-
تعداد ارسال ها
75 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
تمامی مطالب نوشته شده توسط ALIREZAW
-
آرامشی دارم ک طوفان را بغل کردم همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
- 1 پاسخ
-
- 4
-
من از ابراز احساسات خود هرگز نمیترسم ولی از ترس ترست خانه ام را آب میگیرد شنیدم ساکن شهری شدی در پشت دریا، آه! دلم هر شب سراغ از قایق سهراب میگیرد
- 1 پاسخ
-
- 6
-
چون در قلب تو میتازد بعد از من رقیبانم به یاد آور ک در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری است
- 1 پاسخ
-
- 4
-
با تو ام ای شعر ب من گوش کن نقشه نکش حرف نزن گوش کن ریشه ب خونابه و خون میریزد میوه ک شد بمب جنون میریزد محض خودت بمب منم دورتر میترکم چند قدم دورتر
-
خانه خرابی من از دوست توست آخر هر راه به بن بست توست شعله بکش بر شب تکراری ام مرده ی اینگونه خود آزاریم
-
چشم بیهوده ب آیینه شدن دوخته ای اشک آن روز ک آیینه شد از چشم افتاد
- 1 پاسخ
-
- 4
-
ترجیح دادم لحن پر سوزم بفهماند کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند بهتر فرشته نیستم انسان بس بالم چون ساده ترکت میکنند آنان ک پر دارند میخواهمت دیوانه جان میخواهمت ای کاش نا دوستانم از سر تو دست بردارند...
-
در آن شب های طوفانی ک عالم زیر و رو میشد نهانی شب چراغ عشق رل در سینه پروردم چراغ دیده روشن کن ک من چون سایه شب تا روز ز خاکستر نشین سینه آتش وام میکردم
-
چ کسی میگوید ک گرانی شده است؟ دوره ارزانیست ! دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان، دشمنی ها ارزان ! چ شرافت ارزان تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه ی نان و دروغ از همه چیز ارزان تر قسمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان و چ تخفیف بزرگی خورده است قسمت هر انسان راستی ، چ کسی میگوید ک گرانی شده است؟ دوره ی ارزانیست
- 1 پاسخ
-
- 3
-
دردی ک درون شعرم نهان است فهم خودم نیز از آن ناتوان است ب تو گفتم ک درونت شناور شود آن اما چ گویم ک آن نهانی جاودان است
-
چ غم دارد ز خاموشی درون شغله پروردم ک صد خورشید آتش برده بر خاکستر سردم
-
امشب از آسمان دیدهی تو روی شعرم ستاره میبارد در زمستان دشت کاغذها پنجههایم جرقه میکارد شعر دیوانهی تبآلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره میسوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست شب پر از قطرههای الماس است از سیاهی چرا هراسیدن آنچه از شب به جای میماند عطر سکرآور گل یاس است آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانهی من روح سوزان و آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من آه بگذار زین دریچه باز خفته بر بال گرم رویاها همره روزها سفر گیرم بگریزم ز مرز دنیاها دانی از زندگی چه میخواهم من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو.. بار دیگر تو آنچه در من نهفته دریایی ست کی توان نهفتنم باشد با تو زین سهمگین طوفان کاش یارای گفتنم باشد بس که لبریزم از تو میخواهم بروم در میان صحراها سر بسایم به سنگ کوهستان تن بکوبم به موج دریاها بس که لبریزم از تو میخواهم چون غباری ز خود فرو ریزم زیر پای تو سر نهم آرام به سبک سایه به تو آویزم آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
-
رفیقان دوستان ده ها گروهند که هر یک در مسیر امتحانند گروهی صورتک بر چهره دارند به ظاهر دوست اما دشمنانند گروهی وقت حاجت خاکبوسند ولی هنگام خدمت ها نهانند گروهی خیر و شر در فعلشان نیست نه زحمت بخش و نه راحت رسانند گروهی دیده ناپاکند هشدار نگاه خود به هر سو می دوانند بر این بی عصمتان ننگ جهان باد که چون خوکند و بل بدتر از آنند ولی یاران همدل از سر لطف به هر حالت که باشد مهربانند رفیقان را درون جان نگهدار که آنها پر بها تر از جهانند
-
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است درد هم بی تو به بفضی ابدی زنجیر است آنچنان میفشرد فاصله راه نفسم که اگر زود اگر زود بیایی دیر است
-
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ک چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
- 1 پاسخ
-
- 3
-
نمیدانم دلم دیوانهی کیست کجا آواره و در خانهی کیست نمیدونم دل سر گشتهی مو اسیر نرگس مستانهی کیست
- 1 پاسخ
-
- 1
-
فلک زار و نزارم کردی آخر جدا از گلعذارم کردی آخر میان تختهی نرد محبت شش و پنجی بکارم کردی آخر
-
الاله کوهسارانم تویی یار بنوشه جو کنارانم تویی یار الاله کوهساران هفتهای بی امید روزگارانم تویی یار
- 1 پاسخ
-
- 1
-
دلم بی وصل ته شادی مبیناد زدرد و محنت آزادی مبیناد خراب آباد دل بی مقدم تو الهی هرگز آبادی مبیناد
- 1 پاسخ
-
- 2
-
ته که دور از منی دل در برم نی هوایی غیر وصلت در سرم نی بجانت دلبرا کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نی
-
عـــــزیــزان مـــوســـم جوش بهــاره چمن پر سبزه صحرا لاله زاره دمی فرصت غنیمت دان درین فصل که دنیـــــای دنی بی اعتباره
- 1 پاسخ
-
- 2
-
اگر دل دلبری دلبر کدامی وگر دلبر دلی دل را چه نامی دل و دلبر بهم آمیته وینم ندانم دل که و دلبر کدامی
- 1 پاسخ
-
- 1
-
اگر شیری اگر میری اگر مور گذر باید کنی آخر لب گور دلا رحمی بجان خویشتن کن که مورانت نهند خوان و کنند سور
- 1 پاسخ
-
- 3
-
بیا تا دست ازین عالم بداریم بیا تا پای دل از گل برآریم بیا تا بردباری پیشه سازیم بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
-
مکن کاری که پا بر سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خونند تو وینی نامهی خود ننگت آیو