رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

عماد خراسانی یکی از مشهورترین غزلسرایان معاصر است که بسیاری از غزلهای او در حافظه دوستداران شعر کلاسیک معاصر نقش بسته است . عماد خراسانی شاعر عاشقانه هاست ، عشق در شعر او کیفیتی خاص و عمری پایدار دارد .از این روست که وقتی از عشق سخن میگوید از ژرفای روح و جان خویش بانگ بر می آورد عماد در اکثر قالبهای کلاسیک شعر فارسی اشعار زیبا و ارزشمندی آفریده است . عماد زبانی روان ، گویا ، گیرا ، زنده و پر احساس دارد که در عین حال فصیح و شیواست...

 

دلم دیوانه شد دیوانه شد دیوانه دیوانه

دگر از خویشتن بیگانه ام بیگانه بیگانه

 

خوشا حال و خوشا وقت دو مفتون و دو دلداده

که غیر از عشقشان گیتی بود افسانه افسانه

 

چرا شمعی نمی یابم که با سوزش بسوزم جان

چرا تنها گرفت از بخت این پروانه پروانه

 

تب این تشنگی جان مرا پیوسته می سوزد

که در دریای هستی نیست آن دردانه دردانه

 

جنونی دارم از حرمان که با زنجیر نایم باز

اگر امشب گذارندم روم میخانه میخانه

 

در این صحرای بی حاصل در این دریای بی ساحل

به لب جان آمد از بس گفت دل جانانه جانانه

 

مئی در ده مرا امشب که تنها در صف محشر

ز جا خیزم به یاد چشم او مستانه مستانه

 

کتاب عاقلان میخوان، بهل شعر عمادّالدین

دلش دیوانه شد دیوانه شد دیوانه دیوانه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

1 ساعت قبل، maynotknow گفته است:

عماد خراسانی یکی از مشهورترین غزلسرایان معاصر است که بسیاری از غزلهای او در حافظه دوستداران شعر کلاسیک معاصر نقش بسته است . عماد خراسانی شاعر عاشقانه هاست ، عشق در شعر او کیفیتی خاص و عمری پایدار دارد .از این روست که وقتی از عشق سخن میگوید از ژرفای روح و جان خویش بانگ بر می آورد عماد در اکثر قالبهای کلاسیک شعر فارسی اشعار زیبا و ارزشمندی آفریده است . عماد زبانی روان ، گویا ، گیرا ، زنده و پر احساس دارد که در عین حال فصیح و شیواست...

 

دلم دیوانه شد دیوانه شد دیوانه دیوانه

دگر از خویشتن بیگانه ام بیگانه بیگانه

 

خوشا حال و خوشا وقت دو مفتون و دو دلداده

که غیر از عشقشان گیتی بود افسانه افسانه

 

چرا شمعی نمی یابم که با سوزش بسوزم جان

چرا تنها گرفت از بخت این پروانه پروانه

 

تب این تشنگی جان مرا پیوسته می سوزد

که در دریای هستی نیست آن دردانه دردانه

 

جنونی دارم از حرمان که با زنجیر نایم باز

اگر امشب گذارندم روم میخانه میخانه

 

در این صحرای بی حاصل در این دریای بی ساحل

به لب جان آمد از بس گفت دل جانانه جانانه

 

مئی در ده مرا امشب که تنها در صف محشر

ز جا خیزم به یاد چشم او مستانه مستانه

 

کتاب عاقلان میخوان، بهل شعر عمادّالدین

دلش دیوانه شد دیوانه شد دیوانه دیوانه

زیبا🌹🌸

لذت بردم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...