ШHłTΞ ШФŁŦ ارسال شده در 18 دی، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، 2022 استادی داشتیم که می گفت: "دست بیماران در حال احتضار را توی دستتان بگیرید!" می گفت: "جان، از دستها جریان پیدا می کند"! قبل ترها همدیگر را میدیدم... دست می دادیم و به آغوش می کشیدیم و محبت به جریان می افتاد و دوستی ها محکم تر می شدhttp://forum.pop-music.ir/styles/default/xenforo/clear.png بعد تلفن آمد دستها همدیگر را گم کردند بغل ها هم همینطور همه چیز شد "صــدا" هرم گرم نفس ها، دیگر نمیزد به بیخ گردنمان اما صدا را هنوز میشنیدیم حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت می کردند... بعدتر، اس ام اس آمد "صدا" رفت همه چیز شد "نوشتن" ما می نوشتیم: بوسه را... بغل را... و: دوست داشتن را گاهی هم، همدیگر را "نفس" خطاب میکردیم یعنی حتی "نفس" را هم مینوشتیـــــــم...! مدتی بعد، صورتــــــــک ها آمدند... دیگر کمتر مینوشتیم بجایش، صورتک های کج و معوج برای هم می فرستادیم که مثلا بگوئیم: دوستت دارم! چندوقت پیش هم، یکی در "کانال" خود عضوم کرد! پیام هایش را خواندم امــــــــا تا آمدم چیزی بنویسم زیر صفحه را گشتم، دیدم نمی شود! . یعنی دیگر حتی نمی شد از احساسمان هم چیزی نوشت همان موقع عضویتم را لغو کردم... ما دست و نفس و بغل و محبت را قبلا کشتیـــــــــــم. ولی کلمه... من دیگر نمی خواهم "کلمـــــــــــه" را هم از دست بدهم "نوشتن" ... این آخرین چیز است. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .