رفتن به مطلب

فندق

کاربر قدیمی
  • تعداد ارسال ها

    2126
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    81

تمامی مطالب نوشته شده توسط فندق

  1. زندگی‌ست دیگر، تکه تکه‌ات می‌کند و در انتها میان تکه‌هایت نوری از امید می‌تاباند. #ناشناس
  2. "لاتقسوا علی أنثی إلّا فی عناقها" به زن سخت نگیرید، مگر به هنگام در آغوش کشیدنش... #محمود_درویش
  3. آن یار طلب کن که تو را باشد و بس ‏معشوقه‌ی صد هزار کس را چه کنی؟ #ابوسعید_ابوالخیر
  4. همیشه سرپناهِ تو، حریم دستهای من #یدالله_گودرزی
  5. تا در تو نظر کردم، رسوای جهان گشتم آری همه رسوایی، اول ز نظر خیزد ۲۵ فروردین بزرگداشت #عطار
  6. من از جهان به تو مشتاقم ای پَری رُخسار #جهان_ملک_خاتون
  7. دورم ز تو ای نگار، خاکم بر سر #فیاض_لاهیجی
  8. گفتند که دل زنده شود با نفسِ عشق من مُردم و ای عشق به دادم نرسیدی #مریم_جلالوند
  9. به پایان آمد این رویا، جهانم در غمت باقیست #زهرا_عسگری
  10. چه خنجرها که از دل‌ها گذر کرد... #هوشنگ_ابتهاج
  11. «چگونه می‌شود به شاخه‌ی شکسته فهماند که باد عذرخواهی کرده است؟» __محمود درویش.
  12. «وقتی کسی را پیدا می‌کنید که تا این حد شما را از خود بی‌خود می‌کند، کسی که می‌توانید به او خیره شده و به حرفش گوش کرده و بدون اینکه گذشت زمان را بفهمید با او صحبت کنید، کسی که همیشه در فکرتان باشد، این احتمال وجود دارد که به او معتاد شده باشید.» به امید دل بستم/لنکالی
  13. «از میان پلکهای نیمه باز خسته دل نگاه می کنم: مثل موجها تو از کنار من دور می‌شوی... باز دور می‌شوی. روی خط سربی افق یک شیار نور می‌شوی.» فروغ فرخزاد.
  14. «حافظه‌ی آدم، در ندارد که آدم‌ها برای رفت و آمدشان اجازه بگیرند. در زندگی هر کس، چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن، ویزا لازم ندارند و خواسته و ناخواسته، همه جا با او هستند، تا پای گور هم.» بعد از پایان/فریبا وفی
  15. «وقتی تو نیستی، مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه میگیرد و باید دلش را با بازیچه‌ای خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بوده‌ام، با خاطره‌ی حرف‌هایت، خنده‌هایت، اخم‌هایت، آن خدایا خدایا گفتن‌هایت که من چقدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت میبرم.» از نامه‌های شاملو به آیدا.
  16. «چیزی که تحمل‌ناپذیر است، حس میکردم از همه‌ی این مردمی که میدیدم و میانشان زندگی میکردم دور هستم. ولی یک شباهت ظاهری، یک شباهت محو و دور، و در عین حال نزدیک، مرا به آنها مربوط میکرد.» صادق‌ هدایت.
  17. «آدم‌های مبتلا به رنجی عمیق وقتی که شاد هستند رنج‌شان آشکار می‌شود،‌ طوری به شادی می‌چسبند که انگار از سر حسد می‌خواهند بغلش کنند و خفه‌اش کنند.» آلبرکامو.
  18. «هرگز به هیچ‌کس اعتماد نکن، دانیل. به‌خصوص افرادی که همیشه تحسینشون می‌کنی و‌ در ذهنت بزرگترین انسان‌ها هستن. همیشه همون آدم‌ها بیشترین بار رنج‌ و درد را روی دوشت میگذارن و تو را به سمت بدترین مصیبت‌ها هدایت می‌کنن.» سایه‌ی باد/کارلوس ثافون
  19. «ما هرچه را که باید از دست داده باشیم، از دست داده‌ایم.» فروغ فرخزاد.
  20. «پس از تمام این رویدادها دانستم دیگر به جایی رسیده‌ام که زیستن، برایم سخت‌تر از مُردن است.» محمدحسن علوان.
  21. «به خود میگفتیم آیا این بدن من است؟ این که جسدی بیش نیست. بله ما دیگر چیزی جز استخوان‌هایی پوشیده در پوست نبودیم. جمعیتی بودیم که در پشت سیم‌های خاردار و درون کلبه‌های گلی گله وار نگهداری میشدیم جمعیتی که هر روز بخشی از آن میپوسید و فاسد میشد و دیگر رمقی برایش نمانده بود.» ویکتور فرانکل.
  22. «‏من استاد سخن ‌گفتن در سکوتم. در تمام زندگی‌ام با سکوت سخن گفتم و سر تا سر تراژدی‌های زندگی‌ام را ساکت زیسته‌ام!» داستایفسکی.
  23. «دلم گرفته است به ایوان می‌روم و انگشتانم را بر پوست کشیده‌ی شب میکشم چراغ‌های رابطه تاریکند؛ کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد. کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد. پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی‌ست.» فروغ فرخزاد.
  24. «هرچی دلبستگی‌های فرد بیشتر ،باشه زندگی کمرشکن‌تر میشه و رنجی که فرد موقع جدایی از این دلبستگی‌ها باید تحمل کنه هم بیشتر میشه شوپنهاور و بودایی‌ها هر دو معتقدن فرد باید خود رو از دلبستگی‌هاش جدا کنه.» درمان شوپنهاور/اروین د یالوم
  25. «هر قدر که به غم‌ میدان بدهی، میدان می‌طلبد و بازهم بیشتر و بیشتر. هر قدر در برابرش کوتاه بیایی، قد می‌کشد، سلطه می‌طلبد، و له می‌کند.» نادر ابراهیمی.
×
×
  • اضافه کردن...