حواصیل ارسال شده در 15 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر دیشب گوشه ی اتاقم تنهایی ام را دیدم ، شبیه غول کوچکی بود سیاه با ناخن های دراز و چهرهی مغموم ...پریشانتر از خودم ....چشمهای مرا دزدیده بود... من از قلب تنهایی ام خودم را می دیدم...از هم تفکیک نمیشدیم درحالی که روبروی هم بودیم ..من به او قدرت میبخشیدم و او مرا منهدم میکرد... دستهای کبودش را روی سیبکگلویم میفشرد نفسم بریده بود و او با حنجره ام آواز های غمگین میخواند ....تنهایی ام را دوست دارم هرچند قصد جانم را دارد.... 6 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 15 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر وقتی اسیر اشتباه دل خویشی ، با یک آدم مجنون هیج توفیری نداری ... از دیوانه جز جنون برنمی آید... 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 15 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر کم کمبه این نتیجه رسیدم... تنهایی مقدسی دارم . 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 15 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر برایت مینویسم تا بخوانی که شاید درد این زن را بدانی شدم رسوا میان جمع ِ رندان مرا دریاب یارا گر توانی 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 15 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر وقتی از همه ی دنیا و ادمها بیزار بودم ...رسیدی... جان گرفتم .... حالا کجایی ؟ که دیگر از خودم هم بیزار گشته ام بی تو.... 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 16 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای با صَفات منم نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند که آتش و تبش و گرمی هوات منم نگفتمت مرو مرو مرو مرو ... که آشنات منم 🩶 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر بیمار رنجوری که منم ...هر شب تا لب گور میرود.... و صبحدم ...هنوز زنده ست . 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر تو بیشتر از یک اتفاقی.یک واقعیت شیرین ...تو قشنگترین خاطره ی منی... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر چرا نباید تو را دوست بدارم ...وقتی در قلبی سرد چنین آتشی گرم برافروخته ای .... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر در قالب کدام شعر میشود دستانت را سرود که وزن تنهایی ام را تحمل کند... دستهایت را دوست دارم.... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر تو همان گمشده ای هستی که جهانم بی تو سرگردانی ست .. تو منجی بشری هستی که منم... ... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر هنوز حرفهایت را یادم هست...مکث هات بین هر جمله...و اندوهی که واژه هات بر قلب من میریخت... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر هیچ کس نمیتواند مانع علاقه ی من به تو بشود حتی خودت.... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر دوستت دارم به هزار و یک دلیل .... و هزار دلیلش این است که تو ..تویی... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر هر چه از تو آيد خوش بود خواهی شفا خواهی الم 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر از هر چه خواهی بگذر... از دل تنگم نگذر 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 17 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر هم اکنون، حواصیل گفته است: از هر چه خواهی بگذر... از دل تنگم نگذر 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 17 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر جهانم سرد و خاموش .... نگاهم بیفروغ است.... و این آغاز ، فروپاشی ست.. 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 17 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر هم اکنون، حواصیل گفته است: جهانم سرد و خاموش .... نگاهم بیفروغ است.... و این آغاز ، فروپاشی ست.. بدتر از من شدی ک 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 18 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر احوال،... پریشانم ویرانه تر از هر بار از خویش...گریزانم.... 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 18 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر بخت خویش را آزمودم ... من باید از جهان استعفا میدادم ... 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 18 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر بالاخره به آن نقطه رسیدم ... که از توهین دلگیر و از تحسین شاد نمیگردم .... به خنثی ترین وجهی خنثی شده ام .... 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 18 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر 7 ساعت قبل، حواصیل گفته است: بالاخره به آن نقطه رسیدم ... که از توهین دلگیر و از تحسین شاد نمیگردم .... به خنثی ترین وجهی خنثی شده ام .... دوس داشتم اینو 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Reza ارسال شده در 18 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر در ۱۴۰۳/۱/۲۷ در 05:22، حواصیل گفته است: دیشب گوشه ی اتاقم تنهایی ام را دیدم ، شبیه غول کوچکی بود سیاه با ناخن های دراز و چهرهی مغموم ...پریشانتر از خودم ....چشمهای مرا دزدیده بود... من از قلب تنهایی ام خودم را می دیدم...از هم تفکیک نمیشدیم درحالی که روبروی هم بودیم ..من به او قدرت میبخشیدم و او مرا منهدم میکرد... دستهای کبودش را روی سیبکگلویم میفشرد نفسم بریده بود و او با حنجره ام آواز های غمگین میخواند ....تنهایی ام را دوست دارم هرچند قصد جانم را دارد.... عالی 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 19 تیر مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر کاش قبل ِ رفتن رد حرفهات رو پاک میکردی. 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .