-
تعداد ارسال ها
1813 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
17
تمامی مطالب نوشته شده توسط Black_wolf
-
-
-
-
-
قسمت دوم عزیز شاید آنچنانکه باید از عشقمان کمال بهره را نبرده ایم ولی من لذت محبت را با تو چشیده ام من عاشقی از کمال تو آموزم بیت و غزل از جمال تو آموزم در پرده ی دل، خیال تو رقص کند من رقص خوش از خیال تو آموزم تو که خود خبر نداری که عشقت چگونه همه وجودم را در بند کشیده و اسیرش ساخته آنکه به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گرچه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحرگه ز کنار تـــو جوان برخیزم به باور من عشق دقیقا به گلی ظریف و زیبا و موجودی زنده می ماند که نیاز به رسیدگی روزانه دارد و اگر ازش غافل شویم، باید منتظر پریشانی و پژمردگیش باشیم و من بر آنم برای بالندگی کاخ باشکوه عشقمان از همین امروز شروع کنم و در صورت نیاز جانم را قربایش گردانم چرا که تصورم بر این است که زندگی بی عشق یعنی مردگی با تحرک یعنی شمردن روزهای بی تکرار زندگی تا سررسیدن مرگ، در یک کلام یعنی مرگ تدریجی
- 11 پاسخ
-
- 1
-
اگر سیگاریه یه فندک زیبا براش بگیر اگر مذهبیه یه تسبیح اگر نه یه جوراب بگیر با یه شاخ گل ک هم ساده است هم کلی میخنده و شاد میشه مثل یه طنز میشه هم مطمینن لازمشم داره تولدش مبارک پیشا پیش (خدا کنه با من نباشی )
- 12 پاسخ
-
- 2
-
اوه اوه ماشالله بیچاره شوهر ایندت باید فقط بشینه و نگاهت کنه و حرص بخور زود پیر میشه و سکته میکنه ....
- 52 پاسخ
-
- 1
-
خوابالو بگیر بخواد اما مراقب باش چاق نشی
- 52 پاسخ
-
- 1
-
افرین جانا
- 52 پاسخ
-
- 1
-
نشی ک حیفیبمونی براش ممنون همچنین گل بانو
-
نامه ای عاشقانه - قسمت اول عزیزم سلام خونده بودم که آدما ، عاشقِ ‹ روحِ › هممیشن : جسم بالاخره روزی تغییر میکنه ! آدما پیر میشن ؛ موهاشون به سفیدی می گراید و میریزه ؛ در زیباییشون نقصان پیدا می شه ،ولی روحشون پایدار و ماندگار است و عوضنمیشه ؛ برایدوستداشتن نیازبهدیدننیست ؛ کافیه حسشکنی . . وبعدشهمهچیتموم ولی واقعا درکش به روانی امروز نبود وقتی عکس سال های قبلتو در کنار تصویر امروزت قرار می دهم از دو منظر قابل مشاهده است یکی باچشم سوداگرانه ی عقل که همیشه ، همه چیز را با حساب کتابِ سود و زیان و دو دو تا می شود چهار تا می نگرد که در این صورت در عکس قبلی خیلی زیباتر از حال حاضر بودی ولی وقتی چشم عشق می گشایم و با دیده ی عشق و محبت می نگرم نه تنها زیباییت کمتر از قبل نیست بلکه دنیایی از خاطره های زیبا بهش سنجاق شده و قشنگیش را صد چندان کرده است اینجاست که حل این معما برایم آسان می شود که چرا« همه را کنار گذاشتهام و فقط تو یی کنارِ قلبم…ز همه دست کشیدم که تو باشی همهام..»اینجاست که از ته دل آرزو می کنم « اگر درمان تویی دردم فزون باد» اینجاست که عمیقا می فهمم که« من نه دلبسته ی تو ام نه وابسته ی تو، من جانم را به جانت بسته ام.من هر نفسم بر نفس ناز تو بند است.بی پناهی نکشیدی قدر آغوش و بفهمی، اینجاست که می گویم: « گر تو شوی گناه من، توبه نمی کنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم» در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زد! کجا با کشتیات بردی دلم را، ناخدای من!؟ از خدا می طلبم توفیقم دهد که«یک روز عشق را بنوازم من با تار گیسوان تو » راست گفته اند که«لذت دنیا، داشتنِ کسی است که دوست داشتنش، حواسی برای آدم نمیگذارد. کِی زِسرم برون شود یک نفس آرزوی تو . ماهِ من! حالا می فهمم که در چشم عاشق آب هست و خواب نیست..! یعنی چه. تو با آن محبتت بی دریغت « تا در دل من قرار کردی دل را ز تو بیقرار دیدم» ترا جانم صدا کردم، ولیکن برتر از جانی مگرجان بیتومیمانددراین تندیس انسانی پریشان شددل زارم زعطروبوی آغوشت پریشانترشودآندم کہ گیسو را بیَفشانی از هر طرف که رد پای عشق را می گیرم سر از آغوش تو درآورده به آن پناهگاه مخملی زیبا ختم می شود. فعلا فقط سرخوشی امروز برایم مهم است اصلا دوست ندارم « حال خوب و قشنگ امروزمان را به خاطر فردایی که ازش خبر نداریم خراب کنم چرا که خدای دیروز و امروز فردا و فرداها هم خواهد بود. عشق عزیزم !از روزی که واردِ زندگیم شدی، دنیام رنگ و بویِ تازه ای گرفته؛تو به زندگیم نور و امید پاشیدی و عشق و ارامشو به من هدیه کردی. باید اعتر اف کنم که در اوايل فقط دوستت داشتم اما ناگهان از دستم در رفت و عاشقت شدم ولی حالا شدی دلیلِ بودَنم، آرامشمی، همه کسم که بدونِ تو، زندگی برام فقط نفس کشیدنه... من بدونِ تو، بی معنیم حالا «طُ» شدی خُدآیِ کوچَکِ مَن... عزیز دل ! خیلی دوست دارم رابطه قشنگی با تو را که: حرف زدنامون مثل دوتا دوست صمیمی ،عشقمون مثل لیلی و مجنون،حمایتمون از هم مثل خواهر و بردار و دیونه بازیامون مثل دوتا بچه باشه . نازنینم ! وقتی نیستی، خونمون بامن غریبی میکنه دل اگه میگه صبورم، خود فریبی میکنه صدای قناری محزون و غم آلود میشه واسه من هر چی که هست و نیست نابود میشه وقتی نیستی گل های خونه خشک و بیرنگ میشه تونمیدونی چقدردلم برات تنگ میشه وقتی نیستی گلای باغچه نگاهم میکنن با زبون بسته محکوم به گناهم میکنن گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره اینجاست که برای آرام کردن مرغ ناآرام دل که از درد دوریت پریشان حال خود را به در و دیوار سینه می کوبد، دست بکار می شوم و با وعده ی تجدید دیدار عزیزتر از جانم میگویم: . غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا میکند شیر دوراندیش با آهو مدارا میکند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا میکند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیشتر پشت عاشق را همین آزارها، تا میکند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند دیر یا زود این عذاب ای جان به پایان میرسد شاد باش! این رنج بی پایان به پایان میرسد گرچه گاهی تندبادی شاخهای را هم شکست سرو میماند ولی توفان به پایان می رسد اینها اگر چه حقیقت محض است و آرزوی دلی سوخته از دوری دیدار معشوق، ولی واقعیت این است: . دلتنگم و دیدار تو درمان من است بیرنگِ رُخت زمانه زندانِ من است بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی . آنچ از غمِ هجران تو بر جان منست هرگز این روزهای تلخ تر از زهر را از عمرم محسوب نمی کنم: روزی که دلی را به نگاهی بنوازند از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ
- 11 پاسخ
-
- 3
-
خودم فعلا پسرم
- 6 پاسخ
-
- 1