رفتن به مطلب

شمع های بیفروغ (داستانک)


ارسال های توصیه شده

خانم کریمی میز شام را  مهیا کرد و مرغ ترش را با  تزئینات اشتها آور گذاشت وسط میز ، پلو زعفرانی ،سالادشیرازی و ماست موسیر دست ساز خودش را با دقت سر جایشان گذاشت ....شمع ها را روشن و نورهای اضافه را خاموش کرد .   بشقاب ها برای چهار نفرچیده شده بود ...  خانم کریمی لباس‌های آشپزی ش را تعویض کرد و عطر خاص خودش را پاشید روی رخت های تازه .... پشت میز نشست و‌  با لحنی عذرخواهانه گفت; بفرمائید  , بسم الله...نوش جان همگی ...

اشکی از گوشه ی چشمش سُر خورد ....

هیچ کس دست به  غذا نبرد ...

هیچ دستی آنجا نبود...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

29 دقیقه قبل، maynotknow گفته است:

خانم کریمی میز شام را  مهیا کرد و مرغ ترش را با  تزئینات اشتها آور گذاشت وسط میز ، پلو زعفرانی ،سالادشیرازی و ماست موسیر دست ساز خودش را با دقت سر جایشان گذاشت ....شمع ها را روشن و نورهای اضافه را خاموش کرد .   بشقاب ها برای چهار نفرچیده شده بود ...  خانم کریمی لباس‌های آشپزی ش را تعویض کرد و عطر خاص خودش را پاشید روی رخت های تازه .... پشت میز نشست و‌  با لحنی عذرخواهانه گفت; بفرمائید  , بسم الله...نوش جان همگی ...

اشکی از گوشه ی چشمش سُر خورد ....

هیچ کس دست به  غذا نبرد ...

هیچ دستی آنجا نبود...

زیبا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

45 دقیقه قبل، maynotknow گفته است:

سپاس از همراهی همیشگی تان .لطفتان مستدام. پاینده باشید

خدا برات خوش بخواد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...