( • ᴖ • ｡)!dead

[numb]

چون نگهبانی

که در کف مشعلی دارد 

می‌خرامد شب !

میان شهر خواب آلود 

خانه‌ها با روشنایی‌هایِ رویایی

یک به یک در گیر و‌ دار 

بوسه‌ی بدرود ...

 

 

[حسین138]

در ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ در 04:44، numb گفته است:

چقد این روزا این بیت شعر رو خوب درک میکنم:

"مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز

جوان ز حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی..."

 

 

 

 

تجربه نکنی

[numb]

در ۱۴۰۲/۱۱/۲۰ در 07:14، حسین138 گفته است:

تجربه نکنی

...

[numb]

از چشم افتادن مقوله ایه که با هیچ دوست نداشتنی برابری نمیکنه، می بینیش ولی نسبت بهش بی تفاوتی. از چشم افتادن تو دل شکستگیِ محض اتفاق میفته... بله فراموش خواهی شد چنان که انگار هرگز نبوده ای...

[numb]

بدترین حس جهان؟! غریبه شدن با کسی که

هر روز باهاش حرف میزدی...

[numb]

غمگینم میکند اما نمیخواهم رهایش کنم، این آخرین چیزی است که در من حسی ایجاد میکند.

[numb]

همه ما بعد از مرگ 

گریه کننده زیاد داریم 

اما امروز وسط زندگی تنهای تنهاییم

 

[numb]

هیچ وقت به درد یه آدم نخندین

(هرچقدرم به نظرتون سطحی باشه یا مسخره) 

چون ممکنه تو اون لحظه اون درد براش بزرگترین غم عالم باشه و میزان دردش صرفا از درک شما خارجه.

[numb]

همه چیز میگذره اما هیچی فراموش نمیشه( :

[numb]

"حال مرا هر کس که می‌پرسد بگو خوب است 

اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ها کاری‌ست..."

[numb]

هرچی بیشتر میگذره بیشتر دوست دارم ساکت باشم و در مورد هیچی با بقیه حرف نزنم...

[حسین138]

2 ساعت قبل، numb گفته است:

"حال مرا هر کس که می‌پرسد بگو خوب است 

اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ها کاری‌ست..."

چک برگشتی داری،ماشینت چپ کرده،دزد زده بهت،

[numb]

3 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

چک برگشتی داری،ماشینت چپ کرده،دزد زده بهت،

جملتون سوالیه؟

[numb]

‏گاهی تمام جمعیت شهر

همان یک نفری‌ست که نیست: )

[numb]

یه افسانه هست که میگه شب‌هایی که خوابتون نمیبره در واقع ذهنتون دنبال یه خاطره‌ست تا دلتنگیتون رو رفع کنه ولی پیداش نمیکنه : )

[numb]

گاهی انسان حرف هایش که نه،

 صدایش تمام میشود..!

[numb]

با قدم‌های کوتاه از او دور شدم، و با قدم‌های بلند به تنهایی برگشتم

[numb]

دلم برای تو تنگ شده است 

اما نمی‌ دانم چه کار کنم

مثل پرنده ای لالم

که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند!