رفتن به مطلب

‌ ‌《 انّی وُلدْتُ لکی أحبَّکْ..! 》 ‌


فندق

ارسال های توصیه شده

کاش یه مغازه کوچیکی بود یه پیرمرد و پیرزن مهربونی روی یه صندلی قدیمی نشسته بودن و نوار کوچیکی کنار دستشون میخوند و قربون صدقه هم میرفتن،میرفتیم پیششون و غمامون رو میفروختیم و بجاش خوشحالی میگرفتیم،ساعت ها کنارشون مینشستیم و اونا از عشقشون برامون حرف میزدن، ما هم وجودمون پر از زیبایی و ارامش میشد.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 سال بعد...
در ۱۴۰۱/۷/۱۳ در 11:12، فندق گفته است:

کاش یه مغازه کوچیکی بود یه پیرمرد و پیرزن مهربونی روی یه صندلی قدیمی نشسته بودن و نوار کوچیکی کنار دستشون میخوند و قربون صدقه هم میرفتن،میرفتیم پیششون و غمامون رو میفروختیم و بجاش خوشحالی میگرفتیم،ساعت ها کنارشون مینشستیم و اونا از عشقشون برامون حرف میزدن، ما هم وجودمون پر از زیبایی و ارامش میشد.

👌

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...