رفتن به مطلب

̤̮𝒯𝒾𝓇ℯ𝒹


numb

ارسال های توصیه شده

چند شب پیش میون خندیدنامون، یهویی برگشت گفت واقعاً احساسِ پیری میکنی؟ ناخودآگاه لبخند زدم، گفتم عمیقاً. توی همین نقطه ای که دارم باهات صحبت میکنم احساس میکنم سال های طولانی و کافی ای رو زندگی کردم. شوق و شورِ زندگی رو لمس کردم و به پایان رسوندم، و الان، شبیه به روحِ یک انسانِ ۶۰ ساله ام. گاهی انقدر حس پیری بهم غلبه میکنه که چهره ام رو توی آینه متفاوت میبینم. لمسِ ثانیه ها، اتفاق های دنیا، هدف ها و آرزو ها، همه برام دستِ دوم ان و حسم بهشون خالی از ذوقِ زندگیه. و تلاش برای هم تراز نشون دادنِ روحِ پیر با کالبدِ جوونم، از چیز هاییه که عمیقاً خستم میکنه.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...

ما آدم‌های حیرانی هستیم. برای ما همه چیز درد است. تولد درد است، بزرگ شدن درد است، خواستن درد است، نخواستن درد است، داشتن و نداشتن و دیدن و ندیدنِ آدم‌ها هم درد است.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...