رفتن به مطلب

بخوان آیتی‌ تازه ...


حواصیل

ارسال های توصیه شده

صدایت  میکنم از پشت دیوارِ

هزاران راه طولانی

برایم با صدای گرم ِ خود 

آواز می‌خوانی؟ 

طنین هر کلامِ تو

شده گرمی اشعارم  

بیا تا باز بگریزم ز افکارم 

بیاسایم در آغوشت ...

دمی زین غم ، 

رها گردم

ز قیل و قال این عالم...

رها گردم  از این ماتم..

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

صدایت  میکنم از پشت دیوارِ

هزاران راه طولانی

برایم با صدای گرم ِ خود 

آواز می‌خوانی؟ 

طنین هر کلامِ تو

شده گرمی اشعارم  

بیا تا باز بگریزم ز افکارم 

بیاسایم در آغوشت ...

دمی زین غم ، 

رها گردم

ز قیل و قال این عالم...

رها گردم  از این ماتم..

 

عالی🌹🌸

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

صدایت  میکنم از پشت دیوارِ

هزاران راه طولانی

برایم با صدای گرم ِ خود 

آواز می‌خوانی؟ 

طنین هر کلامِ تو

شده گرمی اشعارم  

بیا تا باز بگریزم ز افکارم 

بیاسایم در آغوشت ...

دمی زین غم ، 

رها گردم

ز قیل و قال این عالم...

رها گردم  از این ماتم..

 

 
داني که چيست دولت ديدار يار ديدن
در کوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليکن
از دوستان جاني مشکل توان بريدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نيک نامي پيراهني دريدن
گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازي از بلبلان شنيدن
بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردي از دست و لب گزيدن
فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
گويي برفت حافظ از ياد شاه يحيي
يا رب به يادش آور درويش پروريدن
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

۱ ساعت قبل، حسین138 گفته است:
 
داني که چيست دولت ديدار يار ديدن
در کوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليکن
از دوستان جاني مشکل توان بريدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نيک نامي پيراهني دريدن
گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازي از بلبلان شنيدن
بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردي از دست و لب گزيدن
فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
گويي برفت حافظ از ياد شاه يحيي
يا رب به يادش آور درويش پروريدن

دوست داشتم که صورت زیبایی را
بر روی سینه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما چنین نشد
و نخواهد شد
هستی خسیس‌تر از اینهاست
بنگر به مرگ و زندگی « حافظ »
«حافظ» چگونه زیستنش نسبی است
ما هیچگاه نمی فهمیم « حافظ» چگونه مرد
انگار مشت بسته‌ی مرگش را همچون فریضه‌ی مکتومی با خویش برده است
حالا
از راهها که می‌گذری
بنگر به چاههای عمیقی که من از آنها پایین خزیده‌ام
این چاهها دهان دایره‌ای دارند
از آسمان که بنگری انگار هر دهانه دفی کهنه است که انگشتهای دفزن آن را سوراخ کرده است
اما
پشت جداره ی این چاهها هم
دف می‌زنند
دفهای کُردی
اینگونه من
از این جهان به رؤیت خورشید رفته‌ام
از توی یک دف کهنه
وقتی که اطراف من دف می‌زدند
دنیا برای من معنی ندارد
من دوست داشتم که صورت زیبایی را بر روی سینه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما نشد

هستی خسیس تر از اینهاست
دردی که آدم حسی
احساس می‌کند
بی‌انتهاست
من این چکیده‌های اول و آخر را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام

گرچه روحم تبلور ویرانی است
اما، ذهنم غریب ترین چیز است
هر روز گفتنِ این چیزها برای من از روز پیش دشوارتر شده است
من حافظ تمامی ایام نیستم
اما
حتی اگر بمیرم
چیزی نمی‌رود از یادم

عمری گذشته است و نخواهد آمد
عمر همه نه عمر من ِ تنها
من خاطرات عالم و آدم را
در دایره
در باغ کاشته‌ام
آن دایره
در باغ
محصول حسّ زندگانی من بود
هر میوه‌ای
که می‌افتد از شاخه‌ی درخت می‌افتد در دایره
تکرار می‌شود در دایره
تکرار و فاصله، تکرار و دایره، تکرار دایره‌ها در میان فاصله‌ها
محصول حسّ زندگانی من بود
من این نگاه دایره ای را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام
حالا
نزدیک‌تر بیا و، کلید در باغ را
از من بگیر
من سالهاست دور مانده‌‌ام از تو
و می‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانه‌وار
در باغ گردش کن
من بالهای پروانه‌ها را هم
با رنگهای تازه
برای تو در این‌جا نوشته‌ام

 

رضا براهنی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

دوست داشتم که صورت زیبایی را
بر روی سینه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما چنین نشد
و نخواهد شد
هستی خسیس‌تر از اینهاست
بنگر به مرگ و زندگی « حافظ »
«حافظ» چگونه زیستنش نسبی است
ما هیچگاه نمی فهمیم « حافظ» چگونه مرد
انگار مشت بسته‌ی مرگش را همچون فریضه‌ی مکتومی با خویش برده است
حالا
از راهها که می‌گذری
بنگر به چاههای عمیقی که من از آنها پایین خزیده‌ام
این چاهها دهان دایره‌ای دارند
از آسمان که بنگری انگار هر دهانه دفی کهنه است که انگشتهای دفزن آن را سوراخ کرده است
اما
پشت جداره ی این چاهها هم
دف می‌زنند
دفهای کُردی
اینگونه من
از این جهان به رؤیت خورشید رفته‌ام
از توی یک دف کهنه
وقتی که اطراف من دف می‌زدند
دنیا برای من معنی ندارد
من دوست داشتم که صورت زیبایی را بر روی سینه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما نشد

هستی خسیس تر از اینهاست
دردی که آدم حسی
احساس می‌کند
بی‌انتهاست
من این چکیده‌های اول و آخر را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام

گرچه روحم تبلور ویرانی است
اما، ذهنم غریب ترین چیز است
هر روز گفتنِ این چیزها برای من از روز پیش دشوارتر شده است
من حافظ تمامی ایام نیستم
اما
حتی اگر بمیرم
چیزی نمی‌رود از یادم

عمری گذشته است و نخواهد آمد
عمر همه نه عمر من ِ تنها
من خاطرات عالم و آدم را
در دایره
در باغ کاشته‌ام
آن دایره
در باغ
محصول حسّ زندگانی من بود
هر میوه‌ای
که می‌افتد از شاخه‌ی درخت می‌افتد در دایره
تکرار می‌شود در دایره
تکرار و فاصله، تکرار و دایره، تکرار دایره‌ها در میان فاصله‌ها
محصول حسّ زندگانی من بود
من این نگاه دایره ای را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام
حالا
نزدیک‌تر بیا و، کلید در باغ را
از من بگیر
من سالهاست دور مانده‌‌ام از تو
و می‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانه‌وار
در باغ گردش کن
من بالهای پروانه‌ها را هم
با رنگهای تازه
برای تو در این‌جا نوشته‌ام

 

رضا براهنی

سخت بود ولی خوندم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

45 دقیقه قبل، حسین138 گفته است:

سخت بود ولی خوندم

 
 
سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است

در خیالات خـودت قــصـــــر بسازی، سخت است

 

مثل این است که کودک شده باشی، آن وقت

هـــــی تـــو را باز نگیرند به بازی، سخت است

 

اینکه دنبــــال کنـــی سایــــه ی مجهولـــــی را

تا به هم خوردن خط های موازی، سخت است

 

این کـــه یک عمر بدون تــــو قــــدم بـــــردارم

بین دروازه ی سعدی و نمازی، سخت است

 

گاه جغرافی چشمان تو خیلی ساده ست

گاه اثبات تـــــو از راه ریاضـی، سخت است

 

عبدالحسین انصاری

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...