رفتن به مطلب

Miss little

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    521
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    3

تمامی مطالب نوشته شده توسط Miss little

  1. Miss little

    درد

    کاش واسه کمبود توجه هم قرص بسازن از مسکن بیشتر دردو تسکین میده
  2. Miss little

    واقعا لازمه

    سعی کنید وقتی خواستید یه چیز اضافه‌ای رو برای کسی توضیح بدید ی سوال از خودتون بپرسید: «واقعا لازمه؟»
  3. Miss little

    باگ

    ‏یکی از بزرگترین باگ‌های خلقت اینه که نمیتونی ناراحتیت رو از مادرت پنهون کنی
  4. Miss little

    شوخی

    رسته تو داری شوخی می‌کنی ولی جدی جدی این موضوع تو ذهنت شکل گرفته که داری به شوخی بیانش می‌کنی. من با این مشکل دارم
  5. Miss little

    ...

    گفت خیلی میترسم ؛ گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم . . . این جور خوشحالی ترسناک است . . . پرسیدم آخه چرا ؟ جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد !
  6. Miss little

    نیامدی و دیر شد...

    در این سرای بی‌کسی نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم دریچه آه می‌کشد تو از کدام راه می‌رسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی‌ام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد ——————– در سرای بی کسی، بی کس دَرآ هر چه را بگذار بیرون سَرا – هوشنگ ابتهاج –
  7. انتخاب سختیه فقط یک نفر. دونستم ذات ادما هم میتونه خوب باشه هم بد، از این نظر خوب که میدونی چه چیزی دوست داره و چه چیزی دوست نداره پس رفتار درست تری میتونی داشته باشی، و از این نظر بده که ممکن توانایی تحمل خیلی چیز ها رو نداشته باشی. من از بین این گزینه ها هیچ کدوم رو انتخاب میکنم. اولا به این دلیل که دونستم ذات یک نفر با عث تغیر در رفتار نمیشه. دوما این افراد خیلی به ما نزدیک هستن و اگر نتونیم خودمو رو کنترل کنیم با ازار اونها و حتی خودمون میشیم
  8. Miss little

    خنده 😀😀

    دیشب، قبل خواب، با داداشم داشتم بازی میکردم. همیشه یک راهی برای شاد کردن من داره، هرچقد هم غمگین باشم، عصبی، ناراحت هرچی هرچقد که باشه همیشه تمام تلاشش رو میکنه و موفق هم هست.
  9. Miss little

    بشتابید ب کمک فندق ")

    در میان غوغا در میان حرف ها پریشانی ها بی حوصلگی ها جنگل آشفته ای غرق در من بود خیره به سکون ظاهرم فارغ از تلاطم درون همان روز ها و ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه هایی که گذر بی رحمانه لحظه را حس نکردم و چقدر دنیای من سر سبز شد و چقدر دنیای من تازه بود چه روز ها که در عمق این جنگل پابرهنه فارغ از همه چیز خود را گم کردم و چه زیباست دنیای من و این جنگل سبز چشمان توست چشمان تو ست که به آزادی مرا اسرات گرفته و این چشمان توست که دنیای من شده سین.ب
  10. خیلی زیبا کاش ما هم بتونیم یکم شبیه‌شون شیم و چقدر جامعه الان ما به اینجور آدم ها نیاز داره
  11. Miss little

    دانش آموز؟...

    ممنونم نیلوفرجونم شما هم انشاءالله همیشه موفق و سربلند باشید
  12. Miss little

    :)

    هر چقدر امروز(یکشنبه) کلاس و اینا و اینا و اینا داشتم. فردا( دوشنبه) اصلا کلاس و اینا و اینا و اینا ندارم و کلی پست و حرف و اینا و اینا و اینا خلاصه اینکه اگر چیزی خواستید از الان بگید که فردا بزارم. البته امیدوارم به محدودیت بر نخوریم
  13. دوست دارید از دغدغه ها و مشکلاتم براتون بگم؟ یا علاقه ای ندارید؟
  14. Miss little

    دانش آموز؟...

    چرا بعد از این همه خون دل خوردن و فارغ‌التحصی فکر میکنید من دانش آموزم؟ البته بهتون حق میدم به خاطر سنم، خیلی روی مرزه اما من دانشجو ام ترم اول روانشناسی خودمو کشتم که دانشگاه تهران قبول بشم، اما بعد عید به طرز وحشت ناکی مریض شدم و اصلا نتونستم درس بخونم یعنی ۴ ماه الکی پر کنکورم رو بد ندادم اما من فقط روانشناسی میخواستم و دانشگاه تهران نمیشد، خانوادم هم بهم اجازه راه دور ندادن. مجبور شدم برم پیام نور، که الان توی این وضعیت نا به سامان کشور پشیمون نیستم. هرچند برای خودم مطلوب ت این بود که یک سال بمونم و دوباره کنکور بدم اما باز هم مخالفت کردن و گفتن نتیجه‌ت بهتر از این نمیشه و همین اتفاقات دوباره برات رقم میخوره و یک سال از عمرت رو بیهوده تلف میکنی. در کل درست حسرت خیلی چیز هایی که می تونستم داشته باشم و ندارم رو می‌خورم اما از جایی که الان هستم راضی هستم. چقد حرف زدم
  15. Miss little

    امتحان:/

    میسی
  16. Miss little

    امتحان:/

    چشم
  17. Miss little

    کلاه قرمزی

    پسر عمه‌زا: یک ساعت چند ساعته؟ کلاه قرمزی: بستگی داره کنار کی باشی :)
  18. Miss little

    پاتریک هم...

    ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ : ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ ﺻﺪﺍمو ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ؟ ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ : ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺎﺭﯾﮑﻪ
  19. Miss little

    چاووشی

    خیلی طولانیه ولی خیلی دوستش دارم به‌سان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند، گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش، فشرده چوبدست خیزران در مشت، گهی پرگوی و گه خاموش، در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می‌پویند، ما هم راه خود را می‌کنیم آغاز. سه ره پیداست… نوشته بر سر هریک به سنگ اندر، حدیثی که‌ش نمی‌خوانی بر آن دیگر. نخستین: راه نوش و راحت و شادی. به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی. دو دیگر: راهِ نیمش ننگ، نیمش نام، اگر سر بر کنی غوغا، وگر سر درکشی آرام. سه دیگر: راه بی‌برگشت، بی‌فرجام. من اینجا بس دلم تنگ است. و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است. بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم؛ ببینیم آسمانِ «هر کجا» آیا همین رنگ است؟ تو دانی کاین سفر هرگز به‌سوی آسمانها نیست. سوی بهرام، این جاویدِ خون‌آشام، سوی ناهید، این بدبیوه گرگِ قحبه بی‌غم، که می‌زد جام شومش را به جام حافظ و خیام؛ و می‌رقصید دست‌افشان و پاکوبان به‌سان دختر کولی، و اکنون می‌زند با ساغر مک‌نیس یا نیما و فردا نیز خواهد زد به جام هرکه بعد از ما؛ سوی اینها و آنها نیست. به سوی پهندشتِ بی‌خداوندی‌ست، که با هر جنبش نبضم هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاک افتند. بهل کاین آسمان پاک، چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد: که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان پدرْشان کیست؟ و یا سود و ثمرْشان چیست؟ بیا ره توشه برداریم. قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم. به‌سوی سرزمینهایی که دیدارش، به‌سان شعله‌ی آتش، دواند در رگم خونِ نشیطِ زنده‌ی بیدار. نه این خونی که دارم؛ پیر و سرد و تیره و بیمار. چو کرم نیمه‌جانی بی‌سر و بی‌دم که از دهلیزِ نقب‌آسایِ زهراندود رگهایم کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار، به سوی قلب من، این غرفه با پرده‌های تار. و می‌پرسد صدایش ناله‌ای بی‌نور: – «کسی اینجاست؟ هلا! من با شمایم، های! . . . می‌پرسم کسی اینجاست؟ کسی اینجا پیام آورد؟ نگاهی، یا که لبخندی؟ فشارِ گرم دستِ دوست‌مانندی؟» و می‌بیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه مرده‌ای هم ردپایی نیست. صدایی نیست الاّ پت پتِ رنجور شمعی در جوار مرگ. ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ، وز آن‌سو می‌رود بیرون، به‌سوی غرفه‌ای دیگر، به امّیدی که نوشد از هوای تازه‌ی آزاد، ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است – از اعطای درویشی که می‌خواند: «جهان پیر است و بی‌بنیاد، ازین فرهادکش فریاد…»(1) وز آنجا می‌رود بیرون، به‌سوی جمله ساحل‌ها. پس از گشتی کسالت‌بار، بدان‌سان – باز می‌پرسد – سر اندر غرفه‌ی با پرده‌های تار: – «کسی اینجاست؟» و می‌بیند همان شمع و همان نجواست. که می‌گوید بمان اینجا؟ که پرسی همچو آن پیر به‌دردآلوده‌ی مهجور: خدایا «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را؟»(2) بیا ره توشه برداریم. قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم. کجا؟ هرجا که پیش آید. بدانجایی که می‌گویند خورشیدِ غروب ما، زند بر پرده‌ی شبگیرشان تصویر. بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: زود. وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد: دیر. کجا؟ هرجا که پیش آید. به آنجایی که می‌گویند چو گل روییده شهری روشن از دریای تردامان، و در آن چشمه‌هایی هست، که دایم روید و روید گل و برگ بلورین‌بال شعر از آن. و می‌نوشد از آن مردی که می‌گوید: «چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کزآن گل کاغذین روید؟»(3) به آنجایی که می‌گویند روزی دختری بوده‌ست که مرگش نیز (چون مرگ تاراس بولبا نه چون مرگ من و تو) مرگ پاک دیگری بوده‌ست، کجا؟ هرجا که اینجا نیست. من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم. ز سیلی‌زن، ز سیلی‌خور، وزین تصویرِ بر دیوار ترسانم. درین تصویر، عُمر باسوط بی‌رحم خشایرشا، زند دیوانه‌وار، امّا نه بر دریا؛ به گرده‌ی من، به رگهای فسرده‌ی من، به زنده‌ی تو، به مرده‌ی من. بیا تا راه بسپاریم. به‌سوی سبزه‌زارانی که نه کس کِشته نِدْروده به‌سوی سرزمینهایی که در آن هرچه بینی بکر و دوشیزه‌ست و نقش رنگ و رویش هم بدین‌سان از ازل بوده، که چونین پاک و پاکیزه‌ست. به سوی آفتاب شاد صحرایی، که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی. و ما بر بیکران سبز و مخمل‌گونه دریا، می‌اندازیم زورقهای خود را چون کُلِ (4) بادام. و مرغان سپیدِ بادبانها را می‌آموزیم، که باد شرطه را آغوش بگشایند، و می‌رانیم گاهی تند، گاه آرام. بیا ای خسته‌خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین! من اینجا بس دلم تنگ است. بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی‌فرجام بگذاریم . . . اخوان ثالث
  20. Miss little

    گاهی...

    من به غمگین ترین حالت ممکن شادم تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر نکن گرچه نابود شدم پای غرورت اما از غرور و لج و لجبازی خود کم نکن اگر این قصه ی شیرین به تلخی رسید تو به پایان بد قصه ی من فکر نکن روزگاریست دلم را به تو عادت دادم تو به این مرد بد عادت ذره ای فکر نکن
  21. Miss little

    امتحان

    بچه هااااااا یکی از هم کلاسیام چند تا سوال فرستاده میگه احتمالا سوالای امتحان همیناس دعا کنید همونا باشه
  22. Miss little

    امتحان:/

    خوب امروز یک امتحانی داریم که خیلی ازش بدم میاد و خوشبختانه امتحان فردا کنسل شده و متاسفانه به یک روز دیگه منتقل شده انشاءالله که همه با سلامتی و خوشحالی از امتحانات فارغ بشن برامون حسابی دعا کنید
  23. Miss little

    جام

    اوا چرا نوشتم پنالتی از نظر من گله
×
×
  • اضافه کردن...