رفتن به مطلب

من ...


ɑɍɛẕőǚ

ارسال های توصیه شده

من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش می‌کنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچ‌وقت هیچ‌کس دلداری‌ام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم.
من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم.
که ذره ذره با دستان لرزان و ناپخته‌ی خودم به دیوار سرد و بی‌روح زندگی‌ام رنگ پاشیده‌ام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم می‌شدند را خراب کردم.
تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهم‌شد و چقدر کودکانه‌زیستن را دوست‌داشتم و حالا که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدم‌های بزرگ رفتار کردم، بی‌توقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختی‌های زمانه گلاویز شدم.
بعضی آدم‌ها منتظر می‌مانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آن‌ها را تا دهکده‌ی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکده‌ای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخم‌های مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم،
منی که با کوهی از بغض، ادامه می‌دادم، منی که تسلیم نمی‌شدم،
منی که بهتر از هرکسی تکیه‌گاه شدن در اوج بی‌تکیه‌گاهی را بلد بودم.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

39 دقیقه قبل، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش می‌کنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچ‌وقت هیچ‌کس دلداری‌ام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم.
من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم.
که ذره ذره با دستان لرزان و ناپخته‌ی خودم به دیوار سرد و بی‌روح زندگی‌ام رنگ پاشیده‌ام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم می‌شدند را خراب کردم.
تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهم‌شد و چقدر کودکانه‌زیستن را دوست‌داشتم و حالا که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدم‌های بزرگ رفتار کردم، بی‌توقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختی‌های زمانه گلاویز شدم.
بعضی آدم‌ها منتظر می‌مانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آن‌ها را تا دهکده‌ی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکده‌ای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخم‌های مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم،
منی که با کوهی از بغض، ادامه می‌دادم، منی که تسلیم نمی‌شدم،
منی که بهتر از هرکسی تکیه‌گاه شدن در اوج بی‌تکیه‌گاهی را بلد بودم.

احسنت و بهترین راه به قول مامان بزرگ توان بر بازوی خود 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 ماه بعد...
در ۱۴۰۲/۱/۲۱ در 15:09، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش می‌کنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچ‌وقت هیچ‌کس دلداری‌ام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم.
من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم.
که ذره ذره با دستان لرزان و ناپخته‌ی خودم به دیوار سرد و بی‌روح زندگی‌ام رنگ پاشیده‌ام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم می‌شدند را خراب کردم.
تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهم‌شد و چقدر کودکانه‌زیستن را دوست‌داشتم و حالا که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدم‌های بزرگ رفتار کردم، بی‌توقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختی‌های زمانه گلاویز شدم.
بعضی آدم‌ها منتظر می‌مانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آن‌ها را تا دهکده‌ی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکده‌ای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخم‌های مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم،
منی که با کوهی از بغض، ادامه می‌دادم، منی که تسلیم نمی‌شدم،
منی که بهتر از هرکسی تکیه‌گاه شدن در اوج بی‌تکیه‌گاهی را بلد بودم.

👍🏼

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در ۱۴۰۲/۱/۲۱ در 15:09، ɑɍɛẕőǚ گفته است:

من مخاطبِ هیچ «بسپار به من، درستش می‌کنم»ی نبودم، همیشه خودم جنگیدم و خودم درستش کردم. هیچ‌وقت هیچ‌کس دلداری‌ام نداده، آرامم نکرده، پناهم نبوده. همیشه خودم، خودم را دلداری دادم، آرام کردم و خودم پناه خودم بودم.
من مخاطب هیچ دلگرمی و حمایتی نبودم، همیشه خودم، به خودم دلگرمی دادم و خودم حامی و تکیه گاه خودم بودم.
که ذره ذره با دستان لرزان و ناپخته‌ی خودم به دیوار سرد و بی‌روح زندگی‌ام رنگ پاشیده‌ام و آجر به آجر، دیوارهای بلندی که سد راهم می‌شدند را خراب کردم.
تصورم از خودم این بود که هرگز بزرگ نخواهم‌شد و چقدر کودکانه‌زیستن را دوست‌داشتم و حالا که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که چقدر زود بزرگ شدم!!!! چقدر زود شبیه آدم‌های بزرگ رفتار کردم، بی‌توقع شدم، بخشیدم، تلاش کردم و چقدر زود با سختی‌های زمانه گلاویز شدم.
بعضی آدم‌ها منتظر می‌مانند کسی از راه برسد و مراقبشان باشد، دستانشان را به گرمی بگیرد و آن‌ها را تا دهکده‌ی سبز آرزوهاشان برساند. اما من همیشه خودم مراقب خودم بودم و خودم دستان خودم را گرفتم و تا دهکده‌ای که هم دور بود و هم بعید، بدون مکث دویدم، پایم زخمی شد و نایستادم، زمین خوردم و ناامید نشدم و منتظر نماندم کسی مرا در آغوش بگیرد و زخم‌های مرا مرهم باشد، چون در نهایت این خودم بودم که عاشقانه، خودم را دوست داشتم،
منی که با کوهی از بغض، ادامه می‌دادم، منی که تسلیم نمی‌شدم،
منی که بهتر از هرکسی تکیه‌گاه شدن در اوج بی‌تکیه‌گاهی را بلد بودم.

👌😘

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...