رفتن به مطلب

حسین138

کاربر قدیمی
  • تعداد ارسال ها

    6128
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    89

پست ها ارسال شده توسط حسین138

  1. سلام، آقا براتون تعریف کنم، اول معذرت میخوام

    آقا سرباز بودم، دژبان بودم، قدم بلند بود ی کمم هیکلی 

    همه تو صف غذا وایساده بودن، ما که دژبان بودیم به حسابا باید مواظب می بودیم که همه چی نظم داشته باشه، خلاصه منم دم در مشغول مماغ بودم تا آرنج داخل رفته بودم دیگه 

    از اون آخرا خلاصه ی مشت پسته بیرون آوردم (بگیرید دیگه) خوب تو دستم ورز دادم گذاشتم سر انگشت اشاره، ی شوت زدم زیرش رفت تو یقلبی یه سرباز، نوش جانت رفیق فقط حلالم کن 

    • Haha 1
  2. دیشب حقوق گرفتم
    امروز سرماخوردم وهمین الان هندزفری و موبایلم مشکل پیدا کرد!!!
    خدایا مرسی که راهنمایی میکنی پولمو چطور خرج کنم:|


    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
     

    • Like 1
    • Thanks 1
    • Confused 1
  3. مرگ قو

    شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
    فریبنده زاد و فریبا بمیرد

    شب مرگ تنها نشیند به موجى
    رود گوشه اى دور و تنها بمیرد

     

    در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
    که خود در میان غزل ها بمیرد

    گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
    کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد

    شب مرگ از بیم آنجا شتابد
    که از مرگ غافل شود تا بمیرد

    من این نکته گیرم که باور نکردم
    ندیدم که قویى به صحرا بمیرد

    چو روزى ز آغوش دریا برآمد
    شبی هم در آغوش دریا بمیرد

    تو دریاى من بودى آغوش وا کن
    که می خواهد این قوى زیبا بمیرد

    مهدی حمیدی شیرازی

    • Like 4
    • Thanks 1
  4. وقتی از عزت نفس قوی و کافی بر خورداریباشید،طبیعتا اعتماد به نفس بیشتری احساس می کنید، و این می تواند به شما شجاعت ایستادگی. هنگام رویارویی با سو استفاده عاطفی یا تهدید را بدهد

    بر گرفته از کتاب، (گفتن نه با احترام)

    • Like 2
    • Thanks 2
  5. سلام منم اعتقاد دارم

    ی تجربه هم کردم 

    سال ها پیش ی شب آب باغ داشتیم باغ انار داریم خیلی بزرگه، شب حدود ساعت 2بود رفتم ببینم آب کجا باغ هست، باغ ما ی قسمتیش درختاش خیلی بلند تو هم هست، داشتم میرفتم جلو همه جا تاریک بود، هیچ صدای هم نمی یومد جز راه رفتن خودم، کنار ی کرزه (جای که چندتا دختر قرار داره وا ی آب خوری خیلی بزرگ براش درست میکنن)وایسادم نگاه کردم دیدم آب خیلی بالا آمد، پر شده بود، برگشتم که برم، ی لحظه کنار ی چیزی از تو آب رد شد، دقیق یادم آب داشت موج میزد خیلی ترسیدم، الان که دارم تعریف میکنم همه موها تنم سیخ شده، یادمه طول کورزه رو رد کرد رفت، منم از ترس برگشتم شب خیلی بدی بود،من بچه بودم فقط ی بچه

  6. یاران مدد،در تن مهر آتش کین است

    بی عاطفگی از پس فردا به کمین است

    سرها به گریبان خود و بیخبر از جمع

    انگار نه انگار که یک روز پسین است

    دوران عجیبی است،برادر به برادر

    نا کرده گنه یا که گنهکار ظنین است

    (لب دوخته)

    • Like 4
×
×
  • اضافه کردن...