رفتن به مطلب

ایران قوی

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    27
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

4 دنبال کننده

درباره ایران قوی

آخرین بازدید کنندگان نمایه

99 بازدید کننده نمایه

دستاورد های ایران قوی

Contributor

Contributor (5/14)

  • One Month Later
  • Collaborator
  • Week One Done
  • Dedicated
  • Conversation Starter

نشان‌های اخیر

58

اعتبار در سایت

  1. قسمت سوم رسول قبل از اینکه سنش به شرکت در کلاس های بسیج برسه همراه برادرش در کلاس ها و #برنامه های بسیج شرکت می کرد و هیجانات و انرژی خودش رو با #کوهنوردی و شرکت در کلاس هاینظامی تخلیه می کرد رسول داخل بسیج یه مربی داشت به نام آقا مرتضی که خیلی به رسول علاقه مند بود، یک بار رسول به ایشون حرفی زده بود و شرط کردهبود که صحبتی که می کند را برای پدر ، مادر و برادرش نقل نکنه گفته بود شما که آدم خیلی خوب و پاکی هستی دعا کن که من #شهید بشم ، یک نوجوان 13-12 ساله یک چنین آرزویی داشت! در حیاط #منزل با گِل تانک و نفربر درست می کرد و داخل بوفه اش نگهداری می کرد ؛ پوکه های فشنگ را جمع آوری می کرد خلاصهیک دکور جنگی درست و حسابی برای خودش ساخته بود. از بچگی به #شهدا علاقه داشت و زمان او با شهدای حزب الله لبنان مصادف شده بود و مرتب اخبار مربوط به آنها را دنبال می کرد یک البومی هم از شهدای #دفاع_مقدس برای خودش تهیه کرده بود و دلنوشته های خودش را هم لابلای آنها می نوشت … نوشته ها و گفته های شهید آوینی را مطالعه می کرد عکس شهید همت همیشه همراهش بود به شهید حاج محسن دین شعاری که مربی تخریب بود #علاقه مند بود و خودش هم در نهایت مربی تخریب شد. رنگ تهیه می کرد و به سراغ مزار #شهدای_گمنام یا شهدایی می رفت که #خانواده ای ندارن تا سنگ قبرشون را عوض کنه و با قلمو ورنگ، سنگ هایشان را رنگ می زد. هر هفته شب های جمعه با دوستانش به #گلزار شهدای بهشت زهرا می رفت و بعد هم زیارت شاه عبدالعظیم حسنی(ع) و دعای کمیل را در آنجا می خواند و گاهی نماز صبحش را #خونه بود و گاهی در #حرم میخوند و برمی گشت.
  2. هر که هستم هر چه هستم بر‌کسی مربوط نیست ….
  3. ایران قوی

    از تو توکل از خدا حمایت …🌷

    شخصی آمد پیش پیامبر و شترش را رها کرد. پیامبر فرمود که شتر ات کو؟ گفت: به خدا سپردم! پیامبر فرمود: اعقل البعیر ثم توکّل؛اول شتر را ببند بعد توکل کن بعضی ها فکر می کنند توکل یعنی بی محابا کار کردن. عقلانیت را بکار ببر و تا آنجا که می توانی اندیشه ات را فعال کن، توکل هم بکن نه اینکه بی فکر و بی حساب کار کن... منبع: سنن الترمذيک، ج۴، ص۶۶۸، ح ۲۵۱۷
  4. چرا؟ وقتی که خطبه عقد میخونن چند بار عاقد میخواد از عروس «بله» بگیره، میگن:عروس رفته گل بچینه چرا باید از همون آغاز زندگی و پیمان زناشویی دروغ گفته بشه؟ حالا هر چند مصلحتی و بر روی رسوم! چرا این دروغ گفتن رو رسم و رسوم کنیم و به نسل های آینده منتقل کنیم؟ عـــــروس و دومـــــاد که سر سفره عقد قرآن به دست نشستن تو یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری میشد… عاقد وقتی که می خواست از عروس «بله» بگیره… گفتن: عروس خانم داره سوره نور میخونه واقعا هم سوره نور رو داشتن عروس و دوماد میخوندن چرا این روش رو الگو و نمونه قرار نمیدیم؟ چه مانعی داره که موقع عقد به عروس خانم و آقا دوماد بگن قرآن بخونن که اگه عاقد خواست «بله» بگیره بگن عروس خانم مشغول خواندن قرآن هست؟ زمانی که خدا باهاش صحبت میکنه و بهش سفارش میکنه. سوره کوثر = سوره حضرت زهرا(س) سوره یاسین = قلب قرآن آیة الکرسی = سید آیات قرآن سوره الرحمن = عروس قرآن یا بگن عروس داره برای سلامتی امام زمان(عج) صلوات میفرسته تا همه صلوات بفرستند و فضا متبرک بشه به نام خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) اونایی که موافق هستن این پیام به بستگان و دوستانشون پیشنهاد بدن تا عادتهای بی فایده به عادتهای بافایده و قرانی عوض بشه.
  5. این یارو‌ از اون مگساست‌ …
  6. مگه هر پسری میچسبه‌ به کسی که ظاهر نامناسب داره ؟ منظور این عکس مرد ها ‌‌سرایی هست که مریضن‌ مرض دارن درد دارن بازم‌بگم ؟
  7. هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است. امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶ من رو هم دعا کنید✌
  8. ولادت حضرت زینب، میلاد زندگی‌بخش اسلام است. او به دین جدش جانی دوباره بخشید. اگر اعتبار قیام کربلا به حسین (ع) است؛ آبرو و اقتدار آن از زینب (س) است. ولادت پیام‌رسان کربلا بر دوست‌داران اهل بیت مبارک باد همچنین روز پرستارای‌ دلسوزمون‌ هم مبارک خدا به همشون سلامتی بده
  9. قسمت دوم به مقام معظم رهبری از کودکی علاقه مند بود دوران ابتدایی ، که قرار بود مقام معظم رهبری به شهر کرج بیان و مردم هم همه شهر رو چراغونی کرده بودند یکی از معلمان رسول سر کلاس گفت : که این همه شعار می دن و میگن اسراف نکنید ، حالا خودشون این همه چراغانی کردناینها همه اسرافه رسول معترض شد و گفت : «رهبرمون می خواد به دیدن ما بیاد نه تنها چراغانی و قربانی می کنیم بلکه باید خودمون رو هم فدای رهبر کنیم» معلم رسول هم در جواب گفت : تو باز هم روی حرف من حرف زدی ؟ یا جای من اینجاست یا جای تو؟ که رسول گفت: «شما استادید و من بیرون می روم» و آن موقع ها بعدازظهری بود و پدرش از بودن او در خانه متعجب شد و با رسول رفت پیش مدیر مدرسه و مسئله رو حل کردن و دیگه معلمسرکلاس از این حرف ها نزد …
  10. ممنون از دعوت شما ب این جالش‌ خانواده ک هر ذاتی داشته باشن باز خانواده هستن و فدا سرشون اما درمورد بقیه موارد موافقم‌ ک آدم ندونه‌ بهتره پس گزینه هیچکس
  11. #داستان_کوتــاه_اما_آموزنده مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم. خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم.خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده. خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. . منبع کانال نور دیده
  12. قسمت اول رسول ۶۵/۹/۲۰ زمانی که پدرش جبهه بود به دنیا اومد ، ما تصمیم گرفته بودیم تا نام فرزندمون رو اگر پسر بود محمد رسول و اگر دختر بود زهرا نامگذاری کنیم، اما شبی که رسول به دنیااومد مصادف بود با میلاد امام حسن عسکری(ع) وما هم نامش رو در شناسنامه محمد حسن ثبت کردیم، اما به خاطر علاقه من به نامرسول«رسول»صداش می کردیم. من و پدرش همیشه سعی می کردیم تا عامل به انجام احکام و موازین دینی باشیم و نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه از جمله یاینها بود تا فرزندانمون با دیدن رفتار و گفتارمون خودشان مقید به انجام فرایض دینی باشن و همین طور هم شد رسول خودش موازین دینی را درک و رعایت می کرد قبل از اینکه بچه ها مدرسه برن موقع خواب قبل از اینکه برایشون قصه بگم سوره های کوچک قرآن رو می خوندم و می گفتم تکرار کنن وبعد داستان می گفتم، این روش باعث شد تا قبل از رفتن به مدرسه تمام سوره های کوچک قرآن را از حفظ باشن البته هردو فرزندم چند جزء از قرآن کریم را حفظ بودن نماز و روزه اش رو قبل از سن تکلیف ادا می کرد زمانی که ماه مبارک رمضان با روزهای طولانی یا سال تحصیلی مصادف می شد گاهی برای سحری صدایش نمی کردیم تا روزه نگیرهاما او تأکید می کرد که اگر بیدارش نکنیم ، بدون سحری روزه می گیره زمانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اگر نامحرمی در منزلمون بود، بدون اجازه و یاالله نگفتن وارد نمی شد و آن قدر صبر می کرد تااجازه بدن و وارد شه یک بار با هم سوار تاکسی شدیم و راننده ترانه پخش می کرد دیدم رسول سرش رو پایین برده و گوش هاش رو گرفته و قرآن زمزمه می کنه من هم به راننده تذکر دادم تا صدا رو کم کنه و او صدا رو قطع کرد … . {روایت از مادر شهید} منبع:فرهنگ نیوز . #ادامه_دارد
  13. ایران قوی

    ❤ من...

    افرین
×
×
  • اضافه کردن...