حواصیل ارسال شده در 19 دی، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، 2023 (ویرایش شده) پرده اول صبح ها با کسالت زودتر از بقیه بیدار میشوم ، تخت بزرگ عجیب ، با این ملافه ها که دیگر بوی شاش بچه گرفته، و این زن ژولیده ی خسته که روزی دلبرم بود ، خسته کننده ترین تصویر صبح است. یک نگاهی به دخترکم که دمر خوابیده آن ور تخت می اندازم جوجوی بابا،،، به چشمهای نیمه باز نرگس هم نگاه میکنم ، خودش را به خواب زده تا از عذاب وجدان صبحانه نخوردن با من رهایی پیدا کنه ، ساعت نزدیک شش را نشان میده ، خمیازه ای میکشم و سعی میکنم صدای قیژ قیژ تخت دخترک و مادرش رو آزار نده ، دلم یک روز،بانشاط میخواست ، یک صبح با غلت زدن روی تخت ، با دلبر، اما این دلبر با این خستگی و تن فرسوده از بارداری و بچه داری ، زبانم را گاز میگیرم ، میروم سمت کمد لباسهایم ، لباسی مناسب امروزم ، یک سه شنبه ی تکراری ، پیرهن سفید و کت شلوارمشکی... انتخاب سنگین و رنگین همیشگی ، نه امروز تیشرت سبزم را میپوشم ، ، باشد که ملت از سیکس پک من لذت ببرند.... میخواهم کمی رها باشم ،، نیشخندی میزنم ، مکالمه ی من باخودم گاهی به قهقهه هم میکشد، ،، این که لبخند ریزی ست ... دوش میگیرم و لباس میپوشم ،،، کلید چای ساز را فشار میدهم و نون های فریز شده را توی توستر میگذارم ...صبحانه میخورم و ساعت نزدیک یکربع به هفت است که از خانه میزنم بیرون به سمت محل کار، زیر لب زمزمه میکنم ،، ساقی ساقی ای ساقی،،، یاد گذشته ها میافتم که با دلبر می رفتیم ددر ، اصلا آدم بچه می خواهد چکار... اصلا زن میخواهد چکار ،،، به اداره میرسم و باز کار و کار ... و چندرغاز دستمزد حمالی ، اما من آدم باهوشی هستم ، میگردم توی نت ، بالاخره یه گوش مفت یافت میشود که تایمم را دلپذیر کند، مهناز، شهناز ، پریناز ،، خنده ام را کنترل میکنم ، به همکاران بیخیالم نگاه میکنم ، یعنی آنها هم مثل من پر از احساس هستند، نمیدانم اسمش احساس است یا به قول نرگس هَوَل بودن ،،،هر چه میخواهد باشد ،، من دلم میخواهد همه بودم ، همه ی زنهای دنیا را مزه میکردم ، خنده دار است ؟ شاید اخلاق در من مُرده ... بالاخره طبیعی نیست من یه دردی دارم دیگه ...آه یک نفر آنلاین است و درخواستم رو پذیرفته برای گفتگو ..مکالمه ام با خودم تا همینجا بس ، باید ببینم چه نظراتی داره ..؟ پرده دوم باز شروع به آه و ناله کرد ، حالا اینقدر با خودش ور میرود و تخت را تکان میدهد که بچه بیدار میشود، خدایا این دیگه چه جانوری بود نصیب من شد ، زل زده به من ، ای خدا بره زودتر ، خدایا رحم داشته باش ، اگه پامو بکشه سمت خودش ، یواش باید ازش فاصله بگیرم ، آخه حوصله داره سر صبح ،،، با یه بچه کوچولو، ، این مرد دیگه شورشو درآورده، آخيش رفت،،،دیگه لذت بردن هم حدی داره ،، اینقدرها این گرمه تنور نیست ،،، آدم به این بی مبالاتی ، شوهرمی که باش ،،،الانه که کلی حمام و بهم بریزه تا به چیتان پیتان خودش برسه آقا ،،، دوش ادوکلن گرفت ، خب الان هم درحال صبحونه خوردن و چند دقیقه دیگه میره ،،، عزیزم برو به سلامت عشقم ، بخدا خیلی دوستت دارم اما خب زندگی همینه تکرار و تکراری تکرارشونده ...حالا تا بچه خوابه یه دوش بگیرم و خونه رو مرتب کنم ،،، بعدش هم باید به پیجم رسیدگی کنم ، هنر من رو باید همه بدونن، یعنی چی حالا چون مادر شدم و همسر ، هویت فردی خودم رو فراموش کنم ،،،،ساعت نزدیک ده صبح است بچه شیر خشکش رو میل فرموده، پوشکش تعویض شده ،و راحت خوابه ،،، خونه هم مرتب ،غذا هم داره آماده میشه ،،، حالا نوبت علائق منه ،،، وای چه تعداد کامنت... لبخند رضایت ، اوووه یک نفر آنلاینه ،و درخواست راهنمایی داره .. خب مکالمه ام با خودم تاهمین جا بسه . باید پاسخگو باشم... . ویرایش شده 19 دی، 2023 توسط maynotknow نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .