حسین138
کاربر قدیمی-
تعداد ارسال ها
6067 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
87
تمامی مطالب نوشته شده توسط حسین138
-
بگذر کتک خورم خراب شده
- 21 پاسخ
-
- 1
-
قد بلندها بخوانند! افرادی که قد بلندتری دارند بیشتر در معرض ابتلا به ناهنجاریهای آناتومیک ستون فقرات نظیر قوز پشت، انحراف جانبی، گودی کمر و در نتیجه دردهای مزمن پشت و کمر هستند. اگر قد شما بیش از 177 سانت است، باید روزانه تمرینات تقویتی و کششی عضلات پشت و کمر را انجام دهید. #سلامت
- 2 پاسخ
-
- 2
-
بیاییم... دســت های آدم های دوست داشتنی ِ زندگی مان را بیشتر بگیریم دست ها حتی بیشتر از چشم ها میتوانند با ما حرف بزنند، دستها سر منشا تمامی احساسهای درونی هستند دستها معجزه میکنند وقتی اشکی پاک میکنند مویی نوازش میکنند به دور گردنی پیچیده میشوند دستها حرفشان گیرا تر است آنقدر که حرف هایشان روی روحمان حک میشود... بیایید دست های آدم های همیشه مهربان زندگی مان را بیشتر بگیریم و بیشتر احساساتشان را بفهمیم
-
مردم تو ایوون ویلاشون میخوابن عشقشون براش گیتار میزنه ... . . اونوقت منم شبااا زیره پنجره اتاقم یه وانته هی استارت میزنه... لامصب روشنم نمیشه آخه ...
- 2 پاسخ
-
- 3
-
محمود آباد کجا؟
-
#دکتر_مصدق در دادگاه لاهه مصدق وارد دادگاه شد و رفت روی صندلی نماینده انگلستان نشست! هر چی نماینده انگلیس بالا و پایین دوید و داد و بیداد که اینجا جایگاه ماست و شما باید اونطرف بشینی ! مصدق بی اعتنا دستش رو روی میز گذاشت و سرش رو روی دستش! همه از این حرکت مصدق حیرت زده بودن!! تا اینکه قاضی وارد شد و نماینده انگلیس با تظلم خواهی به این حرکت مصدق اعتراض کرد! قاضی از مصدق توضیح خواست و مصدق سرش رو بلند کرد و گفت: جناب قاضی من تنها چند دقیقه بز جایگاه این انگلیسیها نشستم و اینها اینچنین برافروخته اند!! پس ملت من چه باید بگویند که اینها عمریست در سرزمین و جایگاه آنها چمبره زده اند و نمیروند!!. پاسخ زیبا و ویرانگر مصدق چنان تا پایان دادگاه بر فضا سیطره پیدا کرده بود که در نهایت رای به نفع ایران صادر شد و نفت ایران ملی گشت..! بعدها خبرنگاری از چرچیل پرسید آیا از خود زیرک تر و سیاستمدار تر میشناسید و چرچیل پاسخ داد: : فقط یک ایرانی هست که استاد من در سیاست است؛ ایشان کسی نیست جز "دکتر مصدق"
-
#حکایت تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد. اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه خشکش زد. فریاد زد: ''خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟'' صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟ آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم. وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید خودمان را ببازیم و از رحمت خدا ناامید شویم. به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند...
-
ﺍﻭ ” پدر ” ﺍﺳﺖ ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ… ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ… ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود… ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ… ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ… به او سخت نگیر..!
-
روی تو گلی ز بوستانی دگرست لعل لبت از گوهر کانی دگرست دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست چو نی نفس تو در من افتاد و مرا هر دم ز دل خسته فغانی دگرست تیر غم دنیا به دل ما نرسد زخم دل عاشق از کمانی دگرست این ره تو به زهد و علم نتوانی یافت گنج غم عشق را نشانی دگرست از قول و غزل سایه چه خواهی دانست خاموش که عشق را زبانی دگرست #هوشنگ_ابتهاج
-
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ....
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : مجموعه اشعار کلاسیک
انان ک چو پروانه ب این داغ دچارند باید که ز اندوه نگاران بنگارند یارا ب که گوییم که یارای غمت نیست انان ک تو را یاد نیارند .نه یارند- 9 پاسخ
-
- 1
-
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ....
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : مجموعه اشعار کلاسیک
- 9 پاسخ
-
- 1
-
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ....
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : مجموعه اشعار کلاسیک
بانگ وصل تو ز هر خار و خسی می آید نام تو بر دهن هر مگسی می آید گل من!کل جهان در طمع چیدن توست هر کسی جانب تو با هوسی می آید جانم از من ز تو پرسید .ب جانم گفتم مطمئن باش چو بر لب برسی. می اید- 9 پاسخ
-
- 2
-
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ....
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : مجموعه اشعار کلاسیک
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را خوی تو یاریگر است یار بدآموز را دستخوش تو منم دست جفا برگشای بر دل من برگمار تیر جگردوز را از پی آن را که شب پردهٔ راز من است خواهم کز دود دل پرده کنم روز را لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان راه برون بستهام آه درون سوز را دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو قدر تو چه داند صدف در شبافروز را گر اثر روی تو سوی گلستان رسد باد صبا رد کند تحفهٔ نوروز را تا دل خاقانی است از تو همی نگذرد بو که درآرد به مهر آن دل کین توز را- 9 پاسخ
-
- 2
-
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ....
حسین138 پاسخی برای حواصیل ارسال کرد در موضوع : مجموعه اشعار کلاسیک
لذت بردم- 9 پاسخ
-
- 1