رفتن به مطلب

در غمت پیر شدم ...


ارسال های توصیه شده

و چه عشق تلخی ست

هر چه دلتنگ شوی

زار شوی 

خوار شوی 

در غم چشمان خیال انگیزش

سخت بیمار شوی 

باز به گَردَش نرسی

.....

در غمش پیر شوی 

با همه قهر کنی 

حبس شوی 

مرغ بی بال و پری 

بسته به زنجیر شوی

باز به گَردَش نرسی

....

و چه عشق تلخی ست 

سهم دنیای تو نیست 

مرد فردای تو نیست

حسرت خنده ی او 

خواب ِ محال 

بروی تا فراسوی خیال

و نیابی او را

هر چه بیتاب شوی 

باز به گَردَش نرسی

.... 

 و چه عشق تلخی ست

رفته باشد همه ی دنیایت 

همه ی رویایت 

و چه عشق تلخی ست ...

 

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...