رفتن به مطلب

Black_wolf

کاربر ویژه
  • تعداد ارسال ها

    1813
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    17

تمامی مطالب نوشته شده توسط Black_wolf

  1. Black_wolf

    لطفا کنار من خودت باش

    وقتی پیش منی نقابتو بردار! اونقدر میشناسمت که فرق خنده های الکیتو بفهمم، اگه میخوای گریه کنی، بغلم برات بازه، اگه میخوای بخندی بیا باهم بخندیم اونقدر بلند که همه نگامون کنن، اگه از آدما خسته شدی بیا بهشون فش بدیم اصلا به زمین و زمان فش بدیم اگه تو دلت خنک میشه، اگه دلت نمیخواد حرف بزنی، باهم سکوت میکنیم، فقط ی چیزی میخوام بهت بگم، کنار من خودت باش همین!
  2. Black_wolf

    داستان...پایان

    دیگر تمام شد هران چه بین منو تو بود توبرایم مرده زمانی ک فهمیدم از مهربانیم از سادگیم سواستفاده کردی حق داشتن دیگران ک تو عوض شدی شاید تا قبل از این اتفاق ی درصد میبخشمت اما با این اتفاق اصلا تو دیگر برایم مرده ایی دوستان دیگر عشقی در من نیس ک بخواهم برایتان بنویسم دیگر احساسی بهش ندارم برایم غریبه ایی بیش نیس پی تصمیم گرفتم برای همیشه فراموشش کنم چون کسی ک باعث این بود ک متن هایم را بنویسم برای من مرده است من از قلبم از جایی ک فک میکردم تنها او باید باشم بیرون کردم برای دلم باید حتما ی خانه تکونی میکردم باید قفل جدیدی بزنم تا دیگر هیچ کس وارد نشود جز کسی ک باید میبود و دیگه نیست ... بدرود برای همیشه جانکم ...
  3. Black_wolf

    داستان...واقعی خودم...شاید

    چقدر سخته وقتی صب چشماتو باز کنی و هواهم باهات لج کنه و مثل اون روزایی بشه ک تو پیشش بودی تورو یاد اون بندازه وبا هزار چیز خودتو ب فراموشی بزنی و بری ب کارت برسی چقدر سخته وقتی تو اوج تمرکز سر جلسه ازمون ی لحظه احساس کنی گوشیت زنگ میخوره و تو دزدکی به گوشیت نگاه کنی یهو تمام وجودت گرم بشه قلبت ب سرعت 1000 بزنه اره خودشه خودشه ک داره بهم زنگ میزنه ولی فقط ی تک کوچیک بود واااااااااااای چقدر سخته بهش اس بدی کاری داشتی بگه ببخشید و ادامه............ بهت بگ دلش برای خودت برای صدات تنگ شده بوود ولی ترسیده و قطع کرده بهت بگه هرروز میاد جای خونه و شرکتت تا تورو ببینه ولی خیلی کم تونسته ببنتت بهت بگه نمیتونه شمارتو از ذهنش پاک کنه واااااااااای منم نمیتونم لعنتی ولی چیکار میشه کرد منم میخام ببینمش ولی نمیتونم از اون روز تمام خیابون هارو زیر ورو میکنم شاید اومده باش....................شاید !!! هنوز ادکلنی ک برایم خریدی دارم یادته چ عاشقونه بهم دادی تو پارک روی صندلی تو سوز سرما هنگام غروب دستام تو دستات بود نگاهم و ب زمین دوخنه بودم و بهت میگفتم اینجوری بهم نگاه نکن و تو میخندیدی و میگفتی دورت بگردم محمدم چشم وسرتو مینداختی پایین و زیر چشمی بهم نگاه میکردی اون روز ها هیچ وقت فراموش نمیکنم نمیدانم چرا من اینقدر در کنارت ارام بودم نمیدانم چرا عاشقت شدم نمیدانم......................... هروقت دلم برایت تنگ میشود عطری ک برایم خریدی را بو میکنم تا شاید ارام شوم وااااااااااااااای دیروز تو خیابون از کنارزنی رد شدم و عطر تو رو زده بود یهو دلم ریخت گفتم نکنه خودش باش نکنه منو نشناخته باش نکنه فراموشم کرده باش ولی........................... اون نبود نبود نبود هووف خدایا شکرت ...!!!
  4. Black_wolf

    داستان...واقعی خودم...باید فراموشش کنم

    چقدر سخته عشقت ک ماه هامنتظر پیامکشی بهت پیام بده ولی تو سرد باهاش برخورد کنی چون نمیتونی ب خاطر کاراش ببخشیش چقدر سخته بهش بگی دیگ بهم پیام نده و اون درجوابت بگه اخه دلم برات تنگ شده بود چقدر سخته بهش بگی هنوزم دوسش داری ولی بهتره دیگ هیچ رابطه ایی نباشه چون میدونی اگ برگرده اگ باهات باش هزار مشکل دیگ خواهی داشت مثل همون موقع ک بهت اعتماد نداشت اگ الانم بهش بگی تو این مدت با یکی دیگ بودی واااااااااااااای ........................ولی اون ک نمیدونه با اون همش از دل تنگی هات نسبت ب عشقت میگفتی چقدر سخته خودتم ندونی چی میخای از زندگی اون و میخای یانمیخای دوسش داری یا ن ولی دیگ تموم شد و اون رفت واس همیشه و من باید فراموشش کنم....محمد علی ادامه دارد ...!
  5. Black_wolf

    داستان...واقعی خودم

    انسانها در طول زدگیشون یک بار عاشق میشن .یک بار فارغ.یک بار کسی رو دوست دارن از تمام قلب ویک باردروازه قلبشان را ب روی یک نفر باز میکنن ان زا انجا حبس میکنن همه اینها یک بار اتفاق میوفتد مثل مردن و تولد من هم فقط یک بار دروازه قلبمرا ب روی کسی باز کردم و هیچ وقت نمیتوانم دروازه را برای کسی دیگر باز کنم اون همیشه در قلبم محبوس است بارفتنش قفلی بر روی دروازه قلبم زدم ک هیچ کس توانایی بازز کردنش را ندارد حتی خودم....... نمیدانم با خود چگونه فک میکنید هیچ وقت وقتی در کنار کسی هستی نشانه عشق نیس شایدنشانه این است ک ب یک نفر نیاز داری تا مرحم دردایی ک درقلبت حس میکنی باشد تا ارومت منه شریک گریه هات باشه اون قفلی ک زدی جاش درد میکنه بیش تر نیاز ب ی حامی داره ن عشق بهم گفت از خودم از رفتارم از دروغام بنویسم تا عدالت رعایت بشه اما لعنتی من اگ دنبال عدالت بودم میرفتم و حقمو از این دنیا میگرفتم از اون کوچه ها از اون ماشین از اون دست ها و نگاه........ من مردی بیش نبودم یک مرد در کنارت بودم مردی ک 31یا32سال داشت دورانی ک همش دوست داری جستو جو کنی درهمه جا سرکش میشی دوس نداری امرو نهی بشنوی اما مردی در کنارت بود ک همه این دوران را گزانده بود و بهت میگفت نکن.نرو............ اما تو سرکش تر ازان بودی ک فک میکردی<خودم> میررفتم تو چت روم و با بقیه چت میکردم و بهش میگفتم توهم بیا باهم بریم مثل دوتا عاشق ولی اون منو همراهی نکرد منم مجبور بودم دروغ بگم ک نرفتم این اتفاق ها زمانی بود ک من فقط 31 سال داشتم و نمیدانستم چکار کنم وقتی ب خودم امدم تو رفته بودی زمانی ک به یک ثبات رسیدم تو نبودی زمانی ک دوست داشتم امرو نهی کردنت و تو نبودی فک کن کسی دیگر را در قلبم راه داده ام وبا دیگری در حال عیش و نوشم و الکی درحال ناله کردنم اما این همان نا عدالتی است ک دنبالش نیستم و نخواهم بود میدانم جدیدا می ایی و تمام متن هایم را میخوانی اما با ی اسم و نام کاربری دیگر از این ب بعد کمی درباره خودم و اخلاقم مینویسم تا تو ارام شوی......محمد علی ادامه دارد ...
  6. Black_wolf

    خیانت

    من هیچوقت گوشی طرفم رو چک نمیکنم چون معتقدم کسی که بخواد خیانت کنه میتونه به صد روش‌ انجامش بده! من توقع ندارم طرفم دائم بهم زنگ بزنه و پیام بده چون معتقدم توجه باید از ته دل و با اشتیاق باشه، من نمیخوام در همه حال طرفم منو در الویت قرار بده چون معتقدم رابطه‌ی عاشقانه فقط یکی از جنبه های زندگی هر فردی هست، من کسی رو مجبور نمیکنم بهم وفادار باشه، توجه کنه یا دوستم داشته باشه چون معتقدم هیچ‌کس با کنترل و اجبار ساخته نمیشه، اما اگر متوجه بشم کسی نمیخواد درست و سالم در کنارم باشه نبودن رو انتخاب میکنم.
  7. Black_wolf

    دلنوشته...ازت معذرت میخوام

    باید ازت معذرت بخوام که من تنها کسی بودم که به حرفات گوش میدادم، در واقع من کسی بودم که بهت اهمیت میدادم، من کسی بودم که حتی وقتی همه بهم میگفتن برو... پات وایستادم. من کسی بودم که تورو با تموم وجودم دوست داشتم؛ حتی وقتی تو هر دلیلی بهم دادی که دوست نداشته باشم! اما ازت معذرت میخام که تو لیاقت همه‌ی وجودمو نداشتی.
  8. Black_wolf

    حرف دل...من ادم بخشنده ایم !

    من آدم بخشنده ایم میبینم و‌ میگذرم و رد میشم؛ چون اصولاً حوصله سر و کله زدن با آدمی رو ندارم. حوصله اینکه آدمی ازم توقع بخشیدن داشته باشه رو هم ندارم. یکم گیج کنندس ولی اگه بخوام واضح تر بگم: میگذرم رد میشم میدم دست کارما تا ببینم چرخه زندگیش چجوری اونو توی زندگیش بهش برمیگردونه. هیچ ادمی بخشنده نیست؛ اونقدرا هم احمق نیست که ادم بد زندگیشو راحت ببخشه از کنارش رد بشه فقط و فقط صبوری میکنه و میشینه یه گوشه منتظر تا کارماشو ببینه. به نظرم قانون زندگی همینه!
  9. Black_wolf

    دلنوشته...فکرش را بکن

    فکرش رو بکن! یک روزی به جایگاهی میرسی که تمام آدمایی که تو رو از دست دادن افسوس میخورن، اما تو خوشحالی که آدمای بی ارزش زندگیت رو پشت سر گذاشتی و بی محابا به سمت اهدافت رو به جلو حرکت کردی! من فکر میکنم موفقیت اینجوری رقم میخوره که تو کاریو که بهش مطمئن نیستی، انجام ندی ولی کاری که بهش مطمئنی رو به هر قیمتی شده انجام بدی! حواست باشه زندگی انقدر طولانی نیست که وقت کنی بدهیاتو با خودت صاف کنی! تو به خودت بدهکار نباش دیگه هیچی مهم نیست!
  10. Black_wolf

    دلنوشته

    من از اون دسته آدمام که وقتی دلم میشکنه؛به جای اینکه برم به طرف بگم که فلان کارت زشت بوده و من از دستت ناراحتم... سکوت میکنمو تو خودم میریزم! بعد هی بهش فکر میکنم و هزار بار حرف و اتفاقی که ناراحتم کرده رو مرور میکنم بعد هی براش دلیل میارم و تو ذهنم به خودم میگم که دوسش دارم و اشکالی نداره اصلا هم هیچی به روش نمیارم! انقد اینکارو میکنمو با خودم کلنجار میرم و رفتارای طرفو نادیده میگیرم که دیگه کم کم ازاون آدم زده میشه و فاصله میگیرم دیگه دلم نمیخواد ببینمش در حالی شاید خیلی دوسش داشته باشم!
×
×
  • اضافه کردن...