حواصیل ارسال شده در 1 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد روی فرش نشستیم و او تکیه زده به پشتی قدیمی دستباف رنگ و رورفته...چای می ریزد...چند دقیقه ای هست نگاهش میکنم ... معذب است ...ولی چیزی نمیگوید ....بیمقدمه سکوت را میشکنم ..."میشود تو را لمس کنم؟" متعجب نگاهم میکند...به مردمک چشم های هم زل زده ایم ...میگویم؛ گاهی ادم دلش آغوش میخواهد..پوزخندی میزند... لیوان چای را میبرد نزدیک لبهاش...و با احتیاط لب میچسباند به لبه ی داغ لیوان ..و با چشم هاش از بالای بخارهای متراکم ..اشاره میکند چای بنوشم... میگویم؛ میشود؟ "اجازه میدهی در آغوشت بگیرم ؟ " "یا که تو در آغوشم بگیر..".. این بار جدی تر نگاهم میکند...لیوان چایش را میگذارد و میگوید؛این حرفها ...برای این حرفها دیر شده ...میگویم هیچ وقت نبوده بین ما ..از کجا میدانی دیرتر نمیشود؟آهی میکشد ...میگویم ؛"هیچوقت یادم نمیآید تو را لمس کرده باشم!" چند شب میان کابوس ها از خواب پریدم ...به قدری نا امید بودم که تنها مرگ را آرزو میکردم ... فکر کردم در این دنیا چرا برای آغوش ها فقط کودکان مُحقند.. انگارمیان برف های هزارساله بودم...سردم بود و حس کودکی بی پناه را داشتم..میفهمی؟ آرزو کردم کاش تو بودی...و هر چه فکر کردم خاطره ی اعتماد و امنیت آغوشت را به یاد بیاورم..چیزی یادم نمی آمد..در آن لحظات وحشتناکترین احساس دنیا بامن بود..."از عجز مطلق تنهایی گریه کردم."......داشت گوش میداد و با غمی نگاهم میکرد.. سکوت به درازا کشید تا من بغضم را با چای قورت دهم و نگذارم اشک بدون خجالت سرازیر شود...سکوت را این بار او میشکند.. قبول دارم آدمها در گشودن بعضی دروازه ها برای هم بیمناک ند و بیشتر مواقع از خیرش میگذرند.. میگویم؛ .میشود؟ نمیخواهم از این دیرتر شود مادر...آغوشش را باز میکند... حس دختربچه ی دوساله ای را دارم که چهل سال پیش مادرش را دریک خیابان شلوغ گم کرده و بعد هق هق بسیار...با جامانده های گریه در گلویش به او بازگشته...سعی میکنم تپش قلب او را بشنوم.... آدم گاهی نه ...همیشه به یک آغوش محتاج است...چه گرفته شود و چه بگیرد.... 12orde03#گوشه ی اتاقم# 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ستارررره ارسال شده در 1 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد قدیم تر بغل حریم خصوصی تری بود حتی بین والدین و فرزندان دریغ که دریغ شد ازمان و امروز بساط بغلهای رایگان ارزان و بی ارزش بویی از حرمت و حریم ندارد... افراط و تفریط.... 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 1 مرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد 8 دقیقه قبل، ستارررره گفته است: قدیم تر بغل حریم خصوصی تری بود حتی بین والدین و فرزندان دریغ که دریغ شد ازمان و امروز بساط بغلهای رایگان ارزان و بی ارزش بویی از حرمت و حریم ندارد... افراط و تفریط.... ربط شو نفهمیدم ... اما متشکرم از شما ستاره ی عزیز.... نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ستارررره ارسال شده در 1 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد ببخشید اگه بی ربط بود نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .