رفتن به مطلب

Amiti18

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    203
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Amiti18

  1. بدترین درد اینه یهو اول صبح بیدار شی دیگه از فکرش نتونی بخوابی💔

  2. چقدر بده فقط دلت خوش باشه که دوست داره💔

  3. Amiti18

    یک نفر باید باشد که....

  4. Amiti18

    پیش ازتو...

  5. خیلی زیبا بود
  6. Amiti18

    هدف من

  7. Amiti18

    قانون‌انتظار

  8. Amiti18

    انسانیت

  9. Amiti18

    تنهایی

    آدمای تنها برای حرف زدن کسی رو ندارن گاهی بزرگ ترین همدم اونا میشه ماهی که تو آسمونه ***
  10. Amiti18

    مهراب

    معرفی مهراب خسته صدا حتما تا اخر مطلب رو بخونید....اخر مطلب معرفی اهنگای محرابه حسین زینالی با نام هنری مهراب متولد 12 بهمن 1373 در اراک ، خواننده است فارغ التحصیل لیسانس رشته مهندسی نرم افزار کامپیوتر می باشد که در سبک دیس لاو – پاپ می خواند و علت آن را شکست عشقی عنوان می کند. او فعالیت خود را بعنوان مدیر سایت پخش موسیقی شروع کرد و از این طریق با فرزاد شجاعی (آهنگساز) آشنا شد که مسیر زندگی اش را عوض کرد به گفته خودش از چند سال پیش علاقه به خواندن داشت تا اینکه از طریق فرزاد شجاعی با علیرضا زنگی آشنا شد تا به رویایی خوانندگی اش جامعه عمل بپوشاندحسین بصورت حرفه ای سال 1394 وقتی 21 ساله بود با انتشار آهنگ «صبر ایوب» به همراه دانیال صدر در استودیوی «آی وی رکورد» وارد عرصه خوانندگی شد هراب که بعدا با نام «خسته صدا» هم معروف است ، می گوید انتخاب این اسم در نتیجه یک ماجرای عشق و عاشقی است او تنها به گفتن این تک جمله بسنده می کند که «به عشق تو خسته شده صدام» محراب همه اهنگاش قشنگه ولی اونایی که من خودم خیلی دوسشون دارم میگم و پیشنهاد میکنم گوش کنید حتما اهنگ ققنوس/الوداع/هفت خط/بانو/بیخونه/چشه/قول میدم./نشد/حاشیه 2/نانجیب2/خون بازی/کف خواب/خاطره بازی/قصاص/هیاهو/قرمز/به توچه/ارامگاه امیدوارم که از این مطلب خوشتون اومده باشه
  11. Amiti18

    سهراب سپهری

    خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی: کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست کجاست؟
  12. Amiti18

    معرفی انیمیشن شبدر سیاه

    خیلی انیمیشن قشنگیههههههههههههههههههه حتما ببینید شبدر سیاه یا بلک کِلوُوِر (ژاپنی: ブラッククローバー هپبورن: Burakku Kurōbā؟) یک مجموعه مانگای ژاپنی است که توسط یوکی تاباتا نوشته و مصور سازی شده و به‌وسیلهٔ انتشارات شوئیشا در ۱۶ فوریه ۲۰۱۵ در مجلهٔ شونن مانگا هفته‌نامه شونن جامپ منتشر شد. مانگا ابتدا توسط زیبک در سال ۲۰۱۷ تبدیل به اووی‌ای شد و سپس مجموعه تلویزیونی انیمه آن هم در همان سال توسط پیرو عرضه شد. داستان درمور جوانی یتیم به نام آستا است که از بدو تولد پس از رها شدن در روبه روی کلیسایی همراه با دوست صمیمی اش به اسم یونو در دهکده هاگ بزرگ شد. آن دو با یکدیگر بر سر امپراتور و جادوگر شدن پیمان می‌بندند. در حالی که همه با توانایی استفاده از مانا در قالب قدرت جادویی (魔力 ، ماریوکو) متولد می‌شوند، آستا تنها استثنا است. او سعی می‌کند از طریق آموزش بدنی به قدرت جادویی دست یابد. در حالی که یونو به عنوان یک اعجوبه جادوگری اعجوبه با قدرت جادویی فوق‌العاده و استعداد کنترل جادوی باد به دنیا آمد. وقتی که به سن ۱۵ سالگی می‌رسند، گریمو رشان دریافت کردند. در حالی که یونو کتابی شگفت انگیز با شبدر چهار برگ دریافت کرد (در حالی که به اکثر مردم شبدر سه برگ می‌رسد) آستا به چیزی نرسید. هرچند وقتی یونو در خطر بود آستا چهره واقعی قدرتش را نشان داد. به او یک گریمور با شبدر ۵ پر رسید. حالا این دو دوست برای ماجراجویی پا به عرصه هستی گذاشته‌اند، هر دو با یک هدف... 2 شخصیت اصلی داستان: آستا (به ژاپنی:アスタ) پسری یتیم و پر حرف که جادویی ندارد. او کودکی خود را در یک کلیسای قدیمی و در یک منطقه فقیر نشین پس از رها کردن پدر و مادرش سپری کرد، شخصیت او سرگرم کننده و بامزه است، اما با وجود این او رویای تبدیل شدن به امپراتور جادو را دارد، عنوانی که برای نسل‌های مختلف منتشر شده‌است، و پشت سر او افسانه‌ای بزرگ در مورد اولین امپراتور جادو نهفته است. اما چگونه ممکن است پسری بدون جادو به امپراتور جادو تبدیل شود؟ آستا تنها شخصیت بدون جادو است و به دلیل اراده خود برای محافظت از دوست خود یونو در یکی از موقعیت‌ها، او یک کتاب طلسم (گریمور) دریافت می کند که به جای سه شبدر معمولی شامل پنج شبدر است. سپس شروع به داشتن قدرت عجیبی می کند که قبلاً هرگز دیده نشده است. آستا شخصیتی مرموز است که هنوز چیزهای زیادی برای یافتن برای او است و همچنین چرا او جادو نمی‌کند. می‌توان گفت به همراه دوست او یونو چیزهای زیادی برای جستجو و کشف وجود دارد. یونو (به ژاپنی:ユノ) پسری ساکت و یتیم، همانطور که در مورد آستا، دوست و پدربزرگ کودکی او (پدر) یک کلیسا اتفاق افتاده است. او آن‌ها را جلوی در کلیسا گذاشت و از آن‌ها مراقبت کرد. در دوران کودکی، یونو بسیار گریه می‌کرد، و به بی‌اهمیت ترین دلایل، به همین دلیل است که آستا به دلیل گریه همیشه برای محافظت از او همراه او بود. اما به دلیل حادثه‌ای که آستا سعی کرد از او محافظت کند، تا زمانی که خون از او جاری شد ، یونو از همان لحظه تغییر کرد و دیگر دقیقاً برعکس آنچه که بود گریه نکرد و آرزوی دوستش را برای تبدیل شدن به یک امپراتور جادو آغاز کرد تا از آستا محافظت کند. یونو پسری ساکت بزرگ شد که در کنترل عنصر باد به اشکال مختلف تبحر داشت و دارای قدرت جادوی فوق العاده‌ای است، همانطور که با آستا بزرگ شد و هیچ جادویی نداشت، و این باعث می شد که آن‌ها با یکدیگر مقایسه شوند و اولویت برای او همیشه باشد، در روزی که به سن ۱۵ سالگی می رسند اجازه داشتند یک کتاب طلسم داشته باشند و سپس یونو با داشتن او همه را متعجب کرد کتابی با چهار ضلعی، همانطور که کتاب اولین امپراتور جادو بود. یونو و از روزی که پدر و مادرش او را رها کردند، او یک گردنبند با او پیدا کرد و با پوشیدن آن بزرگ شد. این گردنبند هنوز مشخص نشده است، اما مشخص است که این متعلق به خانواده واقعی او است.
  13.  

     
     تو با دلبری هایت دلداده تر کن مرا…❤️
  14. Amiti18

    دل نوشته ...

  15.  

     
    کاش میفهمیدی چقدر دوستت دارم 
    1. Anii_tsb

      Anii_tsb

      کی رو دوس داری بچ :/ 

    2. Amiti18

      Amiti18

       یه نفر که اصلا براش مهم نی

    3. Anii_tsb

      Anii_tsb

      کدوم خ**ری براش مهم نیییییییی 

      بیا تو پیوی بگو وگرنه جرت میدم 

  16. Amiti18

    غزل

  17. Amiti18

    عشق

    آخرش یک نفر از راه می‌رسد که بودنش جبرانِ تمامِ نبودن‌هاست جبرانِ تمامِ بی انصافی‌ها و شکستن‌ها … یکی که با جادویِ حضورش دنیایِ تو را متحول می‌کند … جوری تو را می‌بیند که هیچ کس ندیده … جوری تو را می‌شنود که هیچ کس نشِنیده … و جوری روحِ خسته‌ تو را از عشق و محبت اشباع می‌کند که با وجود او دیگر نه آرزویی می‌ماند برایِ نرسیدن و نه حسرت و اندوهی برای خوردن … دستش را که گرفتی در چشمانش که نگاه کردی بگو: تو مثل باران هستی بارانی از گل بارانی از مهر بارانی از لبخند بارانی که به زندگی کویری من جان بخشید با تو بودن را دوست دارم، چرا که تو را دوستت دارم آرام جانم تا همیشه پای تو می‌مانم حواست باشد! بعضی آدم‌ها خودِ معجزه‌اند انگار آمده‌اند تا تو مزه‌ خوشبختی را بچشی آمده‌اند تا دلیلِ آرامش و لبخندِ تو باشند آمده‌اند که زندگی کنی
  18. صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود
    پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شود
    صبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد
    آسمان، عشق، زمین با تو هم آواز شود

×
×
  • اضافه کردن...