حواصیل ارسال شده در 17 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد میبرم به تو عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا با هر چه طالبی بخدا میخرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای با ناز میگشود دو چشمان بسته را میشست کاکلی به لب آب نقره فام آن بالهای نازک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او رازی سرود و موج بنرمی از او رمید خندید باغبان که سرانجام شد بهار دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار ای بس بهارها که بهاری نداشتم خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان گوئی میان مجمری از خون نشسته بود میرفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب دختر کنار پنجره محزون نشسته بود 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 21 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد در ۱۴۰۲/۱۲/۲۷ در 08:01، حواصیل گفته است: دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد میبرم به تو عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا با هر چه طالبی بخدا میخرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای با ناز میگشود دو چشمان بسته را میشست کاکلی به لب آب نقره فام آن بالهای نازک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او رازی سرود و موج بنرمی از او رمید خندید باغبان که سرانجام شد بهار دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار ای بس بهارها که بهاری نداشتم خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان گوئی میان مجمری از خون نشسته بود میرفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب دختر کنار پنجره محزون نشسته بود چ قشنگ: ) 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .