نیلوفر ارسال شده در 4 شهریور، 2023 ارسال شده در 4 شهریور، 2023 شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس میخواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر میخواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو میداد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر میگرفت. همچنین بانگ می.كرد و حلوا میگرفت. شبلی در آنان مینگریست و میگریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شدهای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.... 3 نقل قول
Miss nedaa ارسال شده در 5 شهریور، 2023 ارسال شده در 5 شهریور، 2023 7 ساعت قبل، نیلوفر گفته است: شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس میخواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر میخواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو میداد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر میگرفت. همچنین بانگ می.كرد و حلوا میگرفت. شبلی در آنان مینگریست و میگریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شدهای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.... نقل قول
Venusi ارسال شده در 5 شهریور، 2023 ارسال شده در 5 شهریور، 2023 12 ساعت قبل، نیلوفر گفته است: شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس میخواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر میخواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو میداد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر میگرفت. همچنین بانگ می.كرد و حلوا میگرفت. شبلی در آنان مینگریست و میگریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شدهای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.... نقل قول
نیلوفر ارسال شده در 8 شهریور، 2023 مالک ارسال شده در 8 شهریور، 2023 در ۱۴۰۲/۳/۱۵ در 08:53، Miss nedaa گفته است: ❤ نقل قول
نیلوفر ارسال شده در 8 شهریور، 2023 مالک ارسال شده در 8 شهریور، 2023 در ۱۴۰۲/۳/۱۵ در 14:13، Venusi گفته است: ❤❤ نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .