، چای ها سرد ، خورشیدها تاریک و آدم ها پیر ... وگرنه قبل از اینکه زندگی کنیم ؛ خواهیم مرد ...
- 2 پاسخ
-
- 5
-
نوشتم: برایم دعا کن رفیقِ گرمابه و گلستانِ من! دعا کن بعد از این، فقط دلخوشی باشد و آرامش باشد و برکت باشد و عشق... نوشتم: به قدری بارهای سنگینتر از طاقتم برداشتهام و فراتر از توانم با بیرحمترین حریفهای روزگار جنگیدهام و به قدری شکستهام و سرپایی خودم را ترمیم کردهام که سد طاقتم عمیقا نازک شده و به کوچکترین اندوهی، به هم میریزم. خودم میفهمم چقدر شکننده تر از سابقم و چقدر برای هیچ اندوهِ اضافهتری طاقت ندارم. برایش نوشتم: بگو خدا اینروزها بیشتر مراقبم باشد، از قوی بودن و تنهایی بارِ همه چیز را به دوش کشیدن خستهام. نیاز دارم برای مدتی همه چیز آرام باشد و فرصت کنم خودم را بغل بگیرم و از خودم دلجویی کنم و با خودم مهربان باشم.
- 1 پاسخ
-
- 2
-
دلم میخواست همین لحظه، بروم یک جای بلند و بلند بلند گریه کنم و فریاد بزنم و از تمام اندوه و بغضهای کهنه و بیاتی که دارم، دور از نگاه آدمها انتقام بگیرم... دلم میخواست چندین روز متوالی بخوابم و بخوابم و بخوابم و وقتی بیدار شدم؛ پاییز باشد و باران ببارد و برگها ریختهباشند کف خیابان و درختها لخت شده باشند و شاخهها زمخت باشند و کلاغهای پاییز، خبرهای خوبی آوردهباشند. دلم میخواست بخوابم و بیدار که شدم، قدرتی ماورائی پیدا کردهباشم و تمام مشکلات را حل کنم و تمام حالها را خوب. دلم میخواست دستان تمام آدمها را محکم بگیرم و در چشمهای تکتکشان با اطمینان نگاه کنم و با آرامش و قطعیتی اجتنابناپذیر بگویم: "غصهی هیچ چیز را نخورید که به زودی همه چیز درست خواهد شد." کاش جای خلوتی مییافتم و به قدر هزارسال متوالی میخوابیدم و به قدر هزار و یک سال متوالی، گریه میکردم... کاش میرفتم، کاش به سرزمین دورتری میرفتم...
- 2 پاسخ
-
- 3
-
ما ی معلم داشتیم خیلی خیلی بداخلاق بود منم کلن درسم خیلی خوب بود ولی موقع درس اون ک میشد منوصدا میزد سوال میپرسید منم از ترس زبونم بند میومد فک کن نمره نهاییم شدهفده و نیم کلاسیم شد ۱۰,۱۲ خب لعنتی ی امتحان کتبی بگیر همیشه ک شفاهی نمیپرسن
- 3 پاسخ
-
- 4
-
روانشناسی 📚تربیت کـردن کـودک با قهـر•••
ɑɍɛẕőǚ پاسخی برای نیلوفرآبی ارسال کرد در موضوع : روانشناسی فردی
- 2 پاسخ
-
- 2