رفتن به مطلب

عقاید یک دلقک ؛


فندق

ارسال های توصیه شده

کتاب عقاید یک دلقک نوشته‌ی هاینریش بل، درباره‌ی زندگی، افکار و عقاید دلقکی به نام هانس شنیر است. هانس که دیگر دلقکی شکست خورده است برای گرفتن پول به سراغ آشنایان قدیمی خود می‌رود تا از آن‌ها کمک بگیرد. این کتاب، روایت زندگی دلقکِ تلخی است که از سوی همه حتی خانواده‎ی خود طرد شده است.

هانس شنیر راویِ رمان عقاید یک دلقک (The Clown) است؛ او ذهن آشفته‌ای دارد و در افسردگی هم به سر می‌برد چرا که در حرفه‌ی خود شکست خورده و از سوی معشوقه‌ی خود نیز ترک شده است. هانس به دلیل اعتیاد به الکل ذهن آشفته‌ای دارد و در دیدار با آشنایان قدیمی دائماً به یاد خاطرات قدیمی و معشوقه‌ی از دست رفته‌اش می‌افتد و آن خاطرات را مرور می‌کند و در این رفت و آمدهای زمانی میانِ خاطرات هانس است که شما به دلیل اصلی طرد شدنِ دلقکِ داستان از سوی جامعه و اطرافیانش پی می‌برید.

هاینریش بل (Heinrich Böll) در نگاه اول یک عاشقانه‌ی نوستالژیک را به ما عرضه می‌کند اما در چالش‌های میان شخصیت اصلی داستان و جامعه می‌توان ردپای حمله به افکار جامعه‌ی آلمانِ قرن بیستم را هم مشاهده کرد. در کتاب عقاید یک دلقک هیچ‌کس از گزند انتقادهای بل در امان نمی‌ماند و هانس با نگاه و زبانی تلخ مسائل سیاسی و مذهبی کشورش را به باد انتقاد می‌گیرد.

ماری معشوقه‌ی هانس او را به دلیل کاتولیک بودن ترک کرد و همین موضوع برای دلقک داستان کافی بود تا افکار و عقاید جامعه‌ی کاتولیک را زیر سؤال ببرد. کتاب عقاید یک دلقک در سال 1963 منتشر شد و خشم جامعه‌ی مذهبی آلمان را برانگیخت و حواشی بسیاری را برای نویسنده‌اش به دنبال داشت اما این موضوع مانع از موفقیت‌های هاینریش بل نشد و کتاب عقاید یک دلقک جایزه‌ی نوبل ادبیات 1972 و گئورگ بوخنر 1967 را برای او به ارمغان آورد.

موضوع اصلی بیشتر آثار هاینریش بل جنگ جهانی دوم و تبعات پس از آن است. این نویسنده‌ی آلمانی در ایام جنگ به عنوان سرباز در جنگ حضور داشت حتی زخمی و اسیر شد اما سرانجام توانست با همسرش آنه ماری به شهر کلن بازگردد. اولین رمان او با نام قطار به موقع رسید در سال 1949 منتشر شد که او را به شهرت رساند. موضوع رمان درباره‌ی سرباز جوانی است که می‌خواهد سوار قطار شود و در همان ابتدای داستان متوجه می‌شود که به زودی می‌میرد.

جملات برگزیده‌ی عقاید یک دلقک:

- این فکر که حالا دیگر زوپفنر می‌تواند لباس پوشیدن ماری را تماشا کند یا اجازه داشته باشد ماری‌ را هنگام باز و بسته کردن در خمیر دندان نگاه کند عمیقاً باعث آزارم می‌شد.

- من الکلی نیستم ولی از وقتی‌ ماری رفته، الکل‌تنها چیزی است که حالم را بهتر می‌کند.

- دوست دارم زنان زیبا اطرافم باشم، مانند همسایه‌ام، خانم گربسل اما هیچگونه «میل جسمانی» نسبت به این زنان ندارم و اکثر زنان از این موضوع ناراحت می‌شوند، اگرچه، اگر بدان‌ها احساس داشته باشم و بخواهم با آن‌ها رابطه برقرار کنم آن وقت با پلیس تماس می‌گیرند.

در بخشی از کتاب عقاید یک دلقک می‌خوانیم:

پدر و مادر من پروتستان‌های متعصبی هستند و طبق روالی که در روزهای بعد جنگ مُد شده بود و همه می‌خواستند انعطاف و نرمش‌ خودشان را دربرابر آشتی ‌ملی مذهبی به ‌کاتولیک‌ها نشان بدهند، من را به مدرسه کاتولیک‌ها فرستادند. من به شخصه آدم مذهبی نیستم‌ و حتی به هیچ کلیسایی وابستگی ندارم، اگر گاهی اوقات سرودها و دعاهای مذهبی را زمزمه می‌کنم شاید به دلیل تأثیر روحی و روانی آن‌هاست که به خودم تلقین ‌می‌کنم. این زمزمه‌ها بیش از هر چیز دیگری به من کمک می‌کنند تا بر دردهای خودم، یعنی سردرد و افسردگی که طبیعت به من تحمیل کرده غلبه کنم. از وقتی‌ ماری به جمع کاتولیک‌ها پیوسته (البته ماری ‌قبلا هم کاتولیک بود ولی نه این قدر متعصب، الان احساس ‌می‌کنم این جمله پیوستن ماری به جمع کاتولیک‌ها مناسب با وضعیت فعلی او باشد)، شدت دردهای من هم بیشتر شده است، طوری که دیگر این سرودها و دعاها هم تأثیری بر اوضاع من ندارند. فقط موقتا با یک چیز آرام ‌می‌شوم وآن هم الکل است. البته راه درمان واقعی‌ دردهای ‌من فقط بازگشت ماری و حضور او در کنارم است که فعلاً ماری ترکم کرده ‌و دیگر پیشم نیست. یک دلقک‌ که مدام در حال نوشیدن الکل‌ باشد و مست‌ کند خیلی سریع‌تر از یک شیروانی‌ساز که به خاطر مست بودنش ‌از سقف ‌پایین‌ می‌افتد، سقوط ‌می‌کند.

منبع ، ketabrah.ir .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...
در ۱۴۰۲/۱۲/۱۳ در 16:17، فندق گفته است:

کتاب عقاید یک دلقک نوشته‌ی هاینریش بل، درباره‌ی زندگی، افکار و عقاید دلقکی به نام هانس شنیر است. هانس که دیگر دلقکی شکست خورده است برای گرفتن پول به سراغ آشنایان قدیمی خود می‌رود تا از آن‌ها کمک بگیرد. این کتاب، روایت زندگی دلقکِ تلخی است که از سوی همه حتی خانواده‎ی خود طرد شده است.

هانس شنیر راویِ رمان عقاید یک دلقک (The Clown) است؛ او ذهن آشفته‌ای دارد و در افسردگی هم به سر می‌برد چرا که در حرفه‌ی خود شکست خورده و از سوی معشوقه‌ی خود نیز ترک شده است. هانس به دلیل اعتیاد به الکل ذهن آشفته‌ای دارد و در دیدار با آشنایان قدیمی دائماً به یاد خاطرات قدیمی و معشوقه‌ی از دست رفته‌اش می‌افتد و آن خاطرات را مرور می‌کند و در این رفت و آمدهای زمانی میانِ خاطرات هانس است که شما به دلیل اصلی طرد شدنِ دلقکِ داستان از سوی جامعه و اطرافیانش پی می‌برید.

هاینریش بل (Heinrich Böll) در نگاه اول یک عاشقانه‌ی نوستالژیک را به ما عرضه می‌کند اما در چالش‌های میان شخصیت اصلی داستان و جامعه می‌توان ردپای حمله به افکار جامعه‌ی آلمانِ قرن بیستم را هم مشاهده کرد. در کتاب عقاید یک دلقک هیچ‌کس از گزند انتقادهای بل در امان نمی‌ماند و هانس با نگاه و زبانی تلخ مسائل سیاسی و مذهبی کشورش را به باد انتقاد می‌گیرد.

ماری معشوقه‌ی هانس او را به دلیل کاتولیک بودن ترک کرد و همین موضوع برای دلقک داستان کافی بود تا افکار و عقاید جامعه‌ی کاتولیک را زیر سؤال ببرد. کتاب عقاید یک دلقک در سال 1963 منتشر شد و خشم جامعه‌ی مذهبی آلمان را برانگیخت و حواشی بسیاری را برای نویسنده‌اش به دنبال داشت اما این موضوع مانع از موفقیت‌های هاینریش بل نشد و کتاب عقاید یک دلقک جایزه‌ی نوبل ادبیات 1972 و گئورگ بوخنر 1967 را برای او به ارمغان آورد.

موضوع اصلی بیشتر آثار هاینریش بل جنگ جهانی دوم و تبعات پس از آن است. این نویسنده‌ی آلمانی در ایام جنگ به عنوان سرباز در جنگ حضور داشت حتی زخمی و اسیر شد اما سرانجام توانست با همسرش آنه ماری به شهر کلن بازگردد. اولین رمان او با نام قطار به موقع رسید در سال 1949 منتشر شد که او را به شهرت رساند. موضوع رمان درباره‌ی سرباز جوانی است که می‌خواهد سوار قطار شود و در همان ابتدای داستان متوجه می‌شود که به زودی می‌میرد.

جملات برگزیده‌ی عقاید یک دلقک:

- این فکر که حالا دیگر زوپفنر می‌تواند لباس پوشیدن ماری را تماشا کند یا اجازه داشته باشد ماری‌ را هنگام باز و بسته کردن در خمیر دندان نگاه کند عمیقاً باعث آزارم می‌شد.

- من الکلی نیستم ولی از وقتی‌ ماری رفته، الکل‌تنها چیزی است که حالم را بهتر می‌کند.

- دوست دارم زنان زیبا اطرافم باشم، مانند همسایه‌ام، خانم گربسل اما هیچگونه «میل جسمانی» نسبت به این زنان ندارم و اکثر زنان از این موضوع ناراحت می‌شوند، اگرچه، اگر بدان‌ها احساس داشته باشم و بخواهم با آن‌ها رابطه برقرار کنم آن وقت با پلیس تماس می‌گیرند.

در بخشی از کتاب عقاید یک دلقک می‌خوانیم:

پدر و مادر من پروتستان‌های متعصبی هستند و طبق روالی که در روزهای بعد جنگ مُد شده بود و همه می‌خواستند انعطاف و نرمش‌ خودشان را دربرابر آشتی ‌ملی مذهبی به ‌کاتولیک‌ها نشان بدهند، من را به مدرسه کاتولیک‌ها فرستادند. من به شخصه آدم مذهبی نیستم‌ و حتی به هیچ کلیسایی وابستگی ندارم، اگر گاهی اوقات سرودها و دعاهای مذهبی را زمزمه می‌کنم شاید به دلیل تأثیر روحی و روانی آن‌هاست که به خودم تلقین ‌می‌کنم. این زمزمه‌ها بیش از هر چیز دیگری به من کمک می‌کنند تا بر دردهای خودم، یعنی سردرد و افسردگی که طبیعت به من تحمیل کرده غلبه کنم. از وقتی‌ ماری به جمع کاتولیک‌ها پیوسته (البته ماری ‌قبلا هم کاتولیک بود ولی نه این قدر متعصب، الان احساس ‌می‌کنم این جمله پیوستن ماری به جمع کاتولیک‌ها مناسب با وضعیت فعلی او باشد)، شدت دردهای من هم بیشتر شده است، طوری که دیگر این سرودها و دعاها هم تأثیری بر اوضاع من ندارند. فقط موقتا با یک چیز آرام ‌می‌شوم وآن هم الکل است. البته راه درمان واقعی‌ دردهای ‌من فقط بازگشت ماری و حضور او در کنارم است که فعلاً ماری ترکم کرده ‌و دیگر پیشم نیست. یک دلقک‌ که مدام در حال نوشیدن الکل‌ باشد و مست‌ کند خیلی سریع‌تر از یک شیروانی‌ساز که به خاطر مست بودنش ‌از سقف ‌پایین‌ می‌افتد، سقوط ‌می‌کند.

منبع ، ketabrah.ir .

🌹

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...