رفتن به مطلب

دالانِ خیال. ....(مینی مال)


ارسال های توصیه شده

پاییز است  ، آذرماه ، و دیدار یار... دلپذیرتر از این  نیست ..زندگی دارد  روی خوشش را نشانم می دهد..  خودش  است مثل رویای من ... همون طور بلند بالا و بی‌حوصله...همه لبخند یار رو دوست دارند من اخم یارمو عاشق بودم ..بی حوصلگی هاش رو ... دلم می‌خواد سرم غر بزنه ... از خستگی هاش بگه ....و من بشم‌سنگ صبور.... آشوب دیدنش قلبمو پرتنش و آهنگین کرده ..بمیرم برای چشمهات.... برای نگاهت که داره دنبال من میگرده ... بمیرم برای دلت که بیقراره  ...زیباترین رویای محقق شده ی من ...‌ دست تکون میدم نگام میکنه دلم میریزه ...تکه تکه میشه ...به پهنای صورتم لبخند میزنم ...به سمتم میاد... خشکم زده ...در دلم آرزو میکنم همین الان جلوی پاهاش بمیرم ... انگار کر شدم ...هیچ صدایی نیست جز صدای قدم های یار...تمام تنم شده نگاه ...

می ایسته روبروی من ..واژه ها گیج شدند .‌. گم‌شدند... آهی میکشم و میزنم زیر گریه ... نمی دونه چکار کنه میخنده  ... آه از خنده های تو ...صدای گوشنواز بهشت خداست .. بیشتر از این نمیتونم  باید پناه ببرم به آغوشت ...دیگه هجران تمام شد ...

 

 

 

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...