حواصیل ارسال شده در 3 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی از این زمانه دلم سیر میشود گاهی عقاب تیزپر دشتهای استغنا اسیر پنجه ی تقدیر می شود گاهی صدای زمزمه ی عاشقانه آزادی فغانو ناله ی شب گیر میشود گاهی نگاه مردم بیگانه در دل غربت به چشم خسته ی من تیر می شود گاهی مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان زه حادثه ای پیر می شود گاهی بگو اگرچه به جایی نمی رسد فریاد کلام حق دم شمشیر می شود گاهی بگیر دست مرا آشنای درد بگیر مگو چنینو چنان دیر می شود گاهی بسوی خویش مرا می کشد چه خونو چه خاک محبت ست که زنجیر می شود گاهی 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 4 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد بی گمان یک دل ویران شده از عشق فقط بیدار است 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 4 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد نیست صاحب نفَسی، درک کند حالِ مرا کاش این شعر بگوید به تو احوال مرا طوطیِ چشمِ تو پرواز کنان رفت و ندید که به قیچی زده دنیا، پَرِ آمالِ مرا منطق و فلسفه ات پخته شده اما حیف عشق باید بکُند پخته، دلِ کالِ مرا تو خودت خواسته ای بی منِ مسکین بپَری و همین خواسته ات، بسته پر و بالِ مرا نفَسی نیست که بی یادِ تو از سینه رود بنِگر ثانیه های شده چون سالِ مرا من چِسان شرح دهم مرگِ دلم را به غزل برسانید به من حضرتِ غسّالِ مرا « دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد؟! » چشمهای تو فقط شاد کند فالِ مرا « یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد » حافظ! ای شاه غزل! شرح بده حالِ مرا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 4 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش حرفی بزن! هنگامه ی آوازهایم باش آنجا تو، اینجا هر چه از من دور و بیگانه است ای دور نزدیک! ای همین جا! آشنایم باش یک سو خدا، یک سو پُر از اهریمن و طوفان وقتی خدایی نیست با من، ناخدایم باش دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش تا با جنون و عشق درگیرم،صدایم کن تا بشکنم در خویش، فریاد رهایم باش من آنکه می خواهی برایت می شوم اما تو آنکه می خواهی خودت باشی برایم باش 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 4 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد در ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ در 12:19، حواصیل گفته است: من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش حرفی بزن! هنگامه ی آوازهایم باش آنجا تو، اینجا هر چه از من دور و بیگانه است ای دور نزدیک! ای همین جا! آشنایم باش یک سو خدا، یک سو پُر از اهریمن و طوفان وقتی خدایی نیست با من، ناخدایم باش دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش تا با جنون و عشق درگیرم،صدایم کن تا بشکنم در خویش، فریاد رهایم باش من آنکه می خواهی برایت می شوم اما تو آنکه می خواهی خودت باشی برایم باش 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 5 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … ......من نیستم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 5 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 42 دقیقه قبل، حواصیل گفته است: یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … ......من نیستم سلام بقیش چی٪ اصل ماجرا نگذاشتی جای که جواب میده خدا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 5 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 11 دقیقه قبل، حسین138 گفته است: سلام بقیش چی٪ اصل ماجرا نگذاشتی جای که جواب میده خدا اون مرحله برای عرفاست... 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 5 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 3 ساعت قبل، حواصیل گفته است: اون مرحله برای عرفاست... آهان، 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حواصیل ارسال شده در 5 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود عشق تو بسم بود، که این شعله بیدار روشنگر شبهای بلند قفسم بود آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشق در غربت این مهلکه فریاد رسم بود لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .