رفتن به مطلب

حسین138

کاربر قدیمی
  • تعداد ارسال ها

    6067
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    87

تمامی مطالب نوشته شده توسط حسین138

  1. سلام خدا روحش شاد کنه
  2. حسین138

    بیاموز-_-

    به چشمانت بياموز که هر کس ارزش ديدن ندارد به دستانت بياموز که هر گل ارزش چيدن ندارد به انگشتت بياموز که هر مو ارزش نازش ندارد به افکارت بياموز که هر کس ارزش نقشي ندارد به شبهايت بياموز که هر کس شور شيدايي ندارد به پاهايت بياموز که هر جا ارزش رفتن ندارد به لبهايت بياموز که هر نام ارزش گفتن ندارد به خودکارت بياموز که هر اسم ارزش کاغذ ندارد به غمهايت بياموز که هر کس ارزش غصه ندارد به گيتارت بياموز که هر کس ارزش سازش ندارد به خورشيدت بياموز که هر کس تاب تابيدن ندارد به وجدانت بياموز که هر کس ارزش بودن ندارد به ايمانت بياموز که هر بت ارزش وردت ندارد به دريايت بياموز که هر موج ارزش ساحل ندارد به رويايت بياموز که هر کس ارزش وقتت ندارد به اشکهايت بياموز که هر کس عشق باريدن ندارد به قلبت هم بياموز که در کنج دلت هر کسي جايي ندارد ... #
  3. حسین138

    آدم شناسی-_-

    آدم شناسی کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ،*فيلسوف است* کسی که راست و دروغ برای او يکی است، *چاپلوس است* کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد، *دلال است* کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد، *گدا است* کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد، *قاضی است* کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، *وکيل است* کسی که جز راست چيزی نمی گويد، *بچه است* کسی که به خودش هم دروغ می گويد، *متکبر است* کسی که دروغ خودش را باور می کند، *ابله است* کسی که سخنان دروغش شيرينست، *شاعر است* کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد، *همسر است* کسی که اصلا دروغ نمی گويد، *مرده است* کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد، *بازاری است* کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد، *پر حرف است* کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند، *سياستمدار است* کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، *ديوانه است* ‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
  4. آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند ! درد دل ها ، مجازی شده ... ما درد دل هایمان را برایِ هم پست می کنیم ! ما حرف هایمان را تویِ صفحات چتِ عزیزترین هایمان می نویسیم و به در و دیوارش عکس و شعر و نوشته های قشنگ می چسبانیم ! دفترِ خاطراتِ آدم هایِ امروز ، یک صفحه ی لمسیِ چند اینچی است با کوله بارِ سنگینی از حسرت و حرف و خاطره هایِ تایپ شده ... قبل تر ها ، برای فراموشی ، دفترهایِ خاطراتمان را سر به نیست می کردیم ... این روز ها ولی ، هر بار که کم آوردیم ؛ می افتیم به جانِ سوابقِ چت هایمان ... و کسی چه می داند چه اندازه درد دارد ، بعضی از همین سر به نیست کردن هایِ بی بازگشت ! در روزگاری که آدم ها در یک پروفایل خلاصه می شوند و فراموش کردنشان به یک لمسِ چند ثانیه ای بند است ! آدم هایِ وفاداری نیستیم ، زود دل می بندیم و زود فراموش می کنیم ... ! کاش در دورانِ همان دفترخاطره هایِ قفلی ، جا مانده بودیم !
  5. حسین138

    هر آنچه تصور کنی-_-

    ❣زندگی هرکس "تصویری عینی" از براورد باورهایی ست که درذهن نیمه هشیار او نقش بسته است. پس به هرکجا که برود ، درست همان شرایط را باخود میبرد... #فلورانس_اسکاول_شین
  6. حسین138

    گلپر🌸🌸

    اگر حافظه ضعیفی دارید و زود همه چیز رو فراموش میکنید دمکرده گلپر بنوشید علت کم حافظه بودن غلبه سردی به مغز هست که گلپر باعث میشه این غلبه سردی از بین بره و به طور محسوس حس خواهید کرد که حافظه بهتری دارید.
  7. حسین138

    ناسا-_-

    ناسا اعلام کرده که استفاده از دوربین گوشی برای تماشای خورشیدگرفتگی می‌‌تواند باعث سوختن مدارهای دستگاه شما شود در عوض، ناسا پیشنهاد می‌کند از عینک‌های مخصوص خورشید گرفتگی برای تصویربرداری ایمن از این رویداد استفاده کنید. همه می‌دانند که در زمان خورشیدگرفتگی نباید به خورشید خیره شد. با این وجود، به‌نظر می‌رسد که دوربین گوشی نمی‌تواند جایگزین مناسبی برای چشم انسان‌ها باشد.
  8. حسین138

    خروپف-_-

    خروپف نشان از بروز ۸مشکل در بدن شما دارد! -چاقی -رفلاکس معده -بیماری قلبی -میگرن -آریتمی قلب -افسردگی -بی اختیاری ادرار -خطر سکته مغزی
  9. حسین138

    عارف-_-

    عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الله مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم! جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟ گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله... معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد! آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟!
  10. حسین138

    تولد دالیم😇😁

    سر سوئیچ
  11. حسین138

    تولد دالیم😇😁

    ی سر برو بازار بالاخره چیزی پیدا میشه اندازه جیبت
  12. حسین138

    سن؟!

    بس سیاهه
  13. حسین138

    تولد دالیم😇😁

    نمیدونی یعنی؟؟ 45 ساله براش ی کت و شلوار مارک بگیر یا اگه مذهبی هست ی نسبت داز یگیر
  14. حسین138

    تخمه

    🎗🎗
  15. حسین138

    دگر برخوشکلان-_-

    دگر بر خوشکلان پست هر جای نمیخندم اگر عمری بود باقی,ب خوشکل دل نمی بندم خوشکلان این جهان رحمی ندارد دلشان باید از جان بگذر,هر کس شود طالبشان روز اول ک سرشتند پیکرشان سنگی اندر گِلشان بود,همان شد دلشان
  16. حسین138

    یکی هست که پناهه

    هزار مرتبه
  17. اسب سواری، مرد چُلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چُلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم، و با اسب گریخت! اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم!مرد چُلاق اسب را نگه داشت.مرد سوار گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی؛ زیرا می ترسم که دیگر «هیچ سواری» به پیاده‌ای رحم نکند!
  18. حسین138

    یکی هست که پناهه

    خواهش میکنم خوبی شما؟
  19. حسین138

    تولد دالیم😇😁

    چند ساله هستند پدر گرامی؟
  20. حسین138

    جاده ها-_-

    خدا برات خوش بخواد سلام
  21. حسین138

    یکی هست که پناهه

    یا الله طلا خوش آمد تولدش مبارک❤❤❤
  22. حسین138

    سن؟!

    کف دست های منم بیشتر از خودم عمر کردن
  23. حسین138

    تخمه

    سلام ولی مزه میده اونم تخمه کدو پشت فرمون
  24. حسین138

    جاده ها-_-

    جاده ها توطئه های پُر پیچ و خمی هستند که مرا از شهری به شهری می کشند با فریبِ دلرُبایِ چشمانِ تو ...
  25. حسین138

    تا مرا دُم....

    مرد فقیری با زن و پسرش زندگی سختی داشتند. مرد به شغل خارکنی مشغول بود.در یکی از روزها که غذایی نداشتند، زن خارکن یک کاسه شیر به شوهرش داد. مرد در بیابان پس از کار به قصد خوردن شیر آمد، دید ماری شیر را می خورد، دلش سوخت ایستاد و نگاه کرد. مار پس از خوردن به لانه خود رفت و یک سکه طلا به دهان برگشت و آن را در کاسه خالی شیر انداخت. مرد شکر خدا کرد. فردا مرد دوباره شیر آورد و باز ماجرای مار تکرار شد. به این ترتیب مرد، هر روز برای مار شیر می آورد و یک سکه می گرفت، تا اینکه خانواده آنها ثروتمند شدند. روزی مرد که فردی با خدا بود راهی سفر حج شد و به پسرش سفارش کرد که هر روز یک کاسه شیر برای مار ببرد. پسر چند روز این کار را کرد و مار هم هر بار سکه ای در کاسه او گذاشت. تا اینکه یک روز پسرک با خود فکر کرد این چه کاری است؟ این دفعه مار را بکشد و تمام سکه ها را از لانه او بردارد. فردای آن روز وقتی مار می خواست به لانه برود پسر، با سنگی به مار حمله کرد. سنگ دُم مار را کند و مار نیز در دفاع از خود پسرک را نیش زد و کُشت. مرد وقتی از حج برگشت ماجرا را فهمید. برای دلجویی از مار کاسه شیری برداشت و به آن محل رفت. مار آمد اما شیر را نخورد. مرد از او عذر خواهی کرد و از مار خواست که شیر را بخورد. مار در جواب پیر مرد گفت: فرزند تو طمع کرد و به خاطر آن طمع جانش را از دست داد. نه تو دیگر مرگ پسرت را فراموش می کنی و نه من دُمم را که به دست پسرت قطع شد. پس دوستی ما دیگر فایدهای ندارد. تا مرا دُم و تو را پسر یاد است دوستی من و تو بر باد است.
×
×
  • اضافه کردن...