تهمینه ارسال شده در 25 آبان، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، 2022 «یار» یک زنگ کهن دارد. آدم احساس میکند این واژه از گذشته میآید و مثلاً از سنت ادبیات فارسی گرفته شده است. تصویرِ یار مینیاتوری است: اثیری است و پر از ناز و کرشمه. شفیعی کدکنی میگوید معشوق شعر کهن سادیست (دیگرآزار) و عاشق شعر کهن مازوخیست (خودآزار) است. او «ناز» دارد و این «نیاز»؛ و عاشق از ستمی که معشوق به او میکند، لذت میبرد. اما مهمترین ویژگی معنیشناختی «یار» این است که در دسترس نیست. یار، به این دلیل یار است که حاضر نیست. ارزشش در نبودنش است. اصلیترین مفهوم مربوط به یار «فراق» است. «داف» اما، طنینی جدید دارد. این واژه سابقهای در ادبیات کهن ما ندارد. تازه وارد زبان روزمرهی ما شده است. مینیاتوری نیست، بلکه فانتزی است. در توصیفش بیشتر از ظاهر او گفته میشود: از لباس و چهره و اندامش. اما مهمترین ویژگیاش این است که به دست میآید. اگر در دسترس نباشد فراموش میشود. کسی پنجاه سال در سوگ از دست دادن یک داف نمینشیند. اگر «یار» نماد وحدت معشوق است، «داف» نماد کثرت و تنوع آن است. دافی که به دست نیاید داف نیست. هیچ است. مهمترین مولفهی معناشناختی داف «وصال» است. ترانهی فارسی از «یار» گذر کرده و به «داف» رسیدهاست. این مختص رپ نیست. حتی مختص شعر و موسیقی هم نیست. فراگیرتر است. خوب و بدش و جنبهی اخلاقی یا دینیاش را در جای دیگری بررسی میکنم. اینجا مسئلهای دیگر مطرح است: گویی از پارادایم «فراق»، به پارادایم «وصال» پاگذاشتهایم.» . 🖋نویسنده : شهریار خسروی مجله وزن دنیا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARGOL ارسال شده در 25 آبان، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، 2022 شعر در وصف یار از مولانا سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو آن کس که مست گردد خود این بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشاه برجه بگیر زلفش درکش در این میانش اندیشهای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم پر زر کنم دهانش آن روی گلستانش وان بلبل بیانش وان شیوههاش یا رب تا با کیست آنش این صورتش بهانهست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد پس این جهان مرده زندهست از آن جهانش یار شعر در وصف دختران داف دسته ی دافان1 سرخ و صورتی می پریدند از هوای کودکی با قدمهایی پیاپی ریز و ناز می نمودن چشم نَرها هیز و باز روی سرهاشان هزاران شاخ و برگ در دل آنها زمستان و تگرگ پاچه هاشان زیر زانو رفته بود موجی از خون در جگرها کرده بود تاتوهاشان نقشِ تیر و عشق و مرگ بسته بر مُچها نشانی قَدِ اَرگ روی ساپورتای رنگی عکس شیر می گریزند از نَران عکسِ شیر (ریش) یک ستاره کُنج بینی بسته اند پا و ران و قلب ایشان خسته اند دگمه های مانتوهاشان بازِ باز فرم و استیل بدنها نازِ ناز تَق و تَق و تَق و تَقِ کفشها می زدن در گوش مردان نقشها دستها بر دست هم می کوفتند چشم مجنونان به هم می دوختند خنده و گه قاه قاهی می زدند چادری ها واه واهی می زدند کودک از روی صداقت داد زد بی خیالی طی نمودن، جار زد گفت ظاهر را چو حوری کرده اید تاکنون آبی به قوری کرده اید سِنتان گشته فزون از مرز سی باز می گویی دَدی کی می رسی روی دستان شما گشته چُروک عاشق رانندگان با کُروک نیمی از عُمرت گذشته در هَوَس دست بردار از سخنهای عَبَس لاک و کیف و عینک و مویت یه رنگ آرزویت گشته رفتن در فرنگ کنتوری گر روی سر می ذاشتی قفل پایت دیر بر می داشتی من نمی گویم سبیلت تیز کن حداقل اندکی تو چیز کن در خیابان بَس قدم بگذاشتی بوی فرندانت کاکا پنداشتی این برادرهای کامل ناتنی می ستانند دختران باتِنی مدتی خود را مثال شمع کن نام خود را از خیابان جمع کن خالق زیبای هستی آفرین عاشق آن است گوید آفرین ارزشت را پیش او خود حفظ کن نام رحمان و رحیم را حفظ کن تا خدای نازنین لطفت کند برترین مرد جهان شویت کند حمید رضا داوودی (هوار) 1-ریشه و معنی واژهی داف (Duff) داف = دختر با قر و قمیش، دختری که از نظر تیپ و چهره در نگاه نخست جلب توجه میکند. داف یک واژهی عبری به معنای “دختر” است؛ اما در حالت کلی در دنیا به روسپیها و زنان فاحشه میگویند. و اما در زبان پارسی: داف در ایران پیشینهی چندانی ندارد و چندسالی است رایج شده. این واژه در زبان پارسی به معنی دختر زیبا، خوشچهره و خوش اندام است که در نگاه اول دلربایی میکند. اینم یه داف نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .