حواصیل ارسال شده در 11 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم میسوخت و مهربانی را نثار من میکرد. افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟ به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری ست و در کنار تو بوی بهار می آید آواز مهربانی تو با من در کوچه باغ های محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است. گاهگاهی که دلم می گیرد پیشِ خود می گویم آنکه جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز ؟ 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 12 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت 12 ساعت قبل، حواصیل گفته است: دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم میسوخت و مهربانی را نثار من میکرد. افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟ به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری ست و در کنار تو بوی بهار می آید آواز مهربانی تو با من در کوچه باغ های محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است. گاهگاهی که دلم می گیرد پیشِ خود می گویم آنکه جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز ؟ چقدر حرف دله آدمه این شعر... 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت 13 ساعت قبل، حواصیل گفته است: دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم میسوخت و مهربانی را نثار من میکرد. افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟ به خود پناهم ده که در پناه تو آواز رازها جاری ست و در کنار تو بوی بهار می آید آواز مهربانی تو با من در کوچه باغ های محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است. گاهگاهی که دلم می گیرد پیشِ خود می گویم آنکه جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز ؟ عالی نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .