حسین138
کاربر قدیمی-
تعداد ارسال ها
6116 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
89
تمامی مطالب نوشته شده توسط حسین138
-
چنان ک با منَش این عشوه های پنهانی ست مسلم است مرا جز بهشت جایی نیست
- 14 پاسخ
-
- 2
-
ما دور خود می چرخیدیم و در دلمان آشوب بود.
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : شعر و دلنوشته
کسی ک ثانیه ها را سیاه می بیند طلوع خنده ی ما را گناه می بیند اگر چ در نظر خویش صاحب بصر است ب دیده ی تو قسم,اشتباه می بیند- 14 پاسخ
-
- 2
-
ما دور خود می چرخیدیم و در دلمان آشوب بود.
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : شعر و دلنوشته
و باران دعاهای معلق را از دامن آسمان خواهد شست و راه سکوت باز خواهد شد پیش از آن ک خاکسترِ ترانه ها را ب باد دهند- 14 پاسخ
-
- 2
-
ما دور خود می چرخیدیم و در دلمان آشوب بود.
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : شعر و دلنوشته
شعر زبان بریده در این واژه های گنگ هم رنگ وحشت رمه های رمیده هست- 14 پاسخ
-
- 2
-
گل کرده باز روی نگاه همان حصیر لبخند دخترانه ی آن چشم سر ب زیر با زلف های در هم و چشمان میشی اش دل می برد ب سادگی از چشم های سیر
- 14 پاسخ
-
- 3
-
ما دور خود می چرخیدیم و در دلمان آشوب بود.
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : شعر و دلنوشته
غروب می رسد و بوی درد می پیچد ب یمن لطف نمک,زخم ها بتر شده اند غروب می رسد و دسته دسته قمری ها اسیر دست قفسها کینه ور شده اند در این حوالی شب تورهای رنگارنگ چقدر بی رمق و سرد و مختصر شده اند- 14 پاسخ
-
- 2
-
جمعیتی ب هیات فریاد شد بلند کای خلق رو ب حضرت برهان بیاورید این سامری ب شعبده می خواد از شما گوساله را ب ساحت سبحان بیاورید چشمش پر از فریب و زبانش پر از دروغ فریاد می زند,ب من ایمان بیاورید
- 14 پاسخ
-
- 2
-
شکر خدا,تو زخم صداقت ندیده ای خنجر نخورده ای شبی از پشت اعتماد پس در همان هوای فراموشی ات بمان آرامشت دچار پریشان دلی مباد (دکمه های گیچ)
- 14 پاسخ
-
- 4
-
هیچ حرفی ندارم اتیش گرفتم
- 7 پاسخ
-
- 1
-
من فقط تو کار ماشین سنگینم چیزی بلد نیستم
- 52 پاسخ
-
- 1
-
التماس دعا دارما
-
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که میتواند که بسر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد آشنا را» ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا #شهریار
- 2 پاسخ
-
- 2
-
#قانون_جذب طبق قانون فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آنرا به "آهنرُبا" تبدیل میکند حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، می شود بدبختی رُبا. و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی، میشود خوشبختی رُبا. هرچه را که میبینید، هرآنچه را که میشنوید، و هر حرفی که میزنید، همه دارای انرژی هستند و ذهن شما را همانرُبا میکنند به قول حضرت مولانا: تا درطلب گوهر کانی، کانی تا در هوس لقمه نانی، نانی این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی هرچیز که در جستن آنی، آنی
- 1 پاسخ
-
- 3
-
منم الان شدم این حالت تو سن بیست اندی سال دیگه هیچی برام اهمیت نداره
- 8 پاسخ
-
- 1
-
طلا طلا
- 6 پاسخ
-
- 1
-
سلام التماس دعا ویژه دارمَ داداشت رفتی حرم یادت تره