رفتن به مطلب

نیلوفر

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    213
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

درباره نیلوفر

آخرین بازدید کنندگان نمایه

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمی شود.

دستاورد های نیلوفر

Rising Star

Rising Star (9/14)

  • One Year In
  • One Month Later
  • Very Popular
  • Dedicated
  • Week One Done

نشان‌های اخیر

322

اعتبار در سایت

  1. منم اول بچه رو بغل میکنم بعدم سریع کتری رو خاموش میکنم و بعدش الفرار چون از سگ میترسم
  2. نیلوفر

    شاد باشید

    فدات گل
  3. نیلوفر

    فــرق بین مــادر و پــدر

    مرسی گلم ان شاءالله❤
  4. نیلوفر

    فــرق بین مــادر و پــدر

    ممنون عزیزم همچنین پدر و مادر شما رو❤
  5. نیلوفر

    فــرق بین مــادر و پــدر

    متشکرم بزرگوار
  6. نیلوفر

    شاد باشید

  7. نیلوفر

    فــرق بین مــادر و پــدر

    به نام خدا *فــرق بین مــادر و پــدر* کسی که از زمانی که چشــم باز می کنی تو را دوست دارد مــــادر است وکسی که دوستت دارد بدون اینکه ظاهر کند پــــدر است « به او جفا می کنی » مــــادر تو را به جهان تقدیم می کند پــــدر تلاش می کند که جهان را به تو تقدیم کند *« به سختی می افتد* مــــادر به تو زندگی می دهد پــــدر به تو می آموزد چگونه این زندگی را احیا کنی *« به تلاش وادار می کند* مــــادر تو را 9 ماه در رحم خود نگه میدارد پــــدر باقی عمر تو را حمل می کند *« ومتوجه نیستی »* مادر به وقت تولدت فریاد می کشد صدایش را نمی شنوی وپــــدر بعد از آن فریاد می کشد « از او گله می کنی » مــــادر گریه می کند وقتی بیمار می شوی پــــدر بیمار می شود وقتی گریه می کنی *« در خفا »* مــــادر مطمئن می شود که گرسنه نیستی پــــدر به تو یاد می دهد که گرسنه نمانی *« درک نمی کنی »* مــــادر تو را روی سینه اش نگه می دارد پــــدر تو را به دوش می کشد « اورا نمی بینی » مــــادر چشمه محبت است وپــــدر چاه حکمت *« و می ترسی از عمق چاه »* مــــادر مسئولیت از دوش تو بر می دارد پــــدر مسئولیت را در وجود تو می کارد *« تو را به سختی می اندازد »* مــــادر تو را از سقوط نگه می دارد پــــدر می آموزد بعد از سقوط بلند شوی مادر یاد می دهد چگونه روی پای خود راه بروی پدر یاد می دهد چگونه در راه ها ی زندگی حرکت کنی مــــادر کمال وزیبایی را منعکس می کند پــــدر واقعییت ها وتلاشها را منعکس می کند *مهــر مــادری را هنگام ولادت حس می کنی* *مهــر پــدری را وقتی پــــدر شدی حس خواهی کرد* *بنابرایــن مــــادر با چیــزی مقایســه نمی شود* *و پــــدر تکــرار نخواهــد شــد.* پروردگارا هم چنانکه مرا پرورش دادن آنها را مورد رحمت خودت قرار بده
  8. نیلوفر

    شاد باشید

  9. نیلوفر

    قناعت

    شبلی عارف معروف؛ به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می‌خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر می‌خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می‌داد. باز دیگر باره بانگ می‌كرد و پاره ای دیگر می‌گرفت. همچنین بانگ می.كرد و حلوا می‌گرفت. شبلی در آنان می‌نگریست و می‌گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده‌ای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع‌كاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می‌كرد و طمع از حلوای او برمی‌داشت، سگ همچون خویشتنی نمی‌شد....
  10. نیلوفر

    حماقت بشر

    وقتی "سینوهه" شبی را به مستی کنار نیل به خواب می‌رود و صبح روز بعد یکی از برده‌های مصر که گوش‌ها و بینی‌اش به نشانه‌ی بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می‌بیند، در ابتدا می‌ترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن پی می‌برد ، با او هم کلام می‌شود. برده ، از ستم‌هایی که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می‌گوید ؛ از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای مصر ... برده ، از سینوهه خواهش می‌کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود ، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم رانوشته اند برای او بخواند. سینوهه از برده سئوال می‌کند که چرا می خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می‌گوید : سال‌ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم, همسر زیبا و دختر جوانی داشتم ؛ مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود . روزی او با پرداخت رشوه به مأموران فرعون زمین‌های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش‌ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد؛ سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم ، اکنون از از معدن رها شده ام، شنیده‌ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته‌اند ... سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می‌رود و قبرنوشته‌ی آن مرد را اینگونه می‌خواند : 《 او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی‌اش به مستمندان کمک می‌کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین‌های خود را به فقرا می‌بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می‌نمود , او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می‌کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است...》 در این هنگام , برده شروع به گریه می‌کند و می‌گوید: 《 آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی‌دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش...》 سینوهه با تعجب از برده می‌پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده، باز هم فکر می‌کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟ و برده این جمله ی تاریخی را می‌گوید که: وقتی خدایان بر قبر او این‌گونه نوشته‌اند ، من حقیر چگونه می‌توانم خلاف این را بگویم ؟ و سینوهه بعدها در یادداشت‌هایش وقتی به این داستان اشاره میکند ...می‌نویسد : آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد!!!
  11. نیلوفر

    شاد باشید

    ⚜کلامی زیبا از شیخ بهائی: آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا : اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است ! اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است! اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند! اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است! اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!! اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!! و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین .....!!! لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
  12. نیلوفر

    زندگی زیباست ...

    دقیقا عزیزم❤
×
×
  • اضافه کردن...