ما نام خود ز صفحه دلها سترده ایم
از دفتر جهان ورق باد برده ایم
چون سرو تازه روی در این بوستان سرای
در راه سرد و گرم جهان پا فشرده ایم
نزدیکتر ز پرده چشم است از نگاه
راهی که ما به کعبه مقصود برده ایم
از صبح پرده سوز خدایا نگاهدار
این رازها که ما به دل شب سپرده ایم
هر نقش نیک و بد که در آئینه دیده ایم
صائب ز لوح خاطر روشن سترده ایم