ɑɍɛẕőǚ ارسال شده در 10 تیر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، 2023 من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش میکنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچوقت هیچکس دلداریام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم. من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم. که ذره ذره با دستان لرزان و ناپختهی خودم به دیوار سرد و بیروح زندگیام رنگ پاشیدهام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم میشدند را خراب کردم. تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهمشد و چقدر کودکانهزیستن را دوستداشتم و حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدمهای بزرگ رفتار کردم، بیتوقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختیهای زمانه گلاویز شدم. بعضی آدمها منتظر میمانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آنها را تا دهکدهی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکدهای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخمهای مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم، منی که با کوهی از بغض، ادامه میدادم، منی که تسلیم نمیشدم، منی که بهتر از هرکسی تکیهگاه شدن در اوج بیتکیهگاهی را بلد بودم. 3 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Topaz ارسال شده در 10 تیر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، 2023 39 دقیقه قبل، ɑɍɛẕőǚ گفته است: من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش میکنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچوقت هیچکس دلداریام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم. من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم. که ذره ذره با دستان لرزان و ناپختهی خودم به دیوار سرد و بیروح زندگیام رنگ پاشیدهام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم میشدند را خراب کردم. تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهمشد و چقدر کودکانهزیستن را دوستداشتم و حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدمهای بزرگ رفتار کردم، بیتوقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختیهای زمانه گلاویز شدم. بعضی آدمها منتظر میمانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آنها را تا دهکدهی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکدهای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخمهای مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم، منی که با کوهی از بغض، ادامه میدادم، منی که تسلیم نمیشدم، منی که بهتر از هرکسی تکیهگاه شدن در اوج بیتکیهگاهی را بلد بودم. احسنت و بهترین راه به قول مامان بزرگ توان بر بازوی خود 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
دل آرام ارسال شده در 11 مهر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2023 در ۱۴۰۲/۱/۲۱ در 15:09، ɑɍɛẕőǚ گفته است: من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش میکنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچوقت هیچکس دلداریام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم. من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم. که ذره ذره با دستان لرزان و ناپختهی خودم به دیوار سرد و بیروح زندگیام رنگ پاشیدهام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم میشدند را خراب کردم. تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهمشد و چقدر کودکانهزیستن را دوستداشتم و حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدمهای بزرگ رفتار کردم، بیتوقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختیهای زمانه گلاویز شدم. بعضی آدمها منتظر میمانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آنها را تا دهکدهی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکدهای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخمهای مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم، منی که با کوهی از بغض، ادامه میدادم، منی که تسلیم نمیشدم، منی که بهتر از هرکسی تکیهگاه شدن در اوج بیتکیهگاهی را بلد بودم. 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ɑɍɛẕőǚ ارسال شده در 16 مهر، 2023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، 2023 در ۱۴۰۲/۴/۲۱ در 01:35، دل آرام گفته است: 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Miss nedaa ارسال شده در 17 مهر، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، 2023 در ۱۴۰۲/۱/۲۱ در 15:09، ɑɍɛẕőǚ گفته است: من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش میکنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچوقت هیچکس دلداریام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم. من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم. که ذره ذره با دستان لرزان و ناپختهی خودم به دیوار سرد و بیروح زندگیام رنگ پاشیدهام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم میشدند را خراب کردم. تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهمشد و چقدر کودکانهزیستن را دوستداشتم و حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدمهای بزرگ رفتار کردم، بیتوقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختیهای زمانه گلاویز شدم. بعضی آدمها منتظر میمانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آنها را تا دهکدهی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکدهای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخمهای مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم، منی که با کوهی از بغض، ادامه میدادم، منی که تسلیم نمیشدم، منی که بهتر از هرکسی تکیهگاه شدن در اوج بیتکیهگاهی را بلد بودم. 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .