چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون.... دلم را دوزخـی سـازد دو چشمم را کـند جیحـون

[حواصیل]

نگارا تو گلی یا جمله قندی

که چون بینی مرا چون گل بخندی

 

چه کم گردد ز حسنت گر بپرسی

که چونی در فراقم دردمندی؟

 

من آنم کز فراقت مستمندم

تو آنی که هلاک مستمندی

 

چو حلقه بر درت سر می‌زنم من

چه چاره چون تو بر بام بلندی

 

سپند از بهر آن باشد که سوزد

دلا می سوز دلبر را سپندی

 

بیا ای جام عشق شمس تبریز

که درد کهنه را تو سودمندی

[حسین138]

5 دقیقه قبل، حواصیل گفته است:

نگارا تو گلی یا جمله قندی

که چون بینی مرا چون گل بخندی

 

چه کم گردد ز حسنت گر بپرسی

که چونی در فراقم دردمندی؟

 

من آنم کز فراقت مستمندم

تو آنی که هلاک مستمندی

 

چو حلقه بر درت سر می‌زنم من

چه چاره چون تو بر بام بلندی

 

سپند از بهر آن باشد که سوزد

دلا می سوز دلبر را سپندی

 

بیا ای جام عشق شمس تبریز

که درد کهنه را تو سودمندی

بسیار عالی لذت بردم

[حواصیل]

17 دقیقه قبل، حسین138 گفته است:

بسیار عالی لذت بردم

..............

قابل شما رو نداره

 کنجِ مطبخ، دست به کار

روز و شب با پشتِکار

آشِ خود را بار کردیم

هم زدیم و هم زدیم

تا که بعد از خستگیِ فراوان

آشِمان آماده شد

با هزارن ذوق و شوق

بعدِ سالها انتظار

ما چشیدیم

زندگی آشِ دهن سوزی نبود

 

 

[حسین138]

17 دقیقه قبل، حواصیل گفته است:

 کنجِ مطبخ، دست به کار

روز و شب با پشتِکار

آشِ خود را بار کردیم

هم زدیم و هم زدیم

تا که بعد از خستگیِ فراوان

آشِمان آماده شد

با هزارن ذوق و شوق

بعدِ سالها انتظار

ما چشیدیم

زندگی آشِ دهن سوزی نبود

 

 

اینو پای تیکه انداختنت بگذارم؟

[حواصیل]

2 ساعت قبل، حسین138 گفته است:

اینو پای تیکه انداختنت بگذارم؟

الله اکبر.. نه