-
تعداد ارسال ها
1813 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
17
تمامی مطالب نوشته شده توسط Black_wolf
-
اگه دیدی دلت شکست و دلش شکسته نشد، به این دلیل نیست که دنیا حساب کتاب نداره؛ واسه اینه که خدا شبایی رو واسشون رقم زده که تو ندیدی، واسه اینه که خدا آدمایی رو جلوی راهشون گذاشته که تو ندیدی، اگه احساس میکنی تنهایی، کسیو نداری، زندگیت نمیوفته رو روال، اینو بدون، خدا به دلی که واسه بقیه خوب بخواد ، معجزه میده! اونا بد بودن؟! تو فرشته باش، اونا از آدمای جدید جواب میگیرن، تو منتظر معجزه ی اصلی باش
-
یه معذرت خواهی به تمام کسایی که، بهشون اهمیت دادیم، با جون و دل براشون وقت گذاشتیم، پای حرفا و دردودلاشون نشستیم، دروغاشونو دیدیم وفهمیدیم اما به روشون نیاوردیم، بداخلاقیاشونو تحمل کردیم، با نبودناشون نه تو شادی نه توغم ساختیم، اما ذره ای لایقش نبودن بدهکاریم!و فک کردن چون دوسشون داریم و تحملمون بالاس احساس نمیکنیم؛درک نکردن آدم تا يه جايي پيگيرعه، بعدش ميتونه به بدترين شكل ممکن بيخيال بشه، یجوری که اصلا انگار از اولم برامون مهم نبوده.
-
ولي يه شب بهت زنگ میزنم میگم که چقدر خيلی جاها کم گذاشتی، میگم که شبایی که فکرکردی حالم خوب بوده من با گریه میخوابیدم، میگم حسرت یه عالمه دوست داشتن و گفتن فقط یه دلم برات تنگ شده رو گذاشتي رو دلم، میگم چقدر خودخواه بودنت جونمو میسوزوند میگم، چقدر همه جا به فکرت بودم و تو فکر همه بودی جز من، میگم که چقد بی لیاقت بودی و میگم چقدر با همه اینا من تا آخر رابطمون جنگیدم برامون برعکس تو.
-
آدم هاى كمى هستند كه ميدانند تنهايى يك نفر حرمت دارد همين طور بى هوا سرشان را پايين نمى اندازند و بپرند وسطِ تنهايى آن فرد چون خوب ميدانند كه اگر آمدند بايد تا اخرش بمانند آنقدر كه ديگر تنهايى وجود نداشته باشد وگرنه مسافرها هميشه موقع خداحافظى تنهايى را هزار برابر ميكنند ...
-
باید خیال ڪنم هستے و دوستم داری باید خیال ڪنم امشب زودتر از همیشه خوابیدهای ڪه شب بخیر نگفتی باید خیال ڪنم چقدر حرف داریم ڪه فردا بزنیم باید خیال ڪنم و خیال ڪنم بعضے رفتنها را نمیشود باور ڪرد ....
-
من خستم خیلیم خستم. خسته از این روزای سخت و تکراری. خسته از این خونه بدون تو، ازین فاصله. خستم از انتظار، خستم از شنیدن قولای الکیت. الان باید من و تو زیر این بارون دست تو دست هم قدم میزدیم. پس کجایی؟ چرا نمیایی؟ تا کی باید دوریتو تحمل کن؟ کی میتونم حضورتو حس کنم و بهت تکیه کنم؟ کی به مقصد میرسیم؟ من واقعا به بغلت برای شکستن این بغض چندساله نیاز دارم.
-
ميدونين معيار يه رابطه خوب چيه؟ معيار يه رابطه خوب اينه كه چقدر ميتونين با طرف مقابلتون در مورد احساس ها؛ نگرانيها؛ علایق و خواسته هاتون آزادانه؛ و بدون ترس از اينكه ناراحت شه؛ قضاوتتون کنه و يا تركتون كنه؛ صحبت کنید. این که چقدر می تونید کنارش خودتون باشید و مثل خودتون رفتار کنید.
-
با خودت قهر نکن ! یک روزی، یک جایی میفهمی خودت تنها کسی بودی که همیشه باهات راه اومده، با خنده هات خندیده، با شکستت شکسته، با موفقیتت حس غرور کرده. با خودت بد نباش! خودت کسی بوده که وقتی عاشق شدی آینه معشوقت شد، وقتی تنهات گذاشت واست اشک ریخت، وقتی در آغوشش کشیدی باهات ذوق کرد، وقتی باختی بلندت کرد از زمین، وقتی درد داشتی حست کرد. با خودت مهربون باش! یک روز میفهمی خودت با خودت موندی و خودت با خودت مونده..
-
قلبی دارم خسته از تپیدن ، می گویند ساده ام...! می گویند تو مرا با یک نگاه ... یک لبخند ...به بازی میگیری ...! می گویند ترفند هایت ، شیطنت هایت ... و دروغهایت را نمی فهمم... می گویند ساده ام ... اما من فقط ساکتم همین ! درد فراوان دارم ، و انها این را نمی فهمند......... دلتنگتم
-
ﻣﺎ ﻗﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﺎﺱ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺳﻮﻡ ﻣﺎﺭﺱ ﮔﺸﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺎ ﺟﻮﺭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ ﺑﺎﺯﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿﻢ ...
-
بگذﺭ ﺍﺯ " ﻧﯽ "، " ﻣﻦ " ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ... ﻭﺯ "ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﺎ" ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ... ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ؟ ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺩﺍﻧﺪ، "ﻧﻴﺴﺘﺎﻥ" ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"... ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ ... ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ ... ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ... ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"... "ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ ... ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ ."ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ دلبر شود
-
دو راهیه سختیه...! وقتی ندونی محرمشی یا مزاحمش... وقتی ندونی مرحم زخماشی یا نمک می پاشی روشون... وقتی ندونی باید بخاطرش بجنگی یا کنار بکشی.... دوراهیه سختیه...! وقتی بعد از روزها انتظار.... ندونی "موندنت" رو میخواد یا "رفتنت رو
-
دلتنگم دلتنگ عشقی سوخته... دلتنگ کسی که هم مجنونش شدم هم لیلایش اسیرم ... اسیر تردید ... شبم پر از هوای دلتنگی و روزم پر از نفسهایش ... چه کنم؟ بغضم را انکار کنم؟ عشقم را اعدام کنم بر صلیب فراموشی و جبر؟ چه کنم؟ عاشقم ... عاشقی دل سوخته عاشقی پر از هوای یار ... یاری که خالی از هوای من است سکوت میکنم، سکوتی تلخ، پر از حسرت، حسرت دیدن روی ماهش ولی چه کنم اوست که پر از هوای جداییست
-
دلتنگم…. لبخند دروغکی چرا….؟؟ خوب نیستم . . . مثل قرصی که نیمه شب ، بدون اب گیر می کند. گیر کرده ام در گلوی زندگی . . .!!! کاش می توانستم راحت حرف بزنم . . . چیزی بگویم از دلتنگی میان ادم های این اتاق مجازی فقط می گویم دلتنگم این سکوت را دوست دارم لال بودن را ترجیح میدهم ، وقتی کسی نیست عمق درد پنهان شده در حرفهایم را حس کن
-
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﻣﮕﺮ ﺩﺭﺩ ﻫﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟ ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴت ﺩﻟﻢ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ ﻭ من ... ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . و حسرت می خورم ﺑﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻢ ﻭ ﺩﻏﺪﻏﻪ هاﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ... ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ... ﺣﺮفها ﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍنی نو ﺷﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍند
-
. هُی رٌُفٌیقٌ.... زٌیاـכی خٌوُبٌی نُکُنُ؛ انُسٌانُ اسٌتٌ ـכیگٌرٌُ، فٌرٌُامُوُشُ خٌوُاهُـכ کُرٌُـכ. ازٌ تٌنُهُاییشُ کُهُ ـכرٌُ بٌیایـכ، تٌنُهُاییتٌ رٌُا ـכوُرٌُ مُیزٌنُـכ! پٌٌشُتٌ مُیکُنُـכ؛ بٌهُ تٌوُ، بٌهُ گٌذشُتٌهُ اشُ! حٌتٌی رٌُوُزٌی مُیرٌُسٌـכ کُهُ بٌهُ تٌوُ مُیگٌوُیـכ: شُمُا؟!
-
بی تو دلتَنگ تَرین شاعر ِدلها شُده اَم وَ اسیر ِ غمُ وتنهاییُ و رویا شُده اَم خاطراتَت مثل یک سایه به دنبال ِ من ُو هر کُجا یاد تو آنجاست به آنجا شُده اَم رودی از عشقُ و محبّت ز مَن آمد به دَرَت با هَمه کوچکی اَم عازمِ دریا شد ه اَم اَهلِ " بَم شَهر" چه دانَند ز اندوهُ و فراغ بی تو آوار ترین شَهرَک دُنیا شُده اَم بودنَت مُعجزه ای بودُ و نَبودت ته عَجز کاش می دیدی که بعد ِ تو چه تَنهاشده اَم
-
بغض دارم به وسعتِ تمام تنهاییام، درد دارم به بیکرانهی دلتنگیهام، گلویم نوای فریاد زدن ندارد سکوت کردهام تا صدای خیالت را بشنوم تنها با قلم به روی دفترم میپاشم بغضم را اشکم را فریادم را دلتنگیام را انتظارم را...
-
الـــــــــــــــکی دلخوشش نکن الــــــــــکی بش نگو رسیدی زنگ بزن الـــــــــــــــکی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جونم الـــــــــــــــکی هی نگو عشق من، زندگی من الـــــــــــــــکی دروغ نگو لامصب اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتی وقتی میری داغون میشه میفهمی؟؟؟
-
هیچ کس را به کلبه تنهایی ام راه نخواهم داد وقتی که حال دلم با خودم خوب است؛ در زمانه ای که انگار مردمانش قسم خورده اند با بودن های موقتی شان حال خوب دلت را بگیرند و بروند من ترجیح می دهم منزوی کلبه تنهایی خود بمانم
-
من خیلی منتظرت بودم. اون شبایی که میدونستم پیدات نمیشه هم منتظرت بودم. میگفتم شاید از خواب بپری و بیای سراغ گوشیت و نباشم. جالب اینجا بود که من متنفرم از منتظر بودن؛ اما بازم برای تو اینکارو میکردم. من همه رو از قلبم بیرون کردم که جاتو توی قلبم باز کنم. نشوندمت اون بالا که دست کسی هم بهت نرسه. من خودمو وقف تو کردم؛ اشتباه کردم. من پشتت بودم، همه جوره حمایتت کردم فقط الان باورم نمیشه که جواب کارامو دارم اینجوری میگیرم. جواب خوبی رو با خوبی نمیدادن؟! رسم زمونه کی عوض شد که من نفهمیدم؟!
-
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالی ست بدجور از نبودنت شاکی ست هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست...
-
خاطراتم را که مرور می کنم همیشه یک نکته آزارم می دهد... در زندگی ام همه چیز یا زود اتفاق افتاده یا دیر. از موقعیت های شغلی خوب گرفته تا امکانات و شرایطی که زود به دست آوردم و زود از دست دادم از خواسته ها و آرزوهای کودکی گرفته تا پیدا کردن محبوب ترین کتونی کودکیم در اسباب کشی. کتونی که دیگر نصف پاهایم هم در آن جا نمی شد. آرزوهایی که دیر به دست آوردم و دیگر برای داشتنشان دیر شده بود، خیلی دیر... حالا که خوب فکر میکنم آدم های زندگی ما هم همین هستند گاهی زود به زندگیمان می آیند گاهی دیر... آنقدر زود می آیند که بلدشان نیستیم نمی دانیم باید چطور با آن ها باشیم تا به خودمان می آییم می ببنیم همه چیز تمام شده اما زود رسیدن برزخ است برزخی که دل امید دارد به جبران گذشته جهنم جای دیگری ست جایی که انسان ها دیر به زندگی ات می آیند آنقدر دیر که دیگر لحظه ای فرصت برای داشتنشان نیست آنقدر دیر که باید از کسی که نداری! دل بکنی آنقدر دیر که یادت بیاید هر که را که تا امروز به دست آوردی اشتباه بوده بهشت آن جایی ست که هر اتفاقی به وقتش در زندگیمان رخ دهد نه زودتر و نه دیرتر بهشت آن جایی ست که هرکسی به وقتش در زندگیمان بیاید نه زودتر و نه دیر تر...
-
یه حرف قشنگی دربارهی رابطهی مجازی میشه گفت : من تورو ندیدم، بغلت نکردم، دستاتو نگرفتم، موهاتو بو نکردم، باهم هیچ عکسی نداریم، باهم بیرون نرفتیم، باهم بگو و بخند نکردیم، باهم پیتزا نخوردیم ولی هرروز بیشتر از قبل دلم واسه این خاطراتِ نداشته تنگ میشه دورترین نزدیکِ من ...
-
چقدر همه فیک شدن! هر جوری نگاه میکنی هیچکس خودش نیست! همه از خودشون بودن ترس دارن! واسه به دست آوردن دل دیگران ، خودشونو نادیده میگیرن! واسه اینکه جلوی بقیه خوب به نظر بیان از هرچی خودشون میخوان ، میگذرن! چون دوستاش همیشه نوشابه و اینا میخورن این که عاشق آبمیوه س ، نمیخوره! چقدر بده این وضع ما؛ چقدر فیکیم همه! دلم میخواد لااقل وقتی میرید تو رابطه بتونید جلوی اون آدم خودتون باشید و راحت باشید! نه اینکه شب بعد از خدافظی با دوستات تازه بری کارایی که میخوای رو تنهایی انجام بدی! خوب نیست!